گنجور

 
ادیب الممالک

جهان جوان شد و عمر دوباره باز آورد

به روی بهمن و اسفند در فراز آورد

رسید عید همایون و باد فروردین

دوباره شاخ سمن را به اهتزاز آورد

عروس شاخ که او را شد است نامیه شوی

به حجله رفت و صبا را به پیشباز آورد

ز لعل و بسد و مرجان گرفت کابین لیک

ز عود و غالیه و مشک تر جهاز آورد

به صحن باغ درون حله‌های رنگارنگ

ز جامهٔ ختن و دیبهٔ طراز آورد

دهان غنچه گشاید درون تنگدلان

مگر حدیثی از آن لعل دل‌نواز آورد

گرفت لاله به فتوای پیر عشق قدح

برای عارف و عامی خط جواز آورد

بنفشه بر طرف جو به طالع محمود

نشانی از شکنِ طُرّهٔ ایاز آورد

بتا به باغ طرب کن که در ره تو صبا

بنفشه و سمن و سرو و گل فراز آورد

نسیم مرغ سخنگوی و شاخ بی‌جان را

چو زاهدان به مناجات و در نماز آورد

همی تو گویی روح القدس ز بهر امید

به خاک قلهٔ هفتم سر نیاز آورد

شها نظام جهان آن گهی به سامان شد

که از ذخایر مهر تو برگ و ساز آورد

اساس عدل بماند درین جهان جاوید

که کردگار ترا معدلت طراز آورد

ز حکمت تو کتابی به شرح عقل نگاشت

ز همت تو شهابی به دفع آز آورد

لباس مکرمتت را ز علم و فضل و کمال

خدای آستر و ابره و طراز آورد

نکرد دست کسی را ز دامنت کوتاه

ز بس که دامن فضل ترا دراز آورد

از آستان تو آن کس هوای خلد کند

که رخ ز ملک حقیقت سوی مجاز آورد

مهین خدای به سوی تو خوانده دل‌ها را

چنان که معتمرین را سوی حجاز آورد

به نیم جو نخرد افسر شهی آن سر

که از غبار رهت تاج امتیاز آورد

به لوح امکان حکم ترا دبیر قضا

نبشت و پیک شرف زو گرفت و باز آورد

برای دیده و حلقوم دشمنانت نیز

سنان جان‌شکر و زهر جان‌گداز آورد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
اهلی شیرازی

مرا بکوی تو شوق از در نیاز آورد

بیا که شوق تو ما را ز کعبه باز آورد

چو لاله داغ بخود سوختم ز کوره عشق

مرا غم تو درین کوره گداز آورد

غرور حسن مه و سرو ناز بشکستی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه