گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - در مدح امیر ابونصر و تهنیت عید فطر

 

چه دید تشرین گوئی ز نرگس و نسرین

که باغ و بستان بستد زهر دوان تشرین

بنار کفته سپرده است معدن نرگس

بسیب رنگین داده است مسکن نسرین

نبرده رنج یکی هست چون دل فرهاد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - در مدح امیر ابوالفضل

 

چه روز است آنکه هست او را شب تاریک پیرامون

سپهر از بوی او مشگین زمین از رنگ او گلگون

مگر ترسید رخسارش ز زلف مار کردارش

که گرد خویشتن عمدا نوشت از غالیه افسون

دو آذرگون شدند از خون مرا دو چشم از هجرش

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۷ - فی المدیحه

 

چه سرو است این میان بزم نازان

چه مشگست این بگرد ماه تابان

یکی خورده است گوئی آب وصلت

یکی دیده است گوئی درد هجران

بلای دل رخ و زلفین دلبر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۸ - در مدح امیر جستان

 

حور حریر سینه کام روان حوران

چشمم چو بحر دارد دل جایگاه بحران

بر ماه لاله کارد بر لاله مشگ بارد

پر مشگ لاله دارد رخسار و زلفش الوان

بر سرو باغ دارد بر گل چراغ دارد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۹ - فی المدیحه

 

خداوندا ترا زیبد خداوندی جهان کردن

که تو دانی ز بدخواهان جهان جان جهان کردن

تو دانی بدسگالان را نشان تیر کردن دل

تو دانی دشمنان را تن بکردار کمان کردن

ندانم هیچ بندی را که نتوانی گشادن تو

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۰ - در مدح ابومنصور جستان

 

دل ببرد از من پری روئی گرامی تر ز جان

آنکه بر دیدار او بسته است جان انس و جان

چون بگل آب آرزوی او برآمیزد بدل

چون بچوب آتش هوای او درآویزد بجان

آن چو گلنار بهاری روی او دارد مرا

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۱ - در مدح ابونصر مملان

 

دمید لاله سیراب در بنفشه ستان

چو طوطئی که بود خفته در بنفشه ستان

بگیر باده گلرنگ بر بنفشه و گل

ز روی و موی بتان هم گل و بنفشه ستان

ز لاله بستان آراسته است پنداری

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۲ - در مدح ابوالهیجا منوچهر بن وهسودان

 

ز ابرو باد آزاری بشد آراسته بستان

کنون داد از می و جانان ببستان اندرون بستان

پدید آمد نهفته گل بخور می برشکفته گل

بمرجان در گرفته گل همه باغ و همه بستان

چو گشتی ابر تندر بر پر از لؤلؤ بچرخ اندر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۳ - در مدح میر ابونصر مملان

 

شد برگ رزان زرد ز آذر مه و آبان

شد آب رزان سرخ چو بیجاده تابان

دیدار رزان زرد شد و آب رزان سرخ

حکمی که خداوند کند هست صواب آن

گر آب ببرد از گل و گلزار مه مهر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۴ - در مدح ابی الهیجا

 

شگفتهای جهانرا پدید نیست کران

هران شگفت که بینی بود شگفت بران

اگر شگفتی میبایدت بپوی زمین

وگر عجائب میبایدت بجوی زمان

هر آن گمان که بری در سفر شودت یقین

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

غالیه دارد کشیده بر شکفته ارغوان

ارغوان دارد شکفته بر منقش پرنیان

ارغوان هر روزه تازه تر بزیر غالیه

غالیه هر روز خوشبوتر بگرد ارغوان

از جفاجوئی که هست آندلبر ناسازگار

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۶ - در مدح ابومنصور وهسودان

 

گر نگار من دو زلف خویش بسپارد بمن

مشگ سایم من بکیل و غالیه سایم بمن

جان من دائم دژم باشد بسان چشم او

زلف او دائم بخم باشد بسان پشت من

سنبلست آن زلف و یا زان گرد سنبل سنبله

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۷ - در مدح ابومنصور وهسودان

 

کسی کش دل برد دلبر کسی کش جان برد جانان

که جانان دارد و دلبر سبک دارد دل و جان آن

مرا برگو که جان و دل بجانان دادم و دلبر

همم دل رفت و هم دلبر همم جان رفت و هم جانان

اگر باز آیدم دلبر نیندیشم بتیر از دل

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - در مدح شاه ابوالحسن علی لشگری

 

گشت گیتی چون بهشت از فر ماه فرودین

بوستان را کرد پر پیرایه های حور عین

بر بهشت بوستان مگزین بهشت آسمان

کان بهشت بر گمانست این بهشت بر یقین

ابر گوئی کرده غارت تخت بزازان هند

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۹ - در مدح امیر ابوالقاسم عبدالله بن وهسودان

 

گل چو بشکفت زمین گشت پر از آب روان

بگل و آب روان تازه بود جان جهان

هرکجا چشم زنی هست زمین نرگس زار

هرکجا پای نهی هست زمین لاله ستان

سبزه را باد پر از عنبر کرده است کنار

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۰ - در مدح ابومنصور وهسودان

 

که بست از مشک چندین بند گرد آن گل خندان

که چندان کاندر او بند است دل‌ها برده صد چندان

نگاری زینت مجلس بتی پیرایه لشکر

به مجلس شمع جان‌سوزان به لشکر شاه دلبندان

لبش ماننده پسته برش ماننده سوسن

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۱ - در مدح عمیدالملک ابونصر

 

لب است آن یا گل حمرا رخست آن یا مه تابان

گل آگنده بمروارید و مه در غالیه پنهان

کند بر گل همی جولان زره پوشیده زلف او

زره پوشیده زیباتر که باشد مرد در جولان

اگر نرگس ندیدی برک وی پیکان بهرامی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۲ - در مدح شرف الدین و شمس الدین

 

مجلس است این مگر بهشت برین

که بنای بهشت است بر این

پیکر بومش از بدایع روم

نقش دیوارش از صنایع چین

این ز دلها همی زداید زنگ

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۳ - در مدح ابونصر مملان بن وهسودان

 

من آن کشیدم و آن دیدم از غم هجران

که هیچ آدمئی نیست دیده در دوران

کنون وصال همه بر دلم فرامش کرد

خوشا وصال بتان خاصه از پس هجران

چو من بشادی باز آمدم بلشگرگاه

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۴ - در مدح ابونصر مملان

 

منم غلام خداوند زلف غالیه گون

که هست چون دل من زلف او نوان و نگون

ز خون و تف همه روزه دو دیده و دل من

یکی به آذر ماند یکی بآذریون

ز تاب ماند جانم بآذر برزین

[...]

قطران تبریزی
 
 
۱
۵۴
۵۵
۵۶
۵۷
۵۸
۳۷۶