چو بخت خفت و قضا چیره تیره شد اختر
زبون و زرد شود آب فضل و برگ هنر
همی گذارد دانا برون ز حکمت پای
همی فرازد عاقل جدا ز فکرت سر
شناخت نتوان با دیده گوسپند ز گرگ
تمیز ندهد با ذوق حنظل از شکر
زیان شمارد آن را که هست یکسره سود
به نفع داند آنرا که شد تمام ضرر
هر آنچه زشت است آنرا به نیک پندارد
هر آنچه خیر است آنرا همی شمارد شر
قضا چو آید تاری شود به دیده قضا
قدر چو جنبد تیره کند زمرد بصر
به فکر و هوش که افکند پنجه با گردون
به عقل و رای که شد چیره بر قضا و قدر
بدیهی است هوس در ضمیر آدمیان
طبیعی است خطا در نهاد جنس بشر
شنیدهای تو که سکان ملک قرمیسین
بدند بنده به فرمان پادشاه اندر
بزیستند همی در پناه دولت شاه
وظیفه خوار و سپاس آور و ثناگستر
به نرم گردنی و بندگی بدند مثل
به سفته گوشی و فرمانبری شدند سمر
نیافتند مگر ره به طاعت سلطان
نیافتند مگر رخ به درگه داور
به والیان همه چونان که با پدر و فرزند
که هم بر آنان بودند والیان چو پدر
خطا نکرده همیدون ز روشنی عقول
گنه نکرده همیدر ز راستی فکر
قدر فر اشد و سیماب کردشان در گوش
قضا فرو شد و افکند پردهشان ببصر
چنانکه خون به بدن شورش آورد هشتند
به نای شورش و طغیان به والی کشور
به شاهزاده انوشیروان بن بهمن
ضیاء دولت خورشید مجد و چرخ هنر
اساس طغیان چیدند و تاختند گروه
بنای عصیان هشتند و ساختند حشر
ز بام و در بگرفتند گرد او را سخت
گروه بومی و بیگانه هم ز بدو و حضر
به خشت پاره بخستند باغ او را شاخ
به سنگ خاره شکستند کاخ او را در
به تنگنا شد در کاخ از محاصرهشان
چنانکه لعل درخشنده اندرون حجر
ز اجتماع کسان بسته شد ره تدبیر
ز ازدحام خسان تنگ شد همه معبر
ضیاء دوله چو هنجار زشت آنان دید
بر وی بگشود از حلم و بردباری در
تنش نلرزید از دشمنان چون یأجوج
نشست بر سر مسند چو سد اسکندر
خطابهای به زبان کرم برایشان خواند
ز فصلهای بدایع ز لفظهای غرر
که هان و هان مگر از جان خویش سیر شدید
و یا روانتان بیزار شد ز تن ایدر
اگر ز حضرت من جمله داد خواهانید
قدم نهید و تظلم کنید در محضر
وگرنه زشت بود خیرگی و بی ادبی
بویژه با من کز شه بود مرا گوهر
چه با منی به درشتی مبادرت کردن
چه در شدن به دهان نهنگ یا اژدر
اگر به گرزم کوبید نرم گردن و پشت
وگر به سنگم سائید خورد پهلو و بر
به جای مانم چون قطب آسیا ثابت
ورم بگردد صد سنگ آسیا بر سر
ولی نپاید تا دیرگه که میر اجل
به خشم آید و بدخواه را دهد کیفر
شرار خشم امیر مهین که خاموشد؟
بهفت دریا که تواند خموش کرد سقر
گر ایدر از سر من کم شود سر موئی
سرانتان همه بی سر شوند خود یکسر
یکی درخت مکارید اندر این بستان
که شاخسارش یکسر ندامت آرد بر
چو این بدیدند آن خیرگان بی فرهنگ
کمان وهن ببردند بر مهین داور
همی بگفتند او را که ما درین سودا
ز جان گذشته و بازی همی کنیم به سر
به خانمان خود انگشت نیل برزدهایم
که خود فراز سیاهی نبوده رنگ دگر
از آن قبل که خداوند کردگار بزرگ
به مهتران نکند چیره هیچگه کهتر
امیر پنجه فرخ علیمراد که داشت
سپه مهیا تا سوی ری رود به سفر
بگفت لشکریان را که اندرین غوغا
کنید خود ز سر هم ز تن کنید سپر
همه سپاه کرندی ز جان فرو بستند
برای یاری شهزاده خجسته کمر
امیر پنجه ز پیش اندر و سپه ز قفا
شده ز غیرت بر تنش موی چون خنجر
ز جان گذشته و بنهاده دل به سر بازی
چنان که گوئی پروانه تن زند به شرر
سپه به درگه شهزاده روی بنهادند
که ای ز حلمت خطی بداده حق او فر
معاندان تو با ما به جد همی کوشند
روا مدار که خونمان شود به خیره هدر
ببخش آلت حراقهمان که از اثرش
به جان خصم بداندیش برزنیم اخگر
وگرنه سنگ مخالف به سر بباردمان
چنان که بارد بر شاخ قطرههای مطر
امیرزاده فرخ ضیاء دوله بگفت
که کار زهر نیاید همی ز تنگ شکر
من ار به خون خود آلوده پیرهن گردم
به خون کشوریان دامنم نگردد تر
بروی مادر اگر طفل خرد پنجه زند
گمان مبر که بر او پنجه برزند مادر
در این مکالمه با شاهزاده بود سپه
در این مناظره با بختیار بد لشکر
که از فلاخن سؤ انقضا گران سنگی
رسید بر سر سالار جیش و کرد اثر
شکافت جبهه تابان میرپنجه چنانک
معاینه همه دیدند انشقاق قمر
چو خواست پاک کند خون جبهه از رخ خویش
شکسته شد سر انگشت او به سنگ دگر
سپه چو دست و سر مهتر اینچنین دیدند
پی تلافی بستند مردوار کمر
به جای جوشن کردند تن همه جوشن
به جای مغفر کردند سر همه مغفر
به کفش و مشت همی با عدو به رزم شدند
چه غیر از این دو سلیحی نبودشان دیگر
به هم فتادند از هر دو سوی در کوشش
چو بِن زبیر که در جنگ مالک اشتر
چو کار رفت بدینگونه بر بداندیشان
به خیره ماندند از این سپاه کندآور
همی بدیدند از این حساب تا به أبد
برون ز پرده نیاید رخ عروس ظفر
سر گروه مخالف به خیلتاشان گفت
بکوشش اندر باید شدن به فکر و نظر
هم از تهور بی فکر کس شود مغلوب
هم از تصور با جبن دل شود مضظر
نکوتر آن که بتازید چست و چابک و جلد
به سوی خانه سالار این سپاه مگر
ز غارتیدن مالش ز سوختن خانش
به خیره گردد و تاری شود بر او اختر
سپس به یاری ناموس دست برشوید
ز پاسداری شهزاده همایون فر
بتاختند یکی بهره خیل شورشیان
به خانمان سپهبد به رسم غارتگر
یکی بخست تن حاجبش به زخم عمود
یکی شکست در مخزنش به زخم تبر
همه ببردند آن را که بد ز فرش و اثاث
همه ربودند آن را که بد ز دُر و گهر
نماند هیچ به پای کنیزگان خلخال
نماند هیچ بر اندام خاصگان زیور
زنان و پردگیان در هراس و بیم شدند
به لرزه همچون سیماب و زرد چهره چو زر
ز بس که ناخن و سیلی همی زدند به روی
رخانشان همه شد ارغوان و نیلوفر
گهی نبی را کرده شفیع و گاه نُبی
گهی به حق متوسل گهی به پیغمبر
به ناله گفتند ای سفلکان نفس پرست
به گریه گفتند ای جاهلان دون پرور
به کودکان چه خروشید بیمی از یزدان
به مادگان چه ستیزید شرمی از داور
به میر پنجه رسید این خبر که شورشیان
به خانمان تو اندر فکندهاند شرر
نه مال ماند در ایوان نه سیم در مخزن
نه شاخ ماند به بستان نه خشت در منظر
بکوفتند رواقت همی به سنگ و به چوب
برُفتند وثاقت همی ز خشک و ز تر
چو برشنید ازین داستان سخت حدیث
چو برگرفت ازین وضع هولناک خبر
جهان به چشمش تاریک گشت ازین هنجار
دلش بسوخت همانند عود در مجمر
چو گفت گفت ابا اینکه قصهایست شگفت
بود تحمل این رنجها ز مرگ بتر
نه باشدم ز هوای خدیو ملک گزیر
نه افتدم ز رضای امیر شهر گذر
مرا وظیفه و مرسوم دولتست حرام
اگر قدم نهم از جای خویش آن سوتر
چو شاهزاده بیازرد از تزاحم خصم
چو از سموم بپژمرد شاخ سیسنبر
خلاف باشد مستی ز جام و نقل و نبید
حرام باشد شادی بر اهل و مال و پسر
ز جا نجنبید آن پهلوان خصم شکن
به خود نلرزید آن پیلتوش شیر شکر
به تن علامت چوبش چو لعلگون دیبا
به سر جراحت سنگش چو گوهرین افسر
به گوشش اندر دشنام خصم و صوت سلیح
سرود رود بدی یا نوای رامشگر
همی بپیوست این رزم تا به نُه ساعت
ز بامداد که خورشید بر شد از خاور
سپس به کارگزاران ملک شرع قویم
مروجان شریعت مفسران خبر
ستوده حاجی آقا مدیر مرکز فضل
امام جمعه فرخ امیر ملک هنر
خبر رسید که شد کار بر چنین هنجار
ز دست فتنه بی دانشان بد گوهر
گرفته شورشیان گرد مرزبان را سخت
به شوخ چشمی تا این زمان ز گاه سحر
کنون به پژمرد از باد دی درخت جوان
بیفسرد تن شاخ از سموم شهریور
نه مرزبان را غمخوار مانده نه حامی
نه حکمران را سالار مانده نه یاور
بجز سپهبد دانا علیمراد که جانش
نوان شد از قدر انداز چرخ و شصت قدر
بسی نپاید کو نیز جان کند به رخی
هزار تن چه کند با دو صدهزار نفر
چو داوران شریعت ز روی صدق و عیان
همی شدند از این واقعات مستحضر
شدند جانب دارالحکومه تند روان
بدان مثابه که حجاج بیت در مشعر
گرفته مصحف و تنزیل پاک اندر کف
بخوانده آیت کرسی و قل اعوذ از بر
نبشته بر دل یاسین و سوره طه
دمیده بر تن حامیم و سوره کوثر
یکی گروه بدیدند شوخ چشم و جسور
به دل دلیر و به تن فربه و به هش لاغر
در آن گروه نه یک تن بزرگوار شریف
در آن فریق نه یک رادمرد دانشور
همه اجامر و اوغاد و گول و نابخرد
همه اراذل و اوباش و منکر و منکر
گرفته دور خداوندگار کشور را
هم از برون و هم از پرده هم ز بام و ز در
ز درب میدان تا درگه ایاله نبود
یکی رهی که رسانند خویش بر مهتر
نیافتند ره اندر حضور والی ملک
فرو شدند همی غرقه در محیط فکر
نه رای آنکه گریزند ازین بلا به کنار
نه جای آنکه نمایند ازین میانه گذر
اگر شوند ز پس در پی است ابر بلا
اگر روند به پیش اندرست کوه خطر
هم از مفاسد بالطبع لازم است گریز
هم از سفیهان در شرع واجب است حذر
ولی چو فتنه فروزنده بود و معرکه سخت
شدند در پی خاموشی شراره شر
به عون بار خدا ساختند دل دریا
به کف نهاده سر و جان و کرده سینه سپر
قدم زدند چو اصحاب موسی اندر نیل
روان شدند بسان خلیل در آذر
به گفتها و یمینهای سختتر زآهن
به وعدهها و سخنهای تازهتر ز شکر
به زجرها و به تهدیدهای گوناگون
به وعظها و به اندرزهای بی حد و مر
فرود کردند آن قوم خیره را از بام
همی بگفتی دجال شد پیاده ز خر
درود خواندند آنان به مجمع علماء
که بد درود همی بر روانشان درخور
همی بگفتند ای قاضیان حکم خدای
همی بگفتند ای نایبان پیغمبر
به راستی سخن اندر میانه بگذاریم
که راستی را در دهر دیگر است اثر
چو سهم حادثه پران شد از کمان قضا
چو نار معرکه افروخت ز التهاب قدر
چگونه این تف خامش شود به آب و به دم
چگونه این سهم آرد کسی به قوس و وتر
مگر به سعی بزرگان دین که همتشان
فرود آرد مه را ز طارم اخضر
شنیدهایم که میر اجل ز کردستان
به سوی خطه گروس کرده ساز سفر
گر ایدر از ره بینش یکی صحیفه نغز
شود گسیل به درگاه آن همایون فر
که باز گردد ازین ره بسان ابر دمان
شتاب گیرد ازین سو چو آتشین تندر
درست سازد سامان خلق این سامان
نظام بخشد بر اختلال این کشور
اگر تظلم داریم سازدی احقاق
وگر تعدی کردیم بخشدی کیفر
امیر ایده الله به راستی داند
درست کردن کار شکسته را بهتر
ز بس مدبر دانا و کاردان باشد
نظر نیارد در کار جز به فکر و نظر
به جهد وافی هر خسته را بگیرد دست
به کف کافی هر بسته را گشاید در
همه علوم بداند چو بوعلی سینا
همه نجوم شناسد چو خواجه بو معشر
اگر بتابد نه چنبر فلک به عتاب
ستاره سر نتواند برون زد از چنبر
وگر دو پیکر جز بر درش کمر بندد
چهار پیکر سازد ز شکل دو پیکر
ور اسکدار درین روز ساز ره نکند
سخن کنیم بدان آهن پیام آور
چو ختم کار بدین شد جماعت علماء
گذشته را بنوشتند بر یکی محضر
به مهر خویش و به امضای عامه خرد و بزرگ
طراز دادند اندام و روی آن دفتر
به تلگراف به درگاه میر فرخ پی
همی بگفتند این ماجرا ز پا تا سر
رسید پاسخ میر مهین که در گیتی
چهار چیز بود مر فساد را مصدر
یکی مخالفت حق دوم خلاف ملوک
سوم غرور و چهارم نفاق با مهتر
ازین چهار یکی با کسی چو خوی کند
نماند ایچ تن آسان و شادکام دگر
وظیفه علما اینکه تا توان دارند
دقیقهای نکنند از صلاح ملک گذر
عنان عامه به دست خرد نگهدارند
به حفظ دولت و ملت شوند راه سپر
وگرنه کار به سختی همی کشد ناچار
ز جرم تاری ماند به رخ ز سیف اثر
من این قضیه بدانم ز صغری و کبری
همی بخواندم ازین جمله مبتدا و خبر
به مصطفی و به فرقان و کردگار بزرگ
به مرتضی و به سبطین او شبیر و شبر
به نعمت شه کز اوست زندگانی خلق
به دولتش که فزاینده باد تا محشر
که گر به جا ننشینند عامه از شورش
وگر فرو ننشانند فتنه را اخگر
همی بجوشم ازین واقعات چون دریا
همی بجنبم ازین حادثات چون صرصر
معاندان را از تیغ قهر برم نای
مخالفان را از نار خشم سوزم پر
کسی که تیغ منش آب مرگ نوشاند
نه لعل عیسی جان بخشدش نه آب خضر
گر ازدحام فزونتر بود ز موج بحار
ور اجتماع فراوانتر از ربیع و مضر
دوصد کلاغ ز جا خیزد از کلوخی خرد
هزار گرگ گریزان شد از یکی اژدر
مدیر قوه برقیه شاهزاده صفی
بهار صفوت آزاده خجسته سیر
ز سیم صاعقه فرمان میر اعظم را
بگفت و خواند و شنیدند مردمان یکسر
خجل شدند و به خانهای خویش برگشتند
قرین لیت و لعل آشنای بوک و مگر
دگر رسید خطابی به شاهزاده صفی
ز صدر اعظم ایران جهان فضل و هنر
که ای تو محرم اسرار شاه و کشوریان
امین راز نهان و نگاهدار خبر
شنیدهایم ز بد سیرتان آن سامان
حکایتی که نخواندیم در حبیب سیر
نمودهاند بسی دست رنجه از سندان
کشیدهاند همی پای از گلیم به در
به میر امر شه آمد که اندران سامان
رود چو ابر به آبان و باد در آذر
مخالفان را بُرَد به تیغ گردن و دست
معاندان را کوبد به گرز پهلو و بر
تن اعادی کاهد هماره در زندان
سر مخالف آرد دوباره در چنبر
ز ما بگو تو به آن شوخدیدگان جسور
که از وخامت این ماجرا کنید حذر
چو شد سپاه اجل در رکاب میر اجل
ز دست مرگ نیابد کسی مناص و مفر
که موج دریا شوید زمین ز پست و بلند
شرار آتش سوزد جهان ز خشک و ز تر
چو شاهزاده دانا بخواند این منشور
به عامه گفت که باهوش و دانشید اگر
به پای خویش متازید سوی کشتنگاه
به دست خویش مسازید خون خویش هدر
از آن سپس که زدم سردی و فضول شما
گرفت آینه مهر میر رنگ کدر
اگر به جیحون اندر شوید چون ماهی
وگر به گردون بالا روید چون اختر
به رود جیحون اندر زند ز قهر آتش
به چرخ گردون یکسر زند ز خشم اخگر
چو عامه این سخنان را به گوش بشنیدند
معاینه نگرستند مرگ را به نظر
جماعتی سر خود برگرفته زین سامان
فرار کرده نمودند در شعاب مقر
جماعتی دگر از خیرگی و نادانی
نهاده جان به خطر بسته بر نفاق کمر
قضا ببست همی چشم و گوششان ز صواب
که چشمشان همه بد کور و گوششان همه کر
نه سنگ خارا با میخ آهنین سنبند
نه وعظ ناصح بر ناصواب کرده اثر
قضای مبرم آوردشان به مکمن مرگ
بلای محتوم افکندشان به دام خطر
به خویش گفتند ایدر بر آن امید بدیم
که روی میر بتابد چو ماه ازین منظر
اگر سزاست که تنمان به سر نباشد هیچ
به تیغ خویش ز اندام ما بگیرد سر
چه او فشاند آتش چه دیگران یاقوت
چه او چشاند حنظل چه دیگران شکر
ضیاء دوله ز ما رنجه گشت و نتوان زیست
در آن گریوه که ماند اژدهای کوفته سر
خنکتر آنکه بیازیم تیغ کین در کف
نکوتر آنکه بپوشیم رخت مرگ به بر
ز اژدهای دمان بال و پر فرو ریزیم
کنیم نرم، برو کتف شیر شرزه نر
دوباره مشتی از آن جمریان بی هش و رای
دوباره جمعی از آن وحشیان بی بن و سر
چنانکه از پس مردن به مردگان پوشند
قبای مرگ بیاراستند در پیکر
سپید و ساده یکی پیرهن یکی دستار
کشیده در بر و در زیر آن یکی میزر
همی تو گفتی از نفخ صور اسرفیل
شدند موتی احیا به عرصه محشر
همه سلیح به دست اندر و ز جان به خروش
روان در آتش سوزنده همچو سامندر
خبر رسید به شهزادگان که دیگر بار
هوای فتنه شد از حد اعتدال به در
امیر زاده فرخ جلال دین که بدی
به باغ دولتشاهی درخت بار آور
بخواند یکسره شهزادگان بومی را
ز روی صدق بر ایشان سرود در محضر
که بن عم ما اکنون ز تند باد قضا
غریق گردد در این محیط پهناور
گرش ز دست گذاریم و خیره بنشینیم
به جا نماند از او در زمانه رسم و اثر
وگر که جان فشانیم و پاس او داریم
به نامجوئی گردیم در زمانه سمر
چو این شنیدند آن شاهزادگان سترگ
نماز بردند او را ز اکبر و اصغر
بجز تنی دو سه کز وی به سال مه بودند
همه بسودند از طاعتش جبین بر در
سپس بگفتند او را که اندرین شورش
به ما جماعت شهزادگان توئی مهتر
به عون ایزد از دودمان خاقانی
کتیبههاست در اینجا فزون ز حد و شمر
همه دلاور و خونخوار و کاردان و دلیر
همه مبارز و گستاخ و گرد و کندآور
همه به حیله چو اسفندیار روئین تن
همه به حمله چو گودرز و گیو و رستم زر
همه چو ماه و چو ابریم در سپهر و هوا
همه نهنگ و هژبریم در، بف بحر و بف بر
به صدق میل ترا تابعیم و کارگزار
به شوق امر ترا طائعیم و فرمانبر
به هرچه خواهی فرمان گزار و بنده صفت
به هرچه گوئی طاعت پذیر و خدمتگر
بخواه جان ز جسدمان که میدهیمت جان
بگیر سر ز بدنمان که مینهیمت سر
چو مست باده مهر توایم مینوشیم
ز خون خصم بداندیش لعلگون ساغر
بساطمان همه زین است و بزمگه میدان
لباسمان زر هستی کلاهمان منفر
به جان بکوشیم امروز تا بنگذاریم
رسد به جان خداوندگار ملک ضرر
روان شدند ملکزادگان بدین هنجار
پی مقابله با آن گروه شوم اختر
چو عامه دیدند آن کوههای آتشبار
به تک شدند و بگردید سیل از آن معبر
شدند جمله گریزان ز بیم سالاران
ز مرج راهط گفتی همی گریخت زُفَر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر به بررسی مفهوم تقدیر و قضا میپردازد و در این راستا، به رفتار انسانها و اشرافیت پرداخته است. او بیان میکند که با آمدن قضا، مردم گاهی نمیتوانند درست و غلط را تشخیص دهند و به اشتباه چیزهای خوب را بد و بالعکس میپندارند. همچنین، در داستانی از شورش یک گروه علیه شاهزادهای به نام انوشیروان، به وضعیت ناامنی و فساد پرداخته میشود. در این شورش، کسانی که به ناحق به جان و مال دیگران آسیب میزنند، به تعبیری در دست تقدیر اسیرند و در نهایت، به ناچار با عواقب اعمال خود روبهرو خواهند شد. شاعر بر این نکته تأکید میکند که برای حفظ امنیت و عدالت، بزرگان باید به وظیفه خود عمل کنند و از قدرت خود استفاده نمایند. در پایان، بر اهمیت وفاداری و همکاری بین مردم و حکمرانان تأکید میشود تا از وقوع بحرانها جلوگیری شود.
هوش مصنوعی: زمانی که شانس خوابیده و سرنوشت چیره و تاریک میشود، ستارهها در سختی و ذلت قرار میگیرند و نعمتها رنگ میبازند و استعدادها پژمرده میشوند.
هوش مصنوعی: آدم دانا بر اساس حکمت و درک خود، از بعضی مسائل بیرون میآید و عاقل نیز با تفکر و اندیشهاش از موضوعات سخت و پیچیده دور میشود.
هوش مصنوعی: نمیتوان با چشم یک گوسفند به درک درست از چیزها رسید؛ چراکه گوسفند نمیتواند گرگ را از خود جداسازی کند و همچنین نمیتواند طعم تلخ حنظل را از شیرینی شکر تشخیص دهد.
هوش مصنوعی: کسی که فقط جنبههای منفی را میبیند، چیزی را که در واقع سودمند است ضرر میشمرد. در حالی که فردی دیگر که به کل وضعیت نگاه میکند، میتواند بفهمد که اوضاع به چه ترتیب و نیازی به ارزیابی دقیقتر دارد و ممکن است واقعاً ضرر باشد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که ناپسند به نظر میرسد، افراد آن را خوب میپندارند و هر چیزی که به نظر میرسد خوب است، همان را بد تلقی میکنند.
هوش مصنوعی: زمانی که نصیب و سرنوشت سر میرسد، دیدگان انسان را تاریک میکند و هرگاه تقدیر تغییر کند، چشم بصیرت را نیز تیره میسازد.
هوش مصنوعی: به فکر و تدبیر کسی که با آسمان به نبرد پرداخت و با عقل و اندیشهاش بر سرنوشت و تقدیر غلبه کرد.
هوش مصنوعی: بدیهی است که داشتن تمایلات و خواستهها در درون انسانها امری طبیعی است و اشتباهات در ذات بشر وجود دارد.
هوش مصنوعی: هل شنیدهای که فرماندهی کشور قرمیسین به دست بندهای سپرده شده که تحت فرمان پادشاه است؟
هوش مصنوعی: آنها در سایه حمایت و حکومت شاه زندگی میکردند و به وظایف خود به خوبی عمل کرده و از او تشکر و تمجید میکردند.
هوش مصنوعی: دوست من با بلاغت و ادب به من گردن نهاد و به خوبی فرامین را پذیرفت، مانند گوش شنوا که به حرفهای حکیمانه گوش میدهد و به فرمانها عمل میکند.
هوش مصنوعی: تنها کسانی که به اطاعت از پادشاه بپردازند، به هدف خود دست مییابند و در غیر این صورت، به هیچ چیز نخواهند رسید.
هوش مصنوعی: همه افرادی که در مقام قدرت هستند، همچون پدر و فرزندان، باید به یکدیگر توجه داشته باشند و در مقام والدینی برای کسانی که زیر نظر آنها هستند، عمل کنند.
هوش مصنوعی: انسان تا زمانی که از روشنایی و عقل خودش استفاده کند، دچار اشتباه نمیشود و در راستای تفکر صحیح خود، گناه و خطا نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: زمان به سرعت میگذرد و آنچه را که ارزشمند است، به دست تقدیر میسپارد و پردهای که بر روی واقعیات وجود دارد، کنار میزند تا آنها را به وضوح نشان دهد.
هوش مصنوعی: وقتی که خون در بدن به جوش آید، یعنی زمانی که احساس شورش و طغیان برانگیخته شود، این احساسات میتوانند به بروز ناآرامی و قیام در کشور بیانجامند.
هوش مصنوعی: این بیت به تعریف و تمجید از شاهزاده انوشیروان میپردازد و او را نمایندهای از نور و فضیلت میداند. همچنین او را با خورشید و هنر مقایسه میکند و به جایگاه والا و درخشان او اشاره دارد. به طور کلی، تصویرسازی از شکوه و عظمت او به عنوان شخصیتی برجسته و تاثیرگذار است.
هوش مصنوعی: گروهی برای طغیان و شورش برنامهریزی کردند و اقدام به ساختن و برپایی پایههای نافرمانی کردند.
هوش مصنوعی: دور او را به شدت گروهی از مردم محلی و بیگانگان گرفتند، هم از سمت در و هم از سمت بام.
هوش مصنوعی: بخشایش و شفقت به باغ او آسیب زد و شاخههایش را با سنگهای خارا شکست. این باعث ویرانی کاخ او شد.
هوش مصنوعی: در کاخ، مثل گوهری درخشان درون سنگ، به دلیل محاصره شدن، دچار تنگنا و محدودیت شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر جمعیت زیاد، راه تدبیر و اندیشه بسته شده و به دلیل شلوغی افراد ناتوان، همه مسیرها تنگ و دشوار شده است.
هوش مصنوعی: ضیاء دوله وقتی که ناهنجاری و رفتار زشت آنها را مشاهده کرد، با صبر و بردباری، به آنها اجازه صحبت کردن داد.
هوش مصنوعی: تن او از دشمنان نمیلرزد، مانند یأجوج که بر جایگاه خود استقرار یافته است، همانند سدی که اسکندر ساخته است.
هوش مصنوعی: کرم برای آنها سخنرانی کرد و از زیباییها و واژههای دلنشین سخن گفت.
هوش مصنوعی: آیا شما احساس خستگی و بیمیلی از زندگی و وجود خود را تجربه کردهاید؟
هوش مصنوعی: اگر شما از من طلبی دارید و خواهان حق خود هستید، جلو بیایید و شکایت خود را در حضور من بیان کنید.
هوش مصنوعی: اگر به من بیاحترامی کنی و نگاه خیره داشته باشی، این کار زشت و ناپسند است؛ مخصوصاً که من کسی هستم که از یک مقام بلند برخوردارم.
هوش مصنوعی: نباید به هیچوجه به کسی به طرز بیادبانه و تندی برخورد کرد، چه از طریق حمله مستقیم و چه از طریق روشهای زیرکانه و پنهانی.
هوش مصنوعی: اگر به گوشهای بیفتم، نرم لطمهای به گردن و پشت من میزند، و اگر به سنگی برخورد کنم، ضربهام به پهلو و بر میخورد.
هوش مصنوعی: من همچون قطب آسیا جای خود را ثابت نگه میدارم، حتی اگر صدها سنگ آسیاب بر سرم بچرخد.
هوش مصنوعی: اما این چیزها ماندگار نیست و دیر یا زود، مرگ سر میرسد و به بدخواهیها جواب میدهد.
هوش مصنوعی: خشم و غضب امیر بزرگ مانند آتش است که چگونه میتوان آن را خاموش کرد؟ آیا کسی میتواند این خشم را مثل هفت دریای بزرگ آرام کند؟
هوش مصنوعی: اگر از سر من چیزی کم شود، حتی به اندازهی یک مو، همهی سرها بدون سر میشوند و خود من نیز کاملاً از بین میروم.
هوش مصنوعی: در این باغ، درختی وجود دارد که شاخههای آن تنها پژمردگی و پشیمانی را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: وقتی این را دیدند، آن نادانان کمان و اعتبار را به سوی بزرگترین داور پرتاب کردند.
هوش مصنوعی: همه میگفتند که ما در این معامله از جان خود گذشتهایم و فقط بهعنوان یک بازی با این موضوع درگیر شدهایم.
هوش مصنوعی: ما بر دیوار خانهامون خطی از رنگ نیل زدیم، چون خود ما در این تاریکی رنگ متفاوتی نداریم.
هوش مصنوعی: پیش از آنکه خدای بزرگ به بزرگان تسلطی بدهد، هرگز بر کوچکترها تسلط نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: امیر پنجه فرخ علیمراد، کسی بود که سپاه خود را آماده کرده بود تا به سمت شهر ری سفری کند.
هوش مصنوعی: به لشکریان گفت که در این آشفتگی خودتان را از هم جدا نکنید و از جان محافظت کنید.
هوش مصنوعی: تمام نیروهای کرند برای کمک به شاهزاده خجسته آماده شده و جانفشانی کردند.
هوش مصنوعی: امیر با دستانی قوی و نیرومند از جلو وارد میدان شده و سپاه از پشت او حمایت میکند. به خاطر غیرت و شجاعتش، موهایش مانند خنجر تند و برنده به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: کسی که از جان خود گذشته و دلش را به بازی گذاشته است، همچون پروانهای میسوزد و از زندگیای که دارد، شاداب و سرزنده است.
هوش مصنوعی: در بالای کوه، شاهزادهای را نشسته دیدند که به خاطر بزرگواری و صبرش، حق او به درستی به رسمیت شناخته شده است.
هوش مصنوعی: دشمنان تو با تمام تلاش خود در حال کار بر علیه ما هستند، اما اجازه نده که خون ما بیهوده و پوچ ریخته شود.
هوش مصنوعی: ببخشید که ابزار آتشزای ما باعث میشود دشمنان بداندیش از شدت آثار آن به حال زار بیفتند و بسوزند.
هوش مصنوعی: اگر به ما حملهای شود، مانند بارانی که بر درختان میریزد، پاسخ میدهیم و مقاومت میکنیم.
هوش مصنوعی: امیرزاده فرخ ضیاء دوله گفت که کار زهر نمیتواند از شیرینی تنگ بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: اگر من به خون خود آغشته شوم، اما دامنم به خون کشورها نخواهد آلود.
هوش مصنوعی: اگر کودک کوچکی به مادرش آسیب بزند، نباید ناراحت شوی، چون مادر هم در نهایت از کودک خود دفاع میکند.
هوش مصنوعی: در این گفتگو با شاهزاده، سپه در بحث با بختیار به بدی رفتار کرد.
هوش مصنوعی: یک سنگ pesado از فلاخن به سمت سالار جیش پرتاب شد و بر سر او تاثیر گذاشت.
هوش مصنوعی: خروجی عزم و ارادهی قوی و برجسته یک شخص به قدری درخشان و قابل توجه است که همه به وضوح شاهد اثرات مثبت و تغییرات شگرف آن میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی که خواست خون جبهه را از چهرهاش پاک کند، انگشتش به سنگ دیگری شکست.
هوش مصنوعی: وقتی سپاه دست و سر فرمانده خود را چنین دیدند، برای انتقام گرفتن به شجاعت و نیروی بیشتر آماده شدند.
هوش مصنوعی: تن همه را زره پوش کردهاند و سر همه را نیز کلاهخود گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: با کفش و مشت با دشمن میجنگم، جز این دو سلاح دیگر ندارم.
هوش مصنوعی: در تلاش و کوشش، از هر سمت به هم حمله کردند، مانند بن زبیر که در نبرد با مالک اشتر بود.
هوش مصنوعی: وقتی کار به این صورت پیش میرود، بداندیشان در برابر این نیروی آلودهکننده بیتحرک و حیرتزده میمانند.
هوش مصنوعی: آنها از این محاسبه میدیدند که تا همیشه، چهره عروس پیروزی از پس پرده بیرون نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: رهبر دشمن به پیروان خود گفت: باید در تلاش و کوشش باشید تا با اندیشه و نظر مناسب به هدف برسید.
هوش مصنوعی: برخی به خاطر بیفکری و شجاعت بیش از حد شکست میخورند، و برخی دیگر به دلیل ترس و خیالات ناتوان میشوند.
هوش مصنوعی: بهتر آن است که با سرعت و چابکی به سوی خانه فرمانده این سپاه بروید.
هوش مصنوعی: اگر مال او را ببرند و خانهاش را بسوزانند، او دچار حیرت و سردرگمی میشود و ستارهٔ ناشناختهای بر او سایه میافکند.
هوش مصنوعی: سپس از کسی که ناموس را حفظ میکند، درخواست کمک میشود تا از شهزاده عزیز محافظت کند.
هوش مصنوعی: به سرعت، گروهی از شورشیان به سوی خانهی سپهبد آمدند تا آنجا را غارت کنند.
هوش مصنوعی: یکی از نگهبانان با ضربهای به جسم خود آسیب دید و دیگری با ضربهای به مخزنش صدمه زد.
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که از فرش و وسایل منزل بد بودند، از بین رفتند و همچنین چیزهایی که از در و همچنین از گوهر بد بودند نیز ربوده شدند.
هوش مصنوعی: هیچ زینت و زیوری بر پاهای کنیزکان باقی نمانده و هیچ زیبایی بر اندام افراد خاص باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: زنان و کسانی که پوشش دارند در ترس و نگرانی به سر میبردند و چهرهشان مانند جیوه لرزان و زرد رنگ مانند طلا بود.
هوش مصنوعی: به خاطر زد و خوردهای زیاد بر روی صورتشان، چهرهشان تماماً به رنگ ارغوانی و نیلوفر درآمد.
هوش مصنوعی: گاهی انسان به پیامبر به عنوان شفیع و واسطه مراجعه میکند و در زمانهای دیگر به حق و حقیقت متوسل میشود.
هوش مصنوعی: در این بیت، صحبت از افرادی است که به خاطر نفس و خواستههای پایین خود، به نحو ناخوشایندی زندگی میکنند. آنها به خاطر نادانی و نادانی خود، تحت تأثیر چیزهای زودگذر قرار میگیرند و نمیتوانند از ارزشهای واقعی و عمیق زندگی بهرهمند شوند. این نگرش به زندگی، آنها را از حقیقت و کمال دور میکند.
هوش مصنوعی: در برابر کودکان فریاد نزنید، زیرا که از خداوند هراس ندارید، و با مادران چه جنگ و جدل میکنید وقتی که از قاضی و داور شرم نمیدارید.
هوش مصنوعی: بمیر که این خبر به ما رسید که شورشیان به خانهمان آتش زدهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که هیچ چیزی از داراییها و زیباییهای ظاهری باقی نمانده است؛ نه ثروت و دارایی در انبار وجود دارد و نه زیباییهای طبیعی در باغ وجود دارد. به نوعی، همه چیز از بین رفته و هیچ نشانی از آنها باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: آنها به شدت به توهین و آزار تو ادامه دادند و با سنگ و چوب به تو حمله کردند؛ در نتیجه، اعتماد و ثبات تو نیز از بین رفت و از بین رفتن آن به خاطر سختیها و مشکلات است.
هوش مصنوعی: وقتی او از این داستان سخت و ترسناک باخبر شد، خبر را با دقت و جدیت دریافت کرد.
هوش مصنوعی: دنیا به چشم او به خاطر این وضعیت بسیار تیره و تار شد و دلش همچون چوب عودی که در آتش میسوزد، به شدت سوخت.
هوش مصنوعی: وقتی که میگوید، با اینکه این داستان عجیب و غریب است، تحمل این همه سختی و رنج از مرگ هم بدتر است.
هوش مصنوعی: من نه از هوای خدایی که شایسته است، دور شدم و نه از رضایت و خواست امیر شهر فاصله گرفتم.
هوش مصنوعی: وظیفه و سنت دولت برای من، حرام است اگر از جای خود یک قدم به جلوتر بروم.
هوش مصنوعی: وقتی شاهزاده از برخورد با دشمن به تنگ آمده و خسته میشود، همانند شاخ درختان سیسنبر که از گرما و سوزش آفتاب پژمرده میشود.
هوش مصنوعی: مستی از نوشیدنیها خلاف است و شادی بر اهل خانواده و همچنین مال و فرزندان نیز ممنوع است.
هوش مصنوعی: آن پهلوان قویهیکل که دشمنان را میشکست، در جای خود ساکن ماند و حتی تارترین در برابرش لرزید.
هوش مصنوعی: بتن، نشانی از چوب دارد و همچون دیبا به رنگ لعل است؛ جراحتی که سنگ بر آن وارد کرده، مانند تاجی از جنس گوهر به نظر میآید.
هوش مصنوعی: صدای دشنام دشمن و صدای سلاح در گوش او طنینانداز است، در حالی که صدای رود یا نواهای شادیبخش نوازندگان نیز در پسزمینه به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نبرد و درگیری همچنان ادامه داشت تا زمانی که ساعت به صبح رسید و خورشید از سمت شرق طلوع کرد.
هوش مصنوعی: سپس کسانی که قوانین شرعی را به کار میبرند و شریعت را گسترش میدهند و مفسران احادیث و اخبار هستند، قابل توجهاند.
هوش مصنوعی: حاجی آقا، مدیر مرکز، به خاطر دانش و مهارتهایش مورد ستایش قرار گرفته است. او به عنوان یک مقام مذهبی و فرهنگی در جامعه، نقش مهمی ایفا میکند.
هوش مصنوعی: خبر رسید که کارها به شکل نامناسبی پیش رفته، و این وضعیت ناشی از تاثیر فتنهانگیزانی است که نادان و بیلیاقت هستند.
هوش مصنوعی: شورشیان به شدت مرزبان را تحت فشار قرار دادهاند و تا این لحظه، حتی در ساعات اولیه صبح نیز آرامش ندارند.
هوش مصنوعی: حالا درخت جوان از بادهای روز دی جانش را از دست داده و شاخهاش از گرما و سموم شهریور پژمرده شده است.
هوش مصنوعی: نه کسی هست که از مرزبان حمایت کند، نه کسی که به حکمران کمک کند، و نه یاری برای آنها باقی مانده است.
هوش مصنوعی: تنها سپهبد دانا علیمراد است که با آگاهی و هوش خود از تأثیرات زمان و سرنوشت، جانش را نجات داده و به زندگی ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی کوتاه است و از بین میرود، چه کسی میتواند با وجود هزاران نفر، بر دو نفر غلبه کند؟
هوش مصنوعی: داوران قانون و شریعت از این حقایق و واقعیتها مطلع میشدند و به صداقت و روشنی آن پی میبردند.
هوش مصنوعی: آنها به سرعت و با آمادگی کامل به سوی مرکز حکومت روی آوردند، مانند حجاجی که در روز عرفه در مشعر به سوی خانه خدا حرکت میکنند.
هوش مصنوعی: شخصی کتاب مقدس و نازل شده را در دست دارد و آیات مهمی مانند آیت الکرسی و قل اعوذ به آن را میخواند.
هوش مصنوعی: دل یاسین را نوشته و بر تن حامیم دمیده، سوره کوثر به آن افزوده شده است.
هوش مصنوعی: یک گروه افرادی را دیدند که چشمانی بازیگوش و تندخو داشتند. دلشان شجاع و بدنشان فربه بود، اما به نظر میرسید که روحشان لاغر و کمجان است.
هوش مصنوعی: در میان آن افراد، نه یک فرد بزرگوار و شایسته وجود دارد و نه یک مرد رادمرد و دانشمند.
هوش مصنوعی: همه افراد پست و بیخود و نادان، همگی انسانهای بیفرهنگ و ناپسند و منکر حقایق هستند.
هوش مصنوعی: خداوندگار کشور را از همه جوانب محصور کردهاند؛ هم از بیرون و هم از درون، هم از سقف و هم از در.
هوش مصنوعی: از دروازه میدان تا درگاه ایاله، هیچ راهی نیست که کسی را به بزرگتر از خود برساند.
هوش مصنوعی: در حالی که نتوانستند راهی به حضور والی بیابند، در افکار خود غرق شدند و به آن محیط فرو رفتند.
هوش مصنوعی: نه این کار درستی است که از این بلا فرار کنیم، و نه مناسب است که از میان این وضعیت عبور کنیم.
هوش مصنوعی: اگر ابرهای مشکلات از پشت سر بیایند و خطرات بزرگ در جلو قرار گیرند، نباید از آنها فرار کنیم.
هوش مصنوعی: برای دوری از بدیهای طبیعی، باید احتیاط کرد و همچنین باید از افراد ناآگاه و بیخود دوری جست.
هوش مصنوعی: اما وقتی که فتنه شدت گرفت و درگیری به اوج خود رسید، آنها در تلاش بودند تا خشم و آتش این وضعیت را خاموش کنند.
هوش مصنوعی: با کمک و حمایت خدا، دل بزرگ و شجاعی مانند دریا ساخته شده است، که در عین حال جان و سر خود را به خطر افکنده و سینهاش را سپر کرده است.
هوش مصنوعی: گام زدن مانند یاران موسی در کنار دریا، و روان شدن مانند ابراهیم در آتش.
هوش مصنوعی: سخنان و وعدههای محکم و قوی، بیشتر از آنچه در ذهن داریم، شیرینتر و تازهتر به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: در اینجا به دنبال بیان اثرات مختلف زجرها و تهدیدها و نصیحتهای بیپایان و بینهایت هستیم. به معنای دیگر، بر اساس تجربیات تلخ و هشدارهای مکرر، فرد به درک عمیقتری از زندگی و مسائل آن میرسد.
هوش مصنوعی: آن گروه سرگردان را از بالای بام پایین آوردند و میگفتی که آن شیاطین به صورت انسانی از خر پیاده شدهاند.
هوش مصنوعی: آنان که به جمع دانشمندان سلام میفرستند، میدانند که این سلام شایسته روحهای پاک و بزرگ آنان است.
هوش مصنوعی: آیا نمیگویید ای قاضیان، حکم خدای را؟ آیا نمیگویید ای نمایندگان پیامبر؟
هوش مصنوعی: بگذارید در مورد حقیقت صحبت کنیم، زیرا حقیقت در زمان دیگری تأثیر و معنای متفاوتی دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که تقدیر و سرنوشت راه خود را تغییر داد و به طعنه و شکیبایی دچار شد، مانند آتش در میانه میدان جنگ شعله ور شد و همه چیز را تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم این فکر را که در ذهنم خاموش کرد، به آب و روح بسپارم؟ چگونه ممکن است که کسی سهمی از این موضوع داشته باشد در حالی که به زوایای مختلف اشاره میکند؟
هوش مصنوعی: آیا نمیدانی که تلاش و کوشش بزرگواران دین چقدر است که میتواند تأثیرگذار باشد و حتی نور ماه را از بلندیهای سبز پایین بیاورد؟
هوش مصنوعی: شنیدهایم که فرشته مرگ از کردستان به سمت منطقه گروس در حال سفر است.
هوش مصنوعی: اگر در اینجا با بینش درست نوشتهای زیبا به وجود آید، آن را به درگاه آن پادشاه بزرگ بفرست.
هوش مصنوعی: خود را مانند ابر در لحظهای برگردان و با شتاب مانند رعد و برق به سمت این طرف بیا.
هوش مصنوعی: این دنیا را به نظم و سامان میآورد و بر آشفتگیهای این سرزمین، نظم و ترتیب میبخشد.
هوش مصنوعی: اگر ما مظلوم بودهایم، تو به ما کمک کردهای تا زمینه حقمان را احیا کنیم؛ و اگر به کسی ظلم کردهایم، تو ما را مورد عفو قرار دادی و نخواستی مجازاتمان کنی.
هوش مصنوعی: امیر ایده الله به خوبی میداند که چگونه میتوان مشکلات و موارد نادرست را به درستی حل کرد.
هوش مصنوعی: از آنجا که فردی با تدبیر و دانا وجود دارد، در کارها فقط به فکر و نظر خود توجه میکند و به چیز دیگری نمینگرد.
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش، هر کس خسته را کمک میکند و دست کسی را که در تنگناست، به ویژه کسی که بسته است، باز میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی همه علوم را بداند مانند بوعلی سینا و در نجوم هم مانند خواجه بومیعشر دانش داشته باشد، از درک و فهم بالایی برخوردار است.
هوش مصنوعی: اگر خورشید روشن شود، ستارهها نمیتوانند از محدودیتهای آسمانی خود خارج شوند.
هوش مصنوعی: اگر دو تن بر در خانه یکدیگر کمر بندند، چهار تن به وجود میآید که از شکل آن دو تن نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر در این روز رنج و سختی را تحمل نکنیم، با هم سخن نمیگوییم و به پیامآور آهنی که به ما میرسد توجهی نخواهیم داشت.
هوش مصنوعی: وقتی کار به اینجا رسید، گروهی از دانشمندان گذشته را در یک دفتری ثبت کردند.
هوش مصنوعی: با محبت و تأیید همگان، او را به زیبایی و خوشاستایشی وصف کردند و قامت و چهرهاش را در آن دفتر ثبت نمودند.
هوش مصنوعی: گزارشهایی به دربار میرفرخ پی ارسال میشد که این ماجرا را بهطور کامل توضیح میداد.
هوش مصنوعی: پاسخ میر مهین این بود که در جهان، چهار چیز وجود دارد که منبع فساد و فسادآفرینی است.
هوش مصنوعی: این جمله به بیان چهار ویژگی منفی اشاره دارد. اول، مخالفت با حق و حقیقت؛ دوم، عدم اطاعت از مقامهای حکومتی یا سلطنتی؛ سوم، خودبینی و تکبر؛ و چهارم، دورویی و نفاق در برخورد با رهبران یا افراد بالاتر. به طور کلی، این ویژگیها میتوانند به روابط اجتماعی و سیاسی آسیب برسانند.
هوش مصنوعی: از این چهار موجود، اگر یکی با کسی دوست شود، دیگر چیزی برای او باقی نمیماند، نه آرامش و نه شادی.
هوش مصنوعی: علما باید تا جایی که میتوانند از اصلاح و بهبود امور کشور غافل نباشند و در این زمینه لحظهای کوتاهی نکنند.
هوش مصنوعی: برای حفظ کشور و ملت، باید هدایت عمومی به دست خرد و دانش سپرده شود.
هوش مصنوعی: در غیر این صورت، کار بسیار سختی خواهد بود و ناچار باید با عواقب آن روبهرو شد؛ زیرا آثار جرم و گناه به وضوح باقی میماند.
هوش مصنوعی: من از کوچک و بزرگ این مسئله آگاهی دارم و به همین دلیل از مجموعهای از اطلاعات و شواهد میخوانم و نتیجهگیری میکنم.
هوش مصنوعی: به پیامبر خدا، قرآن و خدای بزرگ، به علی و دو نوهاش حسن و حسین درود میفرستم.
هوش مصنوعی: به خاطر نعمتهای پادشاه است که زندگی مردم ادامه دارد و برکت او هر روز بیشتر میشود تا روز قیامت.
هوش مصنوعی: اگر مردم عادی به شورش نشینند و نتوانند فتنه را خاموش کنند، بلای بزرگتری به وجود میآید.
هوش مصنوعی: من از این رخدادها همچون دریا در حال جوش و خروش هستم و از این حوادث همچون باد تند و شدید در حال جنبش و حرکت.
هوش مصنوعی: من دشمنان را با قدرت خود سرکوب میکنم و صدای مخالفان را با خشم و غضب خود خاموش میکنم.
هوش مصنوعی: کسی که با رفتار خود، دیگران را به مرگ میکشاند، نه ثروت و زیبایی میتواند جانش را نجات دهد و نه دانش و حکمت.
هوش مصنوعی: اگر جمعیت و شلوغی بیشتر از امواج دریا باشد و یا تجمعی بیشتر از بهار و باران وجود داشته باشد...
هوش مصنوعی: دوست داری به زحمت بیفتی و از جایی بلند شوی و از دنیای کوچک خود بیرون بیایی. این کار باعث میشود که موجودات ترسناک و بزرگتر از تو، در نتیجه ترس و وحشت، از تو فرار کنند.
هوش مصنوعی: مدیر دستگاه برقی شاهزاده صفی، بهاری با صفا و آزاد، خوشسیرت و خوشحال است.
هوش مصنوعی: برق آسمانی پیامی را به فرمانده بزرگ رساند و همه مردم آن را شنیدند و فهمیدند.
هوش مصنوعی: آنها شرمنده شدند و به خانههای خود برگشتند، در حالی که به بوی دوستی و آشنایی میچسبیدند.
هوش مصنوعی: خطایی دیگر به شاهزاده صفی از سوی صدراعظم ایران در مورد دانایی و هنر ارسال شده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که به اسرار پادشاه و مردم کشور آگاه هستی و حفظ کننده رازهای پنهان و خبرها.
هوش مصنوعی: گفتهاند از افرادی با رفتارهای ناشایست داستانی درباره آنجا وجود دارد که ما آن را در مورد دوستان خوبمان نخواندهایم.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد، زحمت و تلاش زیادی کردهاند و از موقعیتهای دشوار عبور کردهاند، اما همچنان از محدودیتها و مشکلات خود فراتر رفتهاند و به موفقیت دست یافتهاند.
هوش مصنوعی: فرمان شاه صادر شده است که در این مکان، همچون ابر در پاییز و باد در زمستان، زندگی از بین برود.
هوش مصنوعی: به دشمنان حمله کن و آنها را با شمشیر از پا درآور، و با گرز به پهلوی کسانی که به تو آسیب میزنند، ضربه بزن.
هوش مصنوعی: بدن مردم عادی همیشه در زندان است و سر آنها به طور مداوم در برابر مشکلات قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: به آنها که ظاهراً بیپروا و شوخطبع هستند بگو که از وخامت اوضاع و این حوادث نگران باشند و احتیاط کنند.
هوش مصنوعی: زمانی که سپاه مرگ به همراه فرماندهاش به راه میافتد، هیچکس نمیتواند از دست مرگ نجات یابد و گریزی نیست.
هوش مصنوعی: موج دریا باعث میشود که زمین به تلاطم بیفتد و ارتفاعات و نقاط پایین را تحت تأثیر قرار دهد، در حالی که شعلههای آتش تمام جهان را میسوزانند، چه زمین خشک باشد و چه خیس.
هوش مصنوعی: وقتی شاهزادهی دانا این منشور را بخواند، به همگان خواهد گفت که شما باهوش و دانا هستید.
هوش مصنوعی: به پای خود نلغزید و به جاهای نامناسب نروید. خودتان را در معرض خطر قرار ندهید و از خون خود بیهوده نگذرید.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه نسبت به سردی و بیاحساسی شما بیتفاوت شدم، محبت من همچون آینهای شد که رنگش کدر و ناخالص است.
هوش مصنوعی: اگر به چشمهها بروید مانند ماهی در آب آرام خواهید گرفت و اگر به فضا و بلندیها صعود کنید همچون ستارهها در آسمان درخشان خواهید بود.
هوش مصنوعی: هرگاه آتش از خشم به جوش بیاید، به قدری قوی و پرانگیزه میشود که حتی رودخانه جیحون را هم در خود غرق کرده و میچرخاند.
هوش مصنوعی: وقتی مردم عادی این سخنان را شنیدند، به وضوح آغاز به دیدن مرگ کردند.
هوش مصنوعی: گروهی از این نظام و سامان جدا شده و به دورافتادهها و مسیرهای پیچدرپیچ پناه بردهاند.
هوش مصنوعی: گروهی دیگر به خاطر نادانی و سردرگمی خود، جانشان را به خطر انداخته و بر دروغ و تفرقه پای میفشارند.
هوش مصنوعی: چشم و گوش آنها به حقیقت بسته است، زیرا چشمانشان فقط بدی را میبینند و گوشهایشان توان شنیدن را ندارند.
هوش مصنوعی: نه سنگ سفت و محکم با میخ آهنی به جایی بند نمیشود و نه پند و نصیحت یک شخص عالم بر آدم نادان تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: سرنوشت حتمی آنها را به مکانی که مرگ در آن است، آورد و بلاهایی که از پیش تعیین شده بودند، آنها را در دام خطر گرفتار کرد.
هوش مصنوعی: به خود گفتند که در اینجا امیدی داریم که چهرهی معشوق مانند ماه از این طرف بدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر بر ما ظلمی روا باشد و وجودمان در خطر، پس چرا با بیرحمی و قساوت به جان و تن ما آسیب میزنند؟
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که هر فردی ممکن است تأثیرات متفاوتی بر دیگران داشته باشد. برخی میتوانند درد و رنج ایجاد کنند، در حالی که دیگران میتوانند شادی و خوشی به ارمغان بیاورند. در واقع، این بیانگر این است که در تعاملات انسانی، احساسات و نتایج متنوعی ممکن است توسط افراد مختلف به وجود آید.
هوش مصنوعی: نور دولت از ما دور شد و نتوان در آنجا زندگی کرد که مانند مار زخمی، خطرناک و تهدیدآمیز است.
هوش مصنوعی: خوشحالی ما در این است که با تیغ انتقام به جنگ برویم، اما بهتر این است که لباس مرگ را به تن کنیم و از جنگ و کینخواهی دوری کنیم.
هوش مصنوعی: از زهر و خطر اژدها کم کنیم و با ملایمت به مسأله بپردازیم، بیایید قوی و دلیر باشیم و با قدرت به چالشها مقابله کنیم.
هوش مصنوعی: دوباره گروهی از نادانها و افرادی که بدون فکر عمل میکنند به هم جمع شدهاند، مانند دستهای از وحشیها که هیچ بنیان و پایهای ندارند.
هوش مصنوعی: همانطور که مردگان پس از مرگ، لباس مرگ بر تن میکنند، در جسم نیز ظاهر مرگ آماده میشود.
هوش مصنوعی: یک پیرهن و یک دستار سفید و ساده بر تن دارد و در زیر آنها چیز دیگری هم دارد.
هوش مصنوعی: تو میگویی که با دمیدن در صور اسرافیل، مردم مرده زنده میشوند و به عرصه محشر میآیند.
هوش مصنوعی: همه با سلاح در دست آمادهاند و از جان خود ایستادگی میکنند، همچون ماهی آتشین که در آتش میسوزد.
هوش مصنوعی: خبر به شاهزادگان رسید که دوباره اوضاع رو به آشوب رفته و از حالت معمولی خارج شده است.
هوش مصنوعی: امیرزادهای از خانوادهای بزرگ با نام فرخ جلال دین که در باغ دولتشاه به خوبی و درختان پربار رشد کرده است.
هوش مصنوعی: یکسره و با صداقت، فرزندان بومی را به آواز میخوانند و در حضور آنان سرود میسرایند.
هوش مصنوعی: چنان که اکنون به دست سرنوشت، کسی از خاندان ما ممکن است در این دنیای وسیع غرق شود.
هوش مصنوعی: اگر از آن دست برداریم و بیحرکت بمانیم، در این دنیا چیزی از او نمیماند و نشانهای از او باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر جان خود را فدای او کنیم و از او محافظت نماییم، باید در زمانهای که نامش مشهور است، در جستجوی او باشیم.
هوش مصنوعی: زمانی که شاهزادگان بزرگ این خبر را شنیدند، برای او نماز خواندند و او را بزرگتر از اکبر و اصغر دانستند.
هوش مصنوعی: جز چند نفر که سالها به او خدمت کردند، بقیه از بندگی و اطاعت او بهرهمند شدند و پیشانیشان بر درگاه او سجده کرده است.
هوش مصنوعی: سپس به او گفتند که در این آشفتگی و شورش، تو بهترین و سرور ما، از میان این گروه شاهزادگان هستی.
هوش مصنوعی: با یاری خداوند، از نسل خاقانی، این نوشتهها در این محل بیشتر از حد انتظار و شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: همه شجاع و بیرحم و داناتر از دیگران هستند، همگی جنگجو و جسور و در کار خود ماهر.
هوش مصنوعی: در این ابیات به این موضوع اشاره شده است که همه انسانها با ترفند و چارهاندیشی مانند اسفندیار که دارای جثهای مقاوم و استحکامدار است، به زندگی خود ادامه میدهند. همچنین در جنگ و مبارزه، افرادی مانند گودرز، گیو و رستم با شجاعت و قدرت عمل میکنند. این اشاره به ترکیب خرد و قوت در مواجهه با چالشها دارد.
هوش مصنوعی: در آسمان و فضای بالا، همه مثل ماه و ابر درخشنده و زیبا هستند. در دریا نیز، هر کسی آنچنان بزرگ و برجسته است که مانند نهنگ و موجودات بزرگ دیگر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: با صداقت به خواستههایتان پاسخ میدهیم و با اشتیاق به دستوراتتان عمل میکنیم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخواهی، به آن دستور بده و بندهای که به صفات خدمتگزاری آراسته است، هر آنچه بگویی، با کمال بندگی و اطاعت انجام میدهد.
هوش مصنوعی: خواهان جدا کردن روح از بدنمان هستیم، چون تو به ما جان میدهی. اما اگر کسی بخواهد سر از بدنمان جدا کند، ما اجازه نمیدهیم.
هوش مصنوعی: ما شبیه به افرادی هستیم که از شراب عشق تو مست شدهاند و در این حالت، از خون دشمنان بداندیش مینوشیم و ساغر را با رنگی مانند لعل پر میکنیم.
هوش مصنوعی: زندگی ما پر از زیبایی و تجملات است، در جایی که جمع میشویم، لباسهای زرینی بر تن داریم و بر سرمان کلاهی از چیزهای نیکو و ارزشمند میگذاریم.
هوش مصنوعی: امروز باید تلاش کنیم تا از آسیب به جان خالق جهان جلوگیری کنیم.
هوش مصنوعی: فرزندان بزرگ و شریف به این روش روانه شدند تا با آن گروه بدخواه و بدشگون مقابله کنند.
هوش مصنوعی: وقتی مردم آن کوههای آتشفشان را دیدند، وحشتزده شدند و از آن مسیر به سوی دیگری فرار کردند.
هوش مصنوعی: همه از ترس حاکمان فرار کردند، گویا که در حین فرار از شکارچیان هم فرار میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر
که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر
طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق
بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر
از آنکه عاشق نبوَد کسی که دل ندهد
[...]
فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر
فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر
حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد
[...]
بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر
ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن
بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت
[...]
پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو
مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر
کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان
ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر
اگر هزار بمانی و گر هزار هزار
[...]
بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر
نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر
ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز
کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور
فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.