گنجور

 
منوچهری

با رخت ای دلبر عیار یار

نیست مرا نیز به گل کار کار

تا رخ گلنار تو رخشنده گشت

بر دل من ریخته گلنار نار

چشم تو خونخواره و هر جادویی

مانده از آن چشمک خونخوار خوار

بنده وفادار و هواخواه تست

بنده هواخواه و وفادار دار

داد کن ای کودک و بردار جور

منبر پیش آور و بردار دار

ای تو دل‌آزار و من آزرده‌دل

دل شده ز آزار دل آزار، زار

گردل من باز ببخشی به من

جور مکن لشکر تیمار مار

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
فرخی سیستانی

ای زینهار خوار بدین روز گار

از یار خویشتن که خورد زینهار

یک دل همی چرند کنون آهوان

با شیر و با پلنگ بیک مرغزار

وقتیکه چون دو عارض و زلفین تو

[...]

ناصرخسرو

پند بدادمت من، ای پور، پار

چون بگزیدی تو بر آن نور نار؟

غره مشو گر چه نیابد همی

بی تو نه بهرام و نه شاپور پار

پشت گران‌بار تو اکنون شده‌است

[...]

منوچهری

آمد نوروز هم از بامداد

آمدنش فرخ و فرخنده باد

باز جهان خرم و خوب ایستاد

مرد زمستان و بهاران بزاد

ز ابر سیه‌روی سمن‌بوی راد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
مسعود سعد سلمان

دولت مسعودی با روزگار

چون تن و جان گشت بهم سازگار

تاج همی گوید جاوید باد

شاه زمانه ملک روزگار

بخت همی گوید پاینده باد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
عمعق بخاری

وقت گل سوری، خیز ای نگار

بر گل سوری می سوری بیار

بر بط سغدی را گردن بگیر

زخمه زیر و بم او برگمار

زان می نوشین، که چو جانم بدی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه