گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

عقود گوهر و دامان زر تو افشانی

به خلق یا شده ریزان ز باد برگ بهار

دری که بر سر خاصان کف تو میبارد

نریخت ابر چنان ژاله و ندید بحار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

پی چه بسته زبان گشته گم ز خود بلبل

مگر گشاده زبان صاحب یمین و یسار

نظام دین علی شیر بیشه اسلام

که یافت لوح و قلم از شعارش استظهار

امور حشمت ازو خاتمه پذیرفته

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

یگانه آ سخنت را چو پیک باد آرد

دلی که مرده بود زنده سازد آن گفتار

رسانده یی تو بدان پایه سخن کامروز

جهان گرفته قیامت زصیت استشهار

بجز تو کیست که آرد بنظم بیگه و گه

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

در آنچه نیست بنفشه چو خط مکتوبت

چه شک که نیست چو مهر پیمبری طومار

تو فارغی و نظر چهره سوسنیش سفید

از آن بشارت و امید کاورد اخبار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

سواد کلک تو هندوستانش در دستست

چنین که ریزد از اینگونه قطره ها بقطار

ترا ز لطف خداوندی آمد این حشمت

که برده است از آن بحر درفشان ذخار

قیاس خلق چه نامد ید ترا چشمه

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

وجود نافه گل را بخور مشک دهد

ز شمع غنچه اگر شعله سرکشد زانوار

لبان غنچه بجو گر شراب مشکین بوست

چو لاله هر چه بر افروخت چهره دوست مدار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

عجب مدار ز دستش که کرده ام مانند

به بحر نیل که جاری بود از و انهار

لطایف کرمش کام خلق شهری داد

کف عنایت او شد چو بحری از ایثار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

و رای طبع تو در از سخن که میبارد

تو طوطیی بسخن گفتن و شکر منقار

از آنجهت که نبودت زروی معنی مثل

نبود عقلش ازین دعوی تو استکبار

هنر بعهد تو دلجوترست و زیباتر

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

تویی که ما بثنای تو عاجزیم آری

که دید چون تو خداوندی از صغار و کبار

اگر بمدح نه شایسته ایم جز ما نیست

سزای مدح که ما بنده ایم و خدمتکار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

یقین ربوده کلک تو صورت ما نیست

که سوزد از حسدش چون خطت کند اظهار

از آنکه زلف تو خال و خطیست رنگینش

بسوخت صد دل سنگین و نسخ کرد اغیار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

یقین ز قدر فلک شد که بنده درگاه

تر از بهر سرافرازی است لیل و نهار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

تو نرگسش که بود سحر سامری بنگر

ولیکن این بود از عین دلبری بیمار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

دم مجادله تنها نه شورت از فضل است

که تیغ قهر تو بشکست قلب صد قهار

بدست فضل تو نقد هنر کرمها نیست

که هست گنج نهانت کرامت از دو ار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

وجود کس نبود همچو خلق و مردمیت

که این نگفت به تلخی و آن نکرد آزار

دگر چو همتت اندر جهان ندیده کسی

نکرده در همه عمر التماسی از اغیار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

جهان کیش برکت گرد مملکت گردد

بسعی اگر حرکت ناید از تو چون پرگار

ولایت از حرکات قلم کنی معمور

از آن زحق برکت میرسد به استکثار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

اگر خط تو دیده به سر من نهاده ام چه عجب

زمانه بر خط تو سر نهد باستفخار

دو دیده روشن از آن بر در تو ساید چرخ

که کرده سجده ظاهر ترا اولوالابصار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

یکی که وی نهدش زهر فی المثل در دست

بگو بنوش که در کام اوست نوش گوار

شراب در دهن دوستانش نوشین طعم

شکر ببخت بد دشمنانش نیش خمار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

هوا بسبزه گهر ریخت بلبل آب از چشم

تو لاله وار نشین چشم جان پر خون دار

دگر بروی خوش گل که دیده دوخته مرغ

چو دیده ز آتش گل سوخت پاو سر هموار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

وکیل رزق تویی ای بزرگوار از لطف

نسیم خلق تو این مژده داد در اقطار

خیال فتنه و غمزش گرفته است گلاب

به شیشه کرده ز پاست گلاب از آن عطار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

دل عدوی تو در آتشی چو شمع آمد

که جان نبرد از آن سوختن بصد اصرار

ولیکنش بتر از این هلاک میخواهم

بزاریی که نیارد حدیث استغفار

لییم خصم تو از مدبری دم کشتن

[...]

اهلی شیرازی
 
 
۱
۲۶۵
۲۶۶
۲۶۷
۲۶۸
۲۶۹
۳۷۳