گنجور

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۴

 

چو از جهن پیغام بشنید شاه

همی کرد خندان بدو بر نگاه

به پاسخ چنین گفت کای رزمجوی

شنیدیم سر تا سر این گفت و گوی

نخست آن که کردی مرا آفرین

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۵

 

یکی تاج دادش زبرجد نگار

یکی طوق زرین و دو گوشوار

همانگه بشد جهن پیش پدر

بگفت آن سخنها همه در به در

ز پاسخ برآشفت افراسیاب

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۶

 

دبیر نویسنده را پیش خواند

سخن هرچه بایست با او براند

سر نامه کرد آفرین از نخست

بدان کو زمین از بدیها بشست

چنان اختر خفته بیدار کرد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۷

 

وز آن پس برآمد ز لشکر خروش

زمین و زمان شد پر از جنگ و جوش

ستاره پدید آمد از تیره گرد

رخ زرد خورشید شد لاژورد

سپهدار ترکان از آن انجمن

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۸

 

به ره کنده پیش و پس اندر سپاه

پس کنده با لشکر و پیل شاه

سپهدار ترکان چو شب در شکست

میان با سپه تاختن را ببست

ز لشکر جهاندیدگان را بخواند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۹

 

بفرمود تا پیش او شد دبیر

بیاورد قرطاس و چینی حریر

یکی نامه از قیر و مشک و گلاب

بفرمود در کار افراسیاب

چو شد خامه از مشک وز قیر تر

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۰

 

وز آن پس بیامد خرامان دبیر

بیاورد قرطاس و مشک و عبیر

نبشتند نامه که از کردگار

به دادیم و خشنود از روزگار

که فرزند ما گشت پیروزبخت

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۱

 

فرستادهٔ شاه چون بازگشت

همه شهر مکران پرآواز گشت

زمین کوه تا کوه لشکر گرفت

همه تیز و مکران سپه برگرفت

بیاورد پیلان جنگی دویست

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۲

 

پس آگاهی آمد به افراسیاب

که شاه جهاندار بگذاشت آب

شنیده همی داشت اندر نهفت

بیامد شب تیره با کس نگفت

جهاندیدگان را هم آنجا بماند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۳

 

به جیحون گذر کرد بر سوی بلخ

چشیده ز گیتی بسی شور و تلخ

به بلخ اندرون بود یک ماه شاه

سر ماه بر بلخ بگزید راه

به هر شهر در نامور مهتری

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۴

 

از آن پس چنان بد که افراسیاب

همی بود هر جای بی‌خورد و خواب

نه ایمن به جان و نه تن سودمند

هراسان همیشه ز بیم گزند

همی از جهان جایگاهی بجست

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۵

 

چنان بد که گودرز کشوادگان

همی رفت با گیو و آزادگان

گرازان و پویان به نزدیک شاه

به دریا درون کرد چندی نگاه

به چشم آمدش هوم با آن کمند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۶

 

بیامد جهاندار با تیغ تیز

سری پر ز کینه دلی پر ستیز

چنین گفت بی‌دولت افراسیاب

که این روز را دیده بودم به خواب

سپهر بلند ار فراوان کشید

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۷

 

چو با ایمنی گشت کاووس جفت

همه راز دل پیش یزدان بگفت

چنین گفت کای برتر از روزگار

تو باشی به هر نیکی آموزگار

ز تو یافتم فر و اورنگ و بخت

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۸

 

بر این گونه تا سالیان گشت شصت

جهان شد همه شاه را زیردست

پراندیشه شد مایه‌ور جان شاه

از آن رفتن کار و آن دستگاه

همی گفت ویران و آباد بوم

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۹

 

شب و روز یک هفته بر پای بود

تن آنجا و جانش دگر جای بود

سر هفته را گشت خسرو نوان

به جای پرستش نماندش توان

به هشتم ز جای پرستش برفت

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۰

 

چو یک هفته بگذشت ننمود روی

برآمد یکی غلغل و گفتگوی

همه پهلوانان شدند انجمن

بزرگان فرزانه و رای زن

چو گودرز و چون طوس نوذرنژاد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۱

 

جهاندار شد پیش برتر خدای

همی خواست تا باشدش رهنمای

همی گفت کای کردگار سپهر

فروزندهٔ نیکی و داد و مهر

از این شهریاری مرا سود نیست

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۲

 

سر هفته را زال و رستم به هم

رسیدند بی‌کام دل پر ز غم

چو ایرانیان آگهی یافتند

همه داغ دل پیش بشتافتند

چو رستم پدید آمد و زال زر

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۳

 

چو بشنید خسرو ز دستان سخن

یکی دانشی پاسخ افگند بن

بدو گفت کای پیر پاکیزه مغز

همه رای و گفتارهای تو نغز

ز گاه منوچهر تا این زمان

[...]

فردوسی
 
 
۱
۴۶
۴۷
۴۸
۴۹
۵۰
۶۸۵