منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳ - در وصف خزان و مدح احمدبن عبدالصمد وزیر سلطان مسعود
الْمِنَّةُ لِلّٰه که این ماهِ خزانست
ماهِ شُدن و آمدنِ راهِ رَزانست
از بسکه درین راهِ رز انگور کشانند
این راهِ رَز ایدون چو رهِ کاهکَشانست
چون قُوسِ قُزَح برگِ رَزان رنگبهرنگند
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴
می بر کف من نه که طرب را سبب اینست
آرام من و مونس من روز و شب اینست
تریاق بزرگست و شفای همه غمها
نزدیک خردمندان می را لقب اینست
بی می نتوان کردن شادی و طرب هیچ
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵
این قصر خجسته که بنا کردهای امسال
با غرفهٔ فردوس به فردوس قرینست
همچون حرمش طالع سعدست و مبارک
همچون ارمش نقش مهنا و گزینست
چون قدر تو عالی و چو روی تو گشاده
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶ - در وصف نوروز و مدح خواجه ابوالحسن بن حسن
روزی بس خرمست، می گیر از بامداد
دادِ زمانه بده کایزد دادِ تو داد
خواسته داری و ساز، بیغمیات هست باز
ایمنی و عزّ و ناز، فرّخی و دین و داد
نیز چه خواهی دگر؟ خوش بزی و خوش بخور
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷ - در مدح ابوحرب بختیار
ساقی بیا که امشب ساقی به کار باشد
زان ده مرا که رنگش چون جلنار باشد
می ده چهار ساغر، تا خوشگوار باشد
زیرا که طبع مردم را بر چهار باشد
همطبع را نبیدش فرزانهوار باشد
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸
به فال نیک و به روز مبارک شنبد
نبیذگیر و مده روزگار نیک به بد
به دین موسی امروز خوشترست نبیذ
بخور موافقتش را نبیذ نو شنبد
اگر توانی یکشنبد از صبوحی کن
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹
جز به چشم عظمت هر که درو در نگرد
مژه در دیدهٔ او خار مغیلان گردد
گر نسیم کرمش بر در دوزخ به جهد
هاویه خوبتر از روضهٔ رضوان گردد
هنرش هست فراوان گهرش هست نکو
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰ - در وصف بهار و مدح فضل بن محمد حسینی
وقت بهارست و وقت ورد مورد
گیتی آراسته چو خلد مخلد
گیتی فرتوت گوژپشت دژم روی
بنگر تا چون بدیع گشت و مجدد
برنا دیدم که پیر گردد، هرگز
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۱ - در مدح خواجه احمد وزیر سلطان مسعود غزنوی
ابر آذاری چمنها را پر از حورا کند
باغ پر گلبن کند، گلبن پر از دیبا کند
گوهر حمرا کند از لؤلؤ بیضای خویش
گوهر حمرا کسی از لؤلؤ بیضا کند
کوه چون تبت کند چون سایه بر کوه افکند
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
دلم ای دوست تو دانی که هوای توکند
لب من خدمت خاک کف پای تو کند
تا زیم، جهد کنم من که هوای تو کنم
بخورد بر ز تو آنکس که هوای تو کند
شیفته کرد مرا عشق و ولای تو چنین
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳ - در وصف نوروز و مدح خواجه احمدبن عبدالصمد وزیر
نوروز روز خرمی بیعدد بود
روز طواف ساقی خورشید خد بود
مجلس به باغ باید بردن، که باغ را
مفرش کنون ز گوهر و مسند زند بود
آن برگهای شاسپرم بین و شاخ او
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۴
آمد ای سید احرار! شب جشن سده
شب جشن سده را حرمت، بسیار بود
برفروز آتش برزین که درین فصل شتا
آذر برزین پیغمبر آذار بود
آتشی باید چونانکه فراز علمش
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار و مدح خواجه طاهر
باد نوروزی همی در بوستان سامر شود
تا به سحرش دیدهٔ هر گلبنی ناظر شود
گل که شب ساهر شود پژمرده گردد بامداد
وین گل پژمرده چون ساهر شود زاهر شود
ابر هزمان پیش روی آسمان بندد نقاب
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۶ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
صنما بی تو دلم هیچ شکیبا نشود
و گر امروز شکیبا شد فردا نشود
یکدل و یکتا خواهم که بوی جمله مرا
و آنکه او چون تو بود، یکدل و یکتا نشود
تجربت کردم و دانا شدم از کار تومن
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۷ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
ابر آذاری برآمد از کران کوهسار
باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار
خاک پنداری به ماه و مشتری آبستنست
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۸ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
بر لشکر زمستان نوروز نامدار
کردهست رای تاختن و قصد کارزار
وینک بیامدهست به پنجاه روز پیش
جشن سده، طلایهٔ نوروز و نوبهار
آری هر آنگهی که سپاهی شود به رزم
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۹ - در وصف بهار و مدح خواجه علیبن محمد
هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار
خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بیخار
آن گل که مر او را بتوان خورد به خوشی
وز خوردن آن روی شود چون گل بربار
آن گل که مر او را بود اشجار ده انگشت
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۰
با رخت ای دلبر عیار یار
نیست مرا نیز به گل کار کار
تا رخ گلنار تو رخشنده گشت
بر دل من ریخته گلنار نار
چشم تو خونخواره و هر جادویی
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۱
به دهقان کدیور گفت انگور
مرا خورشید کرد آبستن از دور
کمابیش از صد وهفتاد شد روز
بدم در بستر خورشید پر نور
میان ما، نه عقدی، نه نکاحی
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۲ - در تهنیت نوروز و مدح خواجه ابوالقاسم کثیر
نوروز فرخ آمدو نغز آمد و هژیر
با طالع مبارک و با کوکب منیر
ابر سیاه چون حبشی دایهای شدهست
باران چو شیر و لالهستان کودکی بشیر
گر شیرخواره لاله ستانست، پس چرا
[...]