چو با ایمنی گشت کاووس جفت
همه راز دل پیش یزدان بگفت
چنین گفت کای برتر از روزگار
تو باشی به هر نیکی آموزگار
ز تو یافتم فر و اورنگ و بخت
بزرگی و دیهیم و هم تاج و تخت
تو کردی کسی را چو من بهرمند
ز گنج و ز تخت و ز نام بلند
ز تو خواستم تا یکی کینهور
به کین سیاوش ببندد کمر
نبیره بدیدم جهانبین خویش
به فرهنگ و تدبیر و آیین خویش
جهانجوی با فر و برز و خرد
ز شاهان پیشینگان بگذرد
چو سالم سه پنجاه بر سر گذشت
سر موی مشکین چو کافور گشت
همان سرو یازنده شد چون کمان
ندارم گران گر سرآید زمان
بسی برنیامد بر این روزگار
کزو ماند نام از جهان یادگار
جهاندار کیخسرو آمد به گاه
نشست از بر زیرگه با سپاه
از ایرانیان هرکه بد نامجوی
پیاده برفتند بیرنگ و بوی
همه جامههاشان کبود و سیاه
دو هفته ببودند با سوگ شاه
ز بهر ستودانش کاخی بلند
بکردند بالای او ده کمند
ببردند پس نامداران شاه
دبیقی و دیبای رومی سیاه
بر او تافته عود و کافور و مشک
تنش را بدو در بکردند خشک
نهادند زیر اندرش تخت عاج
به سر بر ز کافور وز مشک تاج
چو برگشت کیخسرو از پیش تخت
در خوابگه را ببستند سخت
کسی نیز کاووس کی را ندید
ز کین و ز آوردگاه آرمید
چنینست رسم سرای سپنج
نمانی در او جاودانه مرنج
نه دانا گذر یابد از چنگ مرگ
نه جنگآوران زیر خفتان و ترگ
اگر شاه باشی وگر زردهشت
نهالی ز خاکست و بالین ز خشت
چنان دان که گیتی ترا دشمنست
زمین بستر و گور پیراهنست
چهل روز سوگ نیا داشت شاه
ز شادی شده دور وز تاج و گاه
پس آنگه نشست از بر تخت عاج
به سر برنهاد آن دلافروز تاج
سپاه انجمن شد به درگاه شاه
ردان و بزرگان زرین کلاه
به شاهی بر او آفرین خواندند
بر آن تاج بر گوهر افشاندند
یکی سور بد در جهان سر به سر
چو بر تخت بنشست پیروزگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، کاووس پس از دستیابی به امنیت و قدرت، به یزدان (خدا) راز دلش را میگوید و از او به خاطر بزرگی و بختش تشکر میکند. او از یزدان میخواهد که کسی که به سیاوش کینه دارد، مجازات کند. سپس توصیف میکند که چگونه فرزندش، کیخسرو، با خرد و شجاعتش از شاهان گذشته فراتر رفته است.
بعد از گذشت زمان، کاووس به عزا نشسته و ایرانیان برای سوگ شاه سیاوش به مدت دو هفته گریه و غم دارند. کیخسرو، در میان سپاه، برای برگزاری مراسم یادبودی برای سیاوش نشسته و نامداران را جمع میکند. جنازه سیاوش با احترام درخشانی آماده میشود و کیخسرو بعداً به تخت مینشیند و مردم برای او آفرین میخوانند.
در پایان، شاعر به مرور زمان و ناپایداری دنیا اشاره میکند و میگوید که هیچکس جاودانه نخواهد ماند، حتی اگر شاه باشد. زمین و مرگ به عنوان دشمنان انسان همواره در حال نزدیک شدناند.
هوش مصنوعی: وقتی کاووس احساس امنیت کرد، تمام رازهای دلش را با خداوند در میان گذاشت.
هوش مصنوعی: او میگوید ای کسی که از زمانه خود برتر هستی، تو باید معلم خوبی برای نیکیها باشی.
هوش مصنوعی: من از تو مقام و جایگاه عالی، خوشبختی، و تمامی نشانههای پادشاهی را به دست آوردم.
هوش مصنوعی: تو هیچکس دیگری را مانند من از ثروت، قدرت و شهرت برخوردار نکردی.
هوش مصنوعی: از تو درخواست کردم که کسی را پیدا کنی که برای انتقام سیاوش آماده شود و کمر به کینهاش ببندد.
هوش مصنوعی: نوهام را دیدم که دنیا را با دیدگاه خود مینگرد و با دانش، حکمت و اصول خود زندگی میکند.
هوش مصنوعی: انسانی که جستجوگر و دارای استعداد، زیبایی و عقل است، باید از شاهان و بزرگان گذشته فراتر برود.
هوش مصنوعی: وقتی سالم سه پنجاه سال را پشت سر گذاشت، موهای سیاهش مانند کافور سپید شد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره میکند که وقتی به چیزی یا کسی فکر میکند که برایش عزیز و باارزش است، احساس سنگینی و فشار میکند. او به نوعی در وضعیت حساسی قرار دارد و انتظار وقوع یک رویداد را میکشد که ممکن است بر او تاثیر بگذارد. حقیقت این است که این انتظار میتواند احساسات پیچیدهای را در وی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: این دنیا روزها و زمانهای زیادی را به خود دیده است، اما تنها تعداد کمی از آنها به یاد میمانند و نامشان در تاریخ باقی میماند.
هوش مصنوعی: کیخسرو، پادشاه بزرگ، در زمانی مشخص به همراه سپاهش در زیر سایهی درختی نشسته است.
هوش مصنوعی: هر کسی از ایرانیان که به دنبال بدنامی و reputational damage برود، بدون توجه به اعتبار و شخصیت خود، در نهایت با خرسندی تمام گمنام و بیاثر خواهد رفت.
هوش مصنوعی: تمام لباسهای آنان به رنگ کبود و سیاه درآمده بود و به مدت دو هفته در سوگ شاه میگذشتند.
هوش مصنوعی: به خاطر ستایش و بزرگداشت او، قصر بلندی بنا کردند و بر بالای آن، ده کمند (شبکهای از طنابها یا تلهها) قرار دادند.
هوش مصنوعی: نامداران و شایستگان را به همراه پارچههایی با جنسهای ارزشمند و تیره، از جمله دیبای رومی، به همراه بردند.
هوش مصنوعی: او را با عود، کافور و مشک میآراستند و تنش را با این عطرها خوشبو میکردند.
هوش مصنوعی: آنها تختی از عاج زیر اندام او نهادند و بر سرش تاجی از کافور و مشک گذاشتند.
هوش مصنوعی: وقتی کیخسرو از جلوی تخت سلطنت بازگشت، محل خوابش به شدت بسته شد.
هوش مصنوعی: هیچ کس نبود که کاووس، پادشاه را از کینه و جنگ به آرامش و آرامی ببیند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، هیچ چیز به طور دائمی ثابت نمیماند، پس خودت را به خاطر چیزهایی که ماندگار نیستند، ناراحت نکن.
هوش مصنوعی: نه افراد دانا و عاقل میتوانند از چنگال مرگ فرار کنند، و نه سربازان و جنگجویان با جسارت، در برابر خواب و خوابآلودگی آسیبپذیرند.
هوش مصنوعی: حتی اگر تو شاه باشی یا مانند زردشت، در نهایت به مانند نهالی از خاک و بر روی سنگ به دنیا آمدهای.
هوش مصنوعی: بدان که دنیا به طور طبیعی دشمن توست، زمین هم در عین حال میتواند هم سکونتگاه تو باشد و هم جای دفن تو.
هوش مصنوعی: شاه به مدت چهل روز به خاطر از دست دادن نیا، سوگوار بود و از شادی دور بود و تاج و تخت را کنار گذاشته بود.
هوش مصنوعی: پس از آن بر روی تختی از عاج نشست و تاجی زیبا که دلها را شاد میکند بر سر گذاشت.
هوش مصنوعی: گروهی از نیروها و افراد برجسته به دربار شاهان و بزرگانی که کلاههای زرین دارند، تجمع کردند.
هوش مصنوعی: به او که به مقام شاهی رسید، تبریک گفتند و بر سرش تاجی از گوهر و جواهر نهادند.
هوش مصنوعی: یک نفر باطل و ناپسند در سراسر دنیا به مانند یک پیروز و غالب بر تخت سلطنت نشسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.