ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - چکامه وطنی
ای عنبرین فضای صفاهان ز من درود
بر خاک مشکبیز تو و آب زنده رود
بر ریگهای پر در و یاقوت و بهرمان
بر خاکهای پر گل و نسرین و آبرود
بر آن ستوده کاخ سلاطین که دیرگاه
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۲
جهان جوان شد و عمر دوباره باز آورد
بروی بهمن و اسفند در فراز آورد
رسید عید همایون و باد فروردین
دوباره شاخ سمن را باهتزاز آورد
عروس شاخ که او را شد است نامیه شوی
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در نکوهش عین الدوله
ز بسکه از دل مردم همی برآید دود
سیه شده است رخ مه بر آسمان کبود
ازین وزیر که شاه اختیار کرده نهاد
اساس سلطنتش از فراز رو بفرود
صلاح و تقوی بستند بار ازین سامان
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴
مژده ای دل که ز ره قافله داد آمد
نایب السلطنه با داد خدا داد آمد
بحر علم آمد و از گوهر تابان زد موج
کوه عزم آمد و با پنجه پولاد آمد
ناصرالملک ابوالقاسم مسعود ز راه
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - مرثیه مجلس پس از بمباردمان به حکم محمدعلی میرزای مخلوع
رؤس دولت، شیوخ ملت، ببازی ایران، خراب گردید
درین حوادث، برین مصیبت درون خارا، کباب گردید
شده پریشان، دو زلف سنبل، همی زند چاک، بپیرهن گل
وثاق قمری، سرای بلبل، مقام جغد و غراب گردید
همای دولت، از آشیانه، فتاده در دام، بطمع دانه
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - هنگام شکستن دست ملک الشعراء بهار در آغاز جنگ عمومی و مهاجرت فرماید
شکست دستی کز خامه بس نگار آورد
نگارها ز سر کلک زرنگار آورد
شکست دستی کاندر پرند روم و طراز
هزار سحر مبین، هر دم آشکار آورد
شکست دستی کز شاهدان حجله طبع
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷
دوش خواندم در کتابی کز در اندرز و پند
گفت با منصور عباسی حکیمی ارجمند
ای که خوانی خویش را قائم مقام مصطفی
گر خلیفه احمدی از کار احمد گیر پند
داشت خیرالمرسلین چوبی چو چوپانان بدست
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸
برادران بجهان اعتمادکی شاید
که می بکاهد شادی و غم بیفزاید
زمین عمارت خاکست پی نهاده بر آب
بنای خاک چو بر آب شد کجا پاید
بقا ز نام طلب نی ز عمر تا نشوی
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - قصیده فکاهی
دوش از برای خدمت خان عزیز راد
سوی عزیز باد براندم به قلب شاد
ماندم دو شب در آنجا یارب تو آگهی
بر من در آن زمین چه خوشیها که روی داد
خرم صباح بود مرا شادمان مسا
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰
چو شاه دانا دارد وزیر دانشمند
سر ستاره و ماه آیدش بخم کمند
چو طغرلیست ملک، کش وزیر بال و پرست
همی بپرداز این پر بر آسمان بلند
من اینکلام بتحقیق و تجربت رانم
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱
ایا نسیم سحر پا بنه بتارک فرقد
ببوس درگه موسی بن جعفر بن محمد
سپس به حضرتش از من بگو که باش بگیتی
هماره فرخ و فیروز و کامکار و مؤید
رخ تو غیرت اختر دل تو معدن گوهر
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مرثیه قتل ناصرالدین شاه و جلوس مظفرالدین شاه
جای آن دارد که گردون اندرین غم خون ببارد
لیک بر تخت همایون شه نو چون ببارد
در عزای شاه ماضی کایزد از وی باد راضی
نی عجب گر سیل خون از دیده گردون ببارد
لیک باید تهنیت را در جلوس شه مظفر
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳
شاه از تبار خویش وزیر اختیار کرد
وین اختیار نیک، شه بخت یار کرد
بنیاد ملک روی به سستی نهاده بود
زین اختیار پایه ملک استوار کرد
گویند در شکارگه اینکار دیده شه
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴
چو بخت خفت و قضا چیره تیره شد اختر
زبون و زرد شود آب فضل و برگ هنر
همی گذارد دانا برون ز حکمت پای
همی فرازد عاقل جدا ز فکرت سر
شناخت نتوان با دیده گوسپند ز گرگ
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - ملحقات
از این مقدمه ز آن پس که یافت آگاهی
جناب نزهت افندی ستوده شهبندر
خجسته رادی والا بدانش و بخرد
ستوده مردی یکتا بمایه و بهنر
امین و محرم بر هر دو دولت اسلام
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - انتهی
چو بی وجود خداوندگار آسایش
حرم بود بخرد و بزرگ این کشور
دوباره نامه نبشتند مفتیان مهین
بمیر فرخ دانش پژوه دانشور
که ای بروشنی و فرخی شده مشهور
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۷
کمال مرد بفضل است و مردمی و هنر
بویژه آنکه مر او را بود نژاد و گهر
کر انژاد و گهر بوده بی کمال و ادب
چو او را بهیچ نیرزد توأش بهیچ مخر
باستخوان خود ایدر همی بنازد مرد
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸
دانا کبود بنزد مردم هشیار
آنکه به بیهوده هیچ می نکند کار
دانا آن شد که پخته سازد و نیکو
خامی گفتار خویش و زشتی کردار
خوب کند زشت را بکوشش افزون
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹
بارها خواندم ز قول مصطفی اندر خبر
کاید آن روزی که تابد آفتاب از باختر
ذات پاک مصطفی باشد منزه از دروغ
کش رسالت داده بر خلقان خدای دادگر
گر خدا را، راست گو دانی و پیغامش درست
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰
دی در هوای صحبت یاران غمگسار
زی بوستان شدم بتماشای لاله زار
دیدم گل و بنفشه و نسرین و یاسمن
پژمرده و نگون و پریشان و سوگوار
باد خزان بباغ شتابان و سهمگین
[...]