رسم نوروز شد امسال مگر دیگرگون
کز زمین جای سمن مهر و مه آید بیرون
من فزون دیدم نوروز ولیکن امسال
زآنچه من دیدم در بوی و به رنگ است فزون
سرو پنداری خورده است ز یک پستان شیر
بهر ضحاک خزان با علم افریدون
سمن انگاری برده است ز یک خامه نگار
بهر تزیین چمن با ورق انگلیون
ساده بسته است به خود طنطنهٔ اسکندر
باده باده است گرو از خرد افلاطون
ریزد این سیل ز کهسار همی یا که سحر
رگی از عمان بگشاده فلک بر هامون
خیزد این نسترن از باغ همی یا که به زرق
برخی از اختر دزدیده زمین از گردون
نقش جسته است زمین باز ز چهر لیلی
آب خورده است فلک باز ز چشم مجنون
قمری پاری و بلبلبچهٔ امسالی
ساز کردند نواها به دگرگون قانون
خلد گویی که به گیتی شد و عقبی بگذشت
کاین همه روح و طرب گشت به گیتی مقرون
لعبتان حور سیر مغبچگان مانا از برف
چهره تصویر جنان گیسو زنجیر جنان
رخشان خونی کانگیخته غلمان بر
تنشان برفی کآمیخته گویا با خون
طفلها بینی با طُرّهٔ چون پرّ غراب
لیک از جامهٔ الوان همه چون بوقلمون
پیرها یابی با شیبت چون کفّ کلیم
لیک در خرقهٔ زربفت همه چون قارون
ترک من نیز بر آراستهاندم چون سرو
از قبایی که برش رخت شقایق مرهون
تاج از مشک به سر، کفش ز گلبرگ به پای
جامه از زر به برون، کرته ز زیبق به درون
لیکن از بس که لطیف است تن و جامهٔ او
خود چه پنهان ز تو پیداست درونش ز برون
شانه پیمود بر آن سنبل پر حیلت و فن
سرمه اندوده بر آن نرگس پر مکر و فسون
هفتسین چیده و می خورده و زیور بسته
وز شعف گاه زند بربط و گاهی ارغون
تا محول شودش حال سوی احسن حال
خواندن مدحت سرتیپ به خود کرده شگون
داور مصطفوی نام که از برق حسام
خصم را بولهبی کلّه کند چون کانون
نامش ار بر پر پروانه فرو خواند کس
جا کند بر سر شمع و بود از شعله مصون
اوج گردون نبود همچو حضیض در او
زآن که این رتبهٔ والا نشود یافت ز دون
بس عجب نی که ز هشیاری و بیداردلی
مستی افتد ز می و خواب رود از افیون
رایش ار در بر خورشید شود روی به روی
روشنت گردد کاین مغتنم است آن مغبون
بخت او راست بدان پایه به بالایی میل
به بزمش نچکد دُرد می از جام نگون
این که میگفت که با آن همه رنج ایران را
چون به اندک ز من از گنج نمودی مشحون
حزم او بهتر از اول بتواند افراخت
نهم ایوان شود ار بر سر کیوان وارون
ای امیری که ز درک شرف خدمت تو
دهر از کوکب اقبال خود آمد ممنون
آسمان راست به معماری کوی تو هوس
اینک از مهر مه آورده دو خشتش به نمون
گشته بر بارگه و تخت و زمان تو به جان
چرخ شیدا و زمین عاشق و کیهان مفتون
از غبار قدم و نعل سم ابرش تو
نصرت و فتح بیاراسته آذان و عیون
کلک تقدیر کند مطلع دیوان وجود
آنچه تدبیر ترا نقش پذیرد به کمون
هرکه جز رای تو جست ار همه خورشید بود
زنده در گل شود اندر پی عبرت مدفون
ای سراج الامرا کِت ز فر سجدهٔ تخت
یافته منصبِ تاجالشعرایی جیحون
در عیان گر به ثنای تو تکاهل رخ داد
در نهان کام تغافل نزدم تا به کنون
بنده مدیون ز ثنا ذات تو مدیون ز عطا
لیکن الحمد کزین سوی ادا گشت دیون
تا به هر سال یکی کاخ برآرد گلبن
که ز یاقوت و زمرد بودش سقف و ستون
به عهود و به قرون جان و دل تو پیروز
کز تو پیروز دل و جان عهود است و قرون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و تغییرات نوروز اشاره میکند و با چهرهای نو از این جشن باستانی سخن میگوید. او با توصیف جلوههای تازه و رنگارنگ نوروز، از سمنها، سروها و دیگر جلوههای طبیعی یاد میکند که به نوعی با ویژگیهای اساطیری و تاریخی آمیخته شدهاند. شاعر همچنین به زیباییهای انسانی و سادگیهایی که در لباسها و رفتارها وجود دارد، اشاره میکند و به جلوههای مختلف جشن نوروز و شادیهای مرتبط با آن میپردازد. در نهایت، او به مقام والای امیر اشاره میکند و امید به پیروزی و خوشبختی را بیان میکند و به رابطه نوروز با قدرت و شادمانی زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: رسم نوروز امسال به شکل دیگری درآمده است، چراکه از زمین به جای گل و زیبایی، مهر و ماه بیرون میآید.
هوش مصنوعی: من نوروزهای زیادی را دیدهام، اما امسال آنچه مشاهده کردم از نظر عطر و رنگ بسیار بیشتر و زیباتر بود.
هوش مصنوعی: تو گویی سرو از پستان شیری که برای ضحاک در پاییز داده شده، شیرین شده است و علم افریدون را خورده است.
هوش مصنوعی: سمن، به نظر میرسد که به زیبایی و ظرافت درختان و گیاهان اشاره دارد، که از قلم هنرمند برای تزئین باغ و چمن استفاده شده است. این تصویر به نوعی از شکوفایی و زیبایی طبیعی حکایت میکند که به واسطهٔ هنری خاص به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: سادهلوحی اسکندر در مقابل خرد افلاطون به وضوح نمایان است. او خود را بزرگ و مهم میداند، در حالی که در واقع تحت تأثیر نیرومندی از شراب و لذات دنیوی است. خرد افلاطون نشاندهندهی عمق و حقیقتی است که از آن غافل است.
هوش مصنوعی: این سیل از کوهها سرازیر میشود، شبیه به اینکه صبح زود رگهایی از عمان به آسمان باز شدهاند و بر روی زمین نمایان میشود.
هوش مصنوعی: این نسترن از باغ و گلستان سر برآورده است، یا اینکه بخشی از نور ستارهای را که از آسمان دزدیده، به زمین آورده است.
هوش مصنوعی: زمین دوباره زیباییهایی به خود گرفته و آسمان نیز به خاطر عشق مجنون، رنگ و بویی تازه یافته است.
هوش مصنوعی: قمری که در پاریس زندگی میکند و بلبل جوانی که از سال گذشته به دنیا آمده، باعث میشوند که آهنگها و نواها تغییر کنند و به شکل جدیدی درآیند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که بهشتی در زمین پدیدار شده و زندگی پس از مرگ نیز به نوعی گذشته است، زیرا این همه شادی و سرور در این جهان موج میزند.
هوش مصنوعی: دو بازیگر زیبا همچون حوریان بهشت، که چهرهشان مانند برف درخشان است. تصویر آنها یادآور بهشت است و موهایشان همچون زنجیری از زیبایی به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: شکل و شمایل زیبا و درخشان جوانان به گونهای است که بر تنشان مانند برفی که با خون آغشته شده، جلوهای خاص و حیرتانگیز دارد.
هوش مصنوعی: کودکان را میبینی که با موهای خود مانند پرندهها زیبا به نظر میرسند، اما از لحاظ لباسهای رنگی، همه شبیه بوقلمون هستند.
هوش مصنوعی: پیران وقتی به جوانی میرسند، مانند کلیم موسی در محافل نورانی حضور پیدا میکنند، اما در پوشششان شبیه قارون که ثروت و زرق و برقش به چشم میآید، به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: ترک من نیز به زیبایی آراسته شده است، مانند سرو که از لباس زیبای خود، که به رنگ شقایق است، بهرهمند است.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای ظاهری و تجملات میپردازد. فردی را توصیف میکند که بر سرش تاجی از مادهای خوشبو به نام مشک است و کفشهایش از گلبرگها ساخته شدهاند. همچنین، لباسش از طلا است و دامنش از مایعی درخشان و زیبا به نام زبیق پر شده است. این توصیف به سبک زندگی اشرافی و جذابیت ظاهری اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اما به خاطر لطافت بدن و لباس او، آنچه که در درونش پنهان است، برای تو به وضوح مشهود است.
هوش مصنوعی: شانه به آرامی بر روی سنبل زیبا و خوشبو حرکت کرد و چشمها را با سرمهای که به نرگسهای فریبنده زده شده بود، آراسته کرد.
هوش مصنوعی: در جشن نوروز، سفرهای با هفت سین چیده شده و مردم به شادی و نشاط مشغول هستند. آنها زیورهایی به خود آویختهاند و گهگاهی در حال نواختن ساز و آواز و پیروزی هستند، و گاهی هم به نغمهای میپردازند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که حالش به سمت بهترین حالت تغییر کند، به خواندن مدح و تعریف سرتیپ پرداخته است و این کار را برای خود نیکو شمرده است.
هوش مصنوعی: قاضی که به نام مصطفی شناخته میشود، با قدرت و قوت خود مثل برق، دشمنان را از پا درمیآورد و آنها را به گونهای تنبیه میکند که همچون آتش در کانون میسوزند.
هوش مصنوعی: نام او به مانند پر پروانه است و کسی بر سر شمع نمیرود و او از شعله و آتش در امان است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اوج و بلندی جایگاه آسمان و دنیا، به هیچ وجه نمیتواند به پای پستی و فرود بیفتد. زیرا این مقام عالی و بلندمرتبه، نمیتواند از جایگاه پایین و نازکاندیش به دست آید.
هوش مصنوعی: هیچ تعجبی نیست که از هشیاری و بیداری انسان، حالتی شبیه مستی به او دست بدهد و خوابش از تأثیر مواد مخدر برود.
هوش مصنوعی: چنانچه چهرهات در برابر خورشید قرار گیرد، نورت چشمها را خواهد گرفت؛ و این فرصتی گرانبهاست که نباید آن را از دست داد.
هوش مصنوعی: شانس او به قدری خوب است که به اوج بلندی رسیده است و در مهمانیها، درد و رنجی از نوشیدن آغاز نمیشود.
هوش مصنوعی: این فرد ادعا میکند که با وجود تمام زحماتی که کشیده، توانسته ایران را با اندکی از ثروت خود پر کند.
هوش مصنوعی: حزم و احتیاط او به اندازهای است که میتواند فضا و مقام خود را به خوبی حفظ کند، حتی اگر شرایط به گونهای باشد که به نظر برسد در حال سقوط است.
هوش مصنوعی: ای امیر، تو که نیروی بزرگ و شایستهای داری، خوشبختی و سعادت در زندگی به خاطر وجود تو به سوی ما آمده است و ما سپاسگزار تو هستیم.
هوش مصنوعی: آسمان به زیبایی و شکوه کوی تو گواهی میدهد، چرا که از عشق تو دو سنگ از مه آورده و بر روی هم نهاده است.
هوش مصنوعی: شما در بالای زندگی و در اوج قدرت و زمان قرار دارید، جایی که آسمان و زمین به زیبایی و عاشقانه در خدمت شما هستند و تمام جهان تحت تأثیر شما قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: از گرد و غبار پای او و نشانههای قدرتش، پیروزی و نصرت به هیچ جا نرسیده و به گوشها و چشمان مردم نیز نمیرسد.
هوش مصنوعی: سرنوشت، آغازگر نوشتههای زندگی است و آنچه را که در اندیشه تو شکل میگیرد، به واقعیت تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که غیر از نظر و اندیشه تو را دنبال کند، حتی اگر مانند خورشید درخشان و زنده باشد، در نهایت به گل و خاک سپرده میشود و عبرتها در او نهفته خواهد ماند.
هوش مصنوعی: ای روشنی بخش فرمانروایان، تو سجدهای را یافتهای که به توجیه جایگاه و مقام شعر خود رسیدهای و مانند تاجی بر سر شاهانه جیحون قرار گرفتهای.
هوش مصنوعی: اگر در میان عموم مردم به ستایش تو بیتوجهی کردم، در دل، با نادیده گرفتن حقیقت، به آن مشغول بودم و همچنان ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: من به خاطر ثنای تو و کرامتهای بیپایانت مدیونم، اما شکرگزاری میکنم که توانستم این بدهیها را ادا کنم.
هوش مصنوعی: هر سال یک بار، وقتی که زمانش میرسد، خانهای به زیبایی یاقوت و زمرد برپا میشود.
هوش مصنوعی: به دلبستگیها و عهدهایی که با جان و دل خود میسپارید پیروز هستید، زیرا پیروزی شما به خاطر دل و دنیای شماست که از آن عهدها و دلبستگیها نشأت میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ذوفنونست که او هست ازین برده برون
چون ندیمان دگر مرد ندیده پس . . . ون
گشته معروف بحلم و بوقار و بسکون
نی چو من اندککی دارد در مغز جنون
در سمرقند ز ننگ گهکی گوناگون
[...]
زلف و رخسار تو دانی بچه مانند بخون
بشنو از ابن یمین تا دهدت شرح که چون
این چو خونست ولی ناشده در نافه هنوز
و آن چو خونست ولی آمده از نافه برون
دل دیوانه من تا ز رخ و طره او
[...]
ای سر زلف تو لیلی و جهانی مجنون
عالمی بر شکن زلف سیاهت مفتون
خسروان شکّر شیرین سخنت را فرهاد
عاقلان طره ی لیلی صفتت را مجنون
خال زنگیت سیاهیست بغایت مقبل
[...]
عقل می گفت که چند است صفات تو و چون
عشق زد بانگ که « سبحانک عما یصفون »
شیوه عشق بود کشف حقایق کردن
عقل از عهده این کار نیاید بیرون
قول کن امر تو را تعمیه و روپوش است
[...]
کسوت عمر تو تا این خم فیروزه نمون
لعلی آورد به خون
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.