گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - وله

 

از صدر جهان امروز آفاق طرب زابین

و آن طلعت زیبا را در خلعت دیبا بین

هم لطف الهی را در رافت شاهی جوی

هم خلعت والا را بر آن قد و بالا بین

یرلیغ ملک بر خوان تبلیغ رسل بشنو

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - وله

 

آن پسر بچه حور است مگر یا غلمان

کز جنان مست برون تاخته یکسر به جهان

مست گشته زمی کوثر و جنگیده بحور

وزجنان سوی جهان رانده نهان از غلمان

از می کوثر و مستی عجب اندر عجب است

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - وله

 

تا که چون تیر از کمان رفت آن بت رعنای من

دور از ابرویش کمان شد قد تیر آسای من

چشم من دریا و زلفش عنبر سارا و لیک

غایب از دریای من شد عنبر سارای من

تا چه کردم من باین گردوی مینائی که باز

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - مطلع ثانی

 

کیستم من آنکه بوسد آسمان غبرای من

به ز امروز است از الطاف حق فردای من

گیرد اسیاف ملوک اندر غلاف از بیم زنگ

از غلاف آید برون چون صارم برای من

رای من سازد شب دیجور را روشن چو روز

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - وله

 

سکه صاحبقرانی زد چو شاه راستان

آمد از ذرات او را ارمغان بر آستان

هر چه مخزن داشت کرد ایثار ایوانش زمین

هر چه انجم داشت کرد ایفا بزمش آسمان

ای بسا در کز هوای خدمتش پرورد بحر

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷ - لغز سماور و مدیحه

 

چه باشد آن جم بلقیس تخت سیم بدن

برون بسان پری اندرون چو اهریمن

شهیست افسرش از چین و جامه اش از روم

ولی بخوردن زنگی فرا گشاده دهن

اگر فرازد گردن بفرق ننهد تاج

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - وله

 

کیست آن خسرو شیرین سخن و شور افکن

که بمو غارت مرد است و برو فتنه زن

دل صد شام سر زلف ورا در دنبال

خون صد صبح بناگوش ورا برگردن

طره و رخ بودش برق زن اندر برقع

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - وله

 

لک السعاده ای کم‌وفای پُر افسون

چه ریزی این همه از تیغ ابروانت خون

تو خاص بوسی و با کوس از چه‌ای دمساز

تو اهل بزمی و بر رزم از چه‌ای مفتون

سنان بس است برا مژِّگانِ خون‌آشام

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - وله

 

چو شاه زنگ راند ابلق ز مکمن

زِ ری آمد بت رومی رخ من

ز بیخوابی نگاهش ناتوان دزد

ز بی آبی رخش پژمرده گلشن

همش چشم رُنود ری به دنبال

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - وله

 

رسم نوروز شد امسال مگر دیگرگون

کز زمین جای سمن مهر و مه آید بیرون

من فزون دیدم نوروز ولیکن امسال

زآنچه من دیدم دربوی و برنگست فزون

سرو پنداری خورده است زیک پستان شیر

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - وله

 

ببال ای مرکز کرمان بنال ای خطه تهران

که وارد شد به جسمت روح و بیرون شد ز جسمت جان

قم ای کرمان وزن برمه لوای اسپهانی ره

که باز اندر تو زد خرگه طراز خطه طهران

چمن آموده ازگل کن درختان پر زبلبل کن

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - وله

 

از شه بوالی حکم نو در نصب دیگر سال بین

تاکشته میسازد در و دولت نگر اقبال بین

حکمی بخلعت توامان روحی بقالب همعنان

پیرو جوانرا زین و آن سرگرم وجد و حال بین

ترک مرا زین جشن کل کز خلدگوئی داشت گل

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - درمنقب ذات کبریائی صفات علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثناء

 

خورشید گریزان بودت در خم گیسو

زین حلقه بدان حلقه وزین سوی بدان سو

گویی به پناه آمده در نزد تو خورشید

زین دست به دامان شدنش با خم گیسو

زلفین تو با لعل تو اینگونه که شد رام

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۵ - وله

 

سپهسالار اعظم زد چو اندر مرز ری اردو

قضا را تاب شد از تن قدر را رنگ رفت از رو

ملک حیران که این داور زند آیا کدامین در

دول پژمان که این لشکر چمد آیا کدامین سو

بت من ای مه ارمن برجسم تو جانها تن

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - وله

 

گرچه عید آمده نیکوی و بنازم سر او

رفتن روزه نکوتر که خدا یاور او

چند بینیم رود زاهد و هر زهد فروش

همچو دستار زده حلقه بگرد سراو

چند یابیم چمد شیخ وگروهی بریا

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - وله

 

ای آنکه به قد تالی سرو چمنی تو

نی سرو چه باشد که سراپا سمنی تو

جان در بدنم نیست دمی کز تو شوم دور

ای سیم‌بدن ترک مگر جان منی تو

خواهد دو جهانت اگر از جان عجبی نیست

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - در مدح گوشوار عرش خدا خامس آل عبا روحی و روح العالمین له الفدا

 

باز آن سرخ اطلس زیب پیکر ساخته

رنگ دیگر ریخته نیرنگ دیگر ساخته

تا به رنگی دیگر از ما دل بر دهر لحظه یار

سرخ اطلس زیب آن اسپید پیکر ساخته

خسروی دراعه گلگون کرده و شبدیز ناز

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۹ - مطلع ثانی

 

خسروی کافلاک را منقوش از اختر ساخته

حکم او اعراض را پابست جوهر ساخته

سرخ پوش عالمین آیات عشق حق حسین

کز می خم بلا لبریز ساغر ساخته

آن شفیع روز رستاخیز کاندرکار او

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - وله

 

جشن ولادت شه جم تخت کی کلاه

افراخت از جنان بجهان چتر بارگاه

پر شد زجوش و جیش طرب فرش تا بعرش

از جشن مولد شه جم تخت کی کلاه

روئید از بهشت بگیتی یکی درخت

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - وله

 

بسان چرخ عید جم دوباره

زمین بوسید در دارالصداره

بساط صدر را انباشت ازگل

صباح جشن فروردین دوباره

چمن خلد است و گلهایش حواری

[...]

جیحون یزدی
 
 
۱
۳۳۴
۳۳۵
۳۳۶
۳۳۷
۳۳۸
۳۷۶