با رخت ای دلبر عیار یار
نیست مرا نیز به گل کار کار
تا رخ گلنار تو رخشنده گشت
بر دل من ریخته گلنار نار
چشم تو خونخواره و هر جادویی
مانده از آن چشمک خونخوار خوار
بنده وفادار و هواخواه تست
بنده هواخواه و وفادار دار
داد کن ای کودک و بردار جور
منبر پیش آور و بردار دار
ای تو دلآزار و من آزردهدل
دل شده ز آزار دل آزار، زار
گردل من باز ببخشی به من
جور مکن لشکر تیمار مار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوق خود اشاره میکند و از درد و رنجی که به خاطر آن عشق متحمل شده است، صحبت میکند. او از زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر دل خود میگوید و از چشمهای معشوق به عنوان جادویی خونآشام یاد میکند. شاعر خود را بنده و وفادار معشوق معرفی میکند و از او میخواهد که، با بخشش و محبت، درد و آزارش را کم کند و به آرامش برساند. در پایان، شاعر از معشوق میخواهد که دیگر بر دل او آزار نرساند.
هوش مصنوعی: ای دلبر زیبا و شیرین، دیگر یاری برای من وجود ندارد و حتی در گلهای زیبا هم کار و فعالیتی برای من نیست.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهی زیبای تو درخشان شد، دل من پر از عشق و زیبایی گردید.
هوش مصنوعی: چشم تو مانند چشمی خطرناک و بدیمن است و هرگونه جادو یا سحر که از آن چشمان خطرناک بر جای مانده، تاثیری منفی دارد.
هوش مصنوعی: من خدمتگزار وفاداری هستم که به شما علاقهمندم و شما هم خدمتگزار وفادار من هستید.
هوش مصنوعی: ای کودک، تو باید به من کمک کنی و بار سنگین مسئولیتهایم را از دوشم برداری. بیایید این منبر را به جلو بیاوریم و باری که بر دوش دارم را برداریم.
هوش مصنوعی: ای تو که دل مرا میآزاری، و من که در عذاب دل هستم، دل من به خاطر آزار تو به شدت غمگین و زار شده است.
هوش مصنوعی: اگر به من محبت کنی، از من سختی نکش و مثل سپاهیان قساوت نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای زینهار خوار بدین روز گار
از یار خویشتن که خورد زینهار
یک دل همی چرند کنون آهوان
با شیر و با پلنگ بیک مرغزار
وقتیکه چون دو عارض و زلفین تو
[...]
پند بدادمت من، ای پور، پار
چون بگزیدی تو بر آن نور نار؟
غره مشو گر چه نیابد همی
بی تو نه بهرام و نه شاپور پار
پشت گرانبار تو اکنون شدهاست
[...]
آمد نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد
مرد زمستان و بهاران بزاد
ز ابر سیهروی سمنبوی راد
[...]
دولت مسعودی با روزگار
چون تن و جان گشت بهم سازگار
تاج همی گوید جاوید باد
شاه زمانه ملک روزگار
بخت همی گوید پاینده باد
[...]
وقت گل سوری، خیز ای نگار
بر گل سوری می سوری بیار
بر بط سغدی را گردن بگیر
زخمه زیر و بم او برگمار
زان می نوشین، که چو جانم بدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.