الله الله مگر اینواقعه خواب است و خیال
که مرا بخت رسانید به معراج وصال
یار خود آمد و احوال دلم دید که چیست
که پیامم نه صبا برد بسویشش نه شمال
گرنه خود خضر بسروقت اسیران آید
تشنه بادیه میرد بتمنای زلال
نه همین چهره من شسته شد از ابر کرم
که بشست از رخ امید جهان گرد ملال
در دل چرخ فلک گشت مگر زینت چرخ
که مرا قرعه اقبال در افتاد بفال
بر من این فیض سعادت همه دانی که ز چیست
اثر سایه خورشید زمان بحر کمال
شیخ نجم الحق و الدوله والدین مسعود
اختر برج سعادت فلک عز و جلال
رهبر راهروان ره حق از همه ره
واقف حال فقیران جهان در همه حال
حلم او گر ز ازل سایه فکندی بزمین
خاک محتاج نبودی بگرانی جبال
بسکه از معتدلش بازوی مظلوم قویست
زیر چنگال کبوتر شده شاهین چنگال
ناورد ما در ایام دگر فرزندی
بچنین صورت خوب و بچنین حسن و جمال
آفتاب کرمش گر ز افق تیغ زند
زر کند خاک ره و لعل شود سنگ سفال
ای بلند اختر، از اندیشه ما بیشتری
فهم ما را نبود در سر و کار تو مجال
سر خط عقل بود این که محالست چو تو
مشق ما نیز همین شد که محالست محال
مدعی کی ز ترقی بکمال تو رسد
سبزه شوخ است ولی نگذرد از شاخ نهال
در ترقی است جمال هنرت روز بروز
حسن بختست مآل تو زهی حسن مآل
آنچنان در پی خوشنودی خلقی که بود
راضی از جاه و جلال تو خدا جل جلال
هرکه یابد ز سحاب کرمت یکقطره
همچو دریا شود از مال جهان مالا مال
آن کریمی تو که در عدل و کرم مثل تو نیست
خلق عالم همه خواهان که کنند از تو سوال
کمترین بنده درگاه تو بر قیصر روم
مینویسد بتحکم که بده مال و منال
تو ببزم طرب اسوده دل و همت تو
دشمنان را همه خون ریخته بی جنگ و جدال
دشمن و دوست کمر بست بخدمت برتو
همه در حلقه فرمان تو زنجیر مثال
گر ترازوی خرد قدر تو سنجد باطور
صد بود قاف و قار تو و او یک مثقال
هرکه زد در ره مهر تو بعلت قدمی
رشته سر بر زند اندر قلم پاش چو نال
چهره بخت تو مستغنی از این مدح منست
هیچ منت نبرد صورت خوب از خط و خال
من که در فکر سخن خواب شبم هست حرام
بکر فکرم همه سحرست زهی سحر حلال
اهلی خاک نشین بنده درگاه تو شد
بامید نظری قطع نظر از زر و مال
گر تو را چشم عنایت سوی این بنده بود
صدر بزمش چه تفاوت کند از صف نعال
بدعا ختم کنم قصه خود تا نشود
خاطر نازکت آزرده این قال و مقال
تا فلک گاه سپر پیش نهد از خورشید
گه کمان بر سر چنگ آورد از جرم هلال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال شاعر در مواجهه با معشوق و سرچشمهی خوشبختی و کرامت میپردازد. شاعر در ابتدا از شگفتی و حیرت خود نسبت به چنین تجربهای میگوید و اینکه آیا واقعاً این را میبیند یا خواب است. او به معشوق خود میرسد و حال دلش را درک میکند، در حالی که دلش مشتاق معشوق است. شاعر به صفات و ویژگیهای معشوقش، مانند نیکوکاری و عظمت او، اشاره میکند و بیان میدارد که محبت و کرامت معشوق به همه موجودات میرسد. او همچنین از مظلومیت خود و قدرت معشوق در کمک به دیگران یاد میکند. سرانجام، شاعر دعا میکند که خداوند نظر لطفش را به او معطوف کند و به او ارزانی دارد. در کل، شعر نمایانگر عشق عمیق و احساس تواضع شاعر نسبت به معشوق و درخواست درک و محبت از سوی اوست.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که این اتفاق یک خواب یا خیال باشد که ناگهان شانس به من روی آورده و به ملاقات محبوب رسیدهام؟
هوش مصنوعی: دوست من آمد و حال دل مرا دید. متوجه شد که چه چیزی باعث شده تا پیامم نه باد صبا به سوی او ببرد و نه باد شمال.
هوش مصنوعی: اگر نبود این وضعیت، خضر نیز در میانهی راه، همچون دیگرانی که گرفتار شدهاند، با عطش به سراغ آب زلال میآید.
هوش مصنوعی: چهره من تنها از باران لطف و رحمت پاک نشده است، بلکه از چهره دنیا نیز امید و شادی به کلی زدوده شده است.
هوش مصنوعی: شاید در دل گردونه روزگار چیزی وجود داشته باشد که زیبایی حرکت این چرخ را تامین کند، زیرا شانس و اقبال من به ناگاه نصیبم شد.
هوش مصنوعی: این خوشبختی و نعمت بزرگی که به من عطا شده، ناشی از تأثیر نور خورشید و وجود زمان در کمال و پیشرفت است.
هوش مصنوعی: شیخ نجم الحق و الدوله والدین مسعود، ستارهای درخشان در آسمان سعادت و افتخار است که نماد عظمت و شکوه در جهان محسوب میشود.
هوش مصنوعی: رهبر راهنمایان در مسیر حقیقت، از تمامی راهها آگاه است و حال فقیران را در همه زمانها میداند.
هوش مصنوعی: اگر بردباری او از ازل بر این زمین سایه افکنده بود، تو دیگر نیازی به تحمل سنگینی کوهها نداشتی.
هوش مصنوعی: بخاطر حملهٔ شدید دشمنان، نیروی آن فرد مظلوم به شدت افزایش یافته است، بهطوری که در برابر فشارها و چنگالهای حریفان، همانند شاهینی قدرتمند ظاهر شده است.
هوش مصنوعی: در روزگاران آینده، فرزندی با چنین چهره زیبا و نیکی به دنیا خواهد آمد.
هوش مصنوعی: اگر خورشید رحمتش از افق به زمین بتابد، گرد و غبار راه را طلا میکند و سنگ ریزهها را مثل الماس زینت میبخشد.
هوش مصنوعی: ای ستاره بلند، ما در فکر و اندیشهامان نتوانستیم به درک بیشتری از کار و مقام تو برسیم.
هوش مصنوعی: این اصل عقلی میگوید که چیزی غیرممکن است و به همین دلیل، تلاش ما نیز به نتیجهای نخواهد رسید که امکانپذیر باشد.
هوش مصنوعی: مدعی نمیتواند به مرتبه و کمال تو برسد. او مانند سبزهای است که هنوز از شاخ نهالی دور نشده و نمیتواند به رشد کامل و زیبایی تو دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: زیبایی هنر تو هر روز در حال پیشرفت است و خوشبختی آیندهات نیز همراه با این زیبایی افزایش مییابد. چه خوب است که آیندهات چنین زیبا رقم بخورد.
هوش مصنوعی: تو چنان در تلاش برای خوشنودی مردم هستی که خداوند هم از مقام و عظمت تو راضی است.
هوش مصنوعی: هر که از برکت و generosity تو حتی یک قطره بگیرد، مانند دریایی میشود و از ثروت دنیا پر میشود.
هوش مصنوعی: تو ای کریم که در عدل و بخشش همتایی نداری، تمام مردم عالم خواهان هستند که از تو درخواست کنند و سوال بپرسند.
هوش مصنوعی: کمترین خدمتگزار تو به پادشاه روم دستور میدهد که اموال و ثروت را بدهد و به او تسلیم شود.
هوش مصنوعی: تو با شادی و آرامش خاطر به جنگ نیروهای دشمن رفتهای و بدون هیچ مبارزهای آنان را به زانو درآوردهای.
هوش مصنوعی: دشمن و دوست هر دو به خدمت تو آمدهاند و همه آنها مانند زنجیر در اطاعت و فرمان تو هستند.
هوش مصنوعی: اگر ترازوی عقل و دانش تو را بسنجند، اگرچه به نظر میرسد با عظمت و شکوهی چون قاف و قار داری، اما در حقیقت ارزش تو تنها به اندازه یک مثقال است.
هوش مصنوعی: هرکسی که در مسیر عشق تو گام بردارد، به خاطر این قدم کوچک، مانند گربهای که بر روی پارچهای پربود از رنگ سیاه، سرش را دراز میکند و نالهای میکشد.
هوش مصنوعی: چهره خوشبختی تو نیاز به ثنای من ندارد و زیباییات به خاطر ویژگیهای ظاهری و نقش و نگار روی صورتت نیازی به ستایش ندارد.
هوش مصنوعی: من که در فکر گفتارم، شبها به خواب نمیروم و اندیشهام پاک و بیآلایش است؛ همهاش به سحر و زیباییهای آن مشغولم. چه زیباست که این خلوص فکری، حلال و بیدردسر است.
هوش مصنوعی: اهل خاک و دنیای فانی، من بنده درگاه تو شدم و تنها به امید نگاهی به سوی تو آمدهام، بیاعتنا به ثروت و دارایی.
هوش مصنوعی: اگر تو به من توجه و عنایت داشته باشی، دیگر چه فرقی میکند که در کدام جایگاه یا مقام بنشینم؟
هوش مصنوعی: میخواهم داستان خود را به پایان برسانم تا مبادا دل نازک تو آزرده شود از این گفتگو و بحث.
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان برای جلوگیری از تابش آفتاب سپر میسازد و از طرف دیگر، هلال ماه مانند کمانی به سمت بالا میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا گرفتم صنما وصل تو فرخنده به فال
جز به شادی نسپردم شب و روز ومه و سال
چه بود فالی فرخنده تر از دیدن دوست
چه بود روزی پیروزتر از روز وصال
بینی آن زلف سیاه از بر آن روی چو ماه
[...]
از هری گر سوی اوغان شوی، ای باد شمال
باز گویی ز هری پیش ملک صورت حال
گویی: آن شهر، کجا بود دل بخت بدو
شادمان همچو دل مرد سخی وقت نوال
بی تو امروز همی نوحه کند بخت برو
[...]
چه بود بهتر و نیکوتر از این هرگز حال
داد پیدا شد و پنهان شد بیداد و محال
باز رفته بکنار و شده آواره غراب
یافته شیر نیستان و شده دور شگال
ماه چونان شده کو را نبود هیچ خسوف
[...]
حاجب بوم یکی از سپید است بفال
. . . ایگانش چو جلاجل شده دمش چو دوال
خاصه را صید گرفتار میان چنگال
عامه مردم را داده از آن صید حلال
ای ترا کرده خداوند خدای متعال
داده جان و خرد و جاه و جوانی و جمال
حق آنرا که زبر دست جهانی کردت
که مرا بیهده بیجرمی در پای ممال
بکرم یک سخن بنده تامل فرمای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.