گنجور

 
جیحون یزدی

باز آن سرخ اطلس زیب پیکر ساخته

رنگ دیگر ریخته نیرنگ دیگر ساخته

تا به رنگی دیگر از ما دل بر دهر لحظه یار

سرخ اطلس زیب آن اسپید پیکر ساخته

خسروی دراعه گلگون کرده و شبدیز ناز

هم به شیرین تاخته هم کار شکر ساخته

یا نی آن سیماب بر در حلهٔ شنگرف‌گون

نقره صافی بود کو جا در آذر ساخته

این وی است اندر قبای سرخ گشته جلوه‌گر

یا مکان اندر شفق خورشید خاور ساخته

سبز خط ترکا بده تا خط ازرق سرخ می

کآسمان اینک زمین را جامه اخضر ساخته

ضیمران در دامن گلشن زمرد بیخته

ابر کام لاله را مشحون گوهر ساخته

زآتشین گل‌های خاک و عطر باد و لطف آب

وه که دنیا خلد عقبی را مصور ساخته

چون چمن پر گشته از نامحرمان سرو و بید

رخ عروس نسترن پنهان به معجر ساخته

بلبل شیرین‌ترنم بین که لحن خویش را

قند می‌پندارد و هر دم مکرر ساخته

راست گویی عندلیب این چامه از دیوان من

در مدیح شاه گلگون جامه از برساخته