تنم زبانه آتش ز سوز جان دارد
چه حاجت است بگفتن که خود زبان دارد
چو تار چنگ دل من ضعیف شد از درد
چنان که باد بر او گر وزد فغان دارد
شب از فراق تو دود دلم بماه رسید
هنوز روی من از آه من نشان دارد
هلاک خسته دلم زان لب است و میخواهم
که هر چه دل طلبد خسته رازیان دارد
هزار بار مرا کشت و زنده کرد آن چشم
که مرگ و زندگی از غمزه تو امان دارد
ستاره ایست عجب آفتاب رخسارت
که کوکب همه خوبان از آن قران دارد
به کنیم از مژه چشمت ای کمان ابرو
هزار ناوک خونریز در کمان دارد
تو گرچه شاهی و دل بنده آن ستم بیند
که حالی از تو زند داد و جای آن دارد
دگر ز قبله روی تو یاد نارد باز
دلم که روبدر زبده زمان دارد
جهان فضل و کرم میر سعد دین اسعد
که عالم از نفس او نسیم جان دارد
ز علم غیب بعیسی دمی سخن گوید
چنان روان که تو گویی مگر روان دارد
اگر بهر سر موی از معانیش پرسی
هزار نکته بهر صد بیان دارد
در آن مقام که اسب سخن همی تازد
اگر عنان نکشد خود که همچنان دارد
نه آسمان کرم گویمش که دریایی است
که از حباب بهر کف صد آسمان دارد
گهرفشان چو شود دست خرمن افشانش
زمین ز نظم گهر شکل کهکشان دارد
هر آن گدا که بر او ابر رحمتش بارد
بدامن از کرمش بحر بیکران دارد
اگر گداست ازاو رو در آسمان بدعاست
وگر شه است ازوسر بر آستان دارد
ایا بلند جنایی که هیچ چیز نماند
کز آفتاب ضمیرت فلک نهان دارد
تو آن کسی که خرد عقل اولت خواند
یقین تست هر آنچ آدمی گمان دارد
اگر بلطف بگویی نسیم انفاست
چو باد روح فزا بوی گلستان دارد
وگر به قهر بر آری نفس چو باد سموم
زبانه غضبت تیغ جان ستان دارد
ز صولت ار همه رویین تن است همچو جرس
کسیکه با تو سخن کرد دل طپان دارد
ز پاس شرع تو دیو رجیم غارت دل
نمیکند که فسون خوان ازو ضمان دارد
رسید ضبط تو جایی که گرگ قانع شد
به نیم خورده که لطف از سگ شبان دارد
سکندر کرمت سفره یی کشد هر دم
که هر کناره خوانی هزار نان دارد
جهان اگرچه تو را پرورد تو آن نخلی
که منت کرم از سایه ات جهان دارد
خزان باغ محبت بهار خرمی است
بهار خصم تو خاصیت خزان دارد
گل مراد نچیند حسود تو هرچند
که همچو شاخ خزان دست زرفشان دارد
عدوی جاه تو بیچاره چون گل زرد است
که زهر خنده برنگ چو زعفران دارد
چنانکه ز آتش سوزنده در نی افتد تاب
حسود خسته دلت تب در استخوان دارد
بیمن مدح تو مدحش از آن کنند اهلی
که مادح کرمت جای مدح خوان دارد
همیشه تاکه بحکم قضا درین ایوان
هلال عید ز طغرای زر نشان دارد
مه صیام مبارک ترا و عید سعید
خدایت از همه آفات در امان دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و سوز خود به خاطر فراق معشوق میگوید و حالات دلbroken خود را توصیف میکند. او به زیباییها و ویژگیهای معشوق اشاره کرده و حسادتهای موجود را در برابر محبت و کرامت او قرار میدهد. شاعر تاکید میکند که عشق و محبت به معشوق، همچون بهاری سرشار از زندگی و خرمی است و هرگونه حسادت و دشمنی نسبت به او، همچون زردی گل است. همچنین، شاعر از تواناییهای خاص معشوق در القای روح و شگفتیهای عشق یاد میکند و او را در مقام بالایی قرار میدهد که هر گوشهای از هستی به رحمت و نیکیاش محتاج است. در نهایت، شاعر به دعا و تمنای خود در راستای حفظ معشوق از آفات اشاره میکند.
هوش مصنوعی: بدن من از شدت درد به مانند شعلههای آتش در میسوزد، دیگر چه نیازی به گفتن است وقتی که خود این درد به خوبی بیانگر حال من است؟
هوش مصنوعی: دل من به شدت به درد آمده و مانند تار چنگ ضعیف شده است. به طوری که اگر بادی به آن بخورد، صدای نالهاش به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: شب، به خاطر جدایی تو، دلم پر از دود و غم است و هنوز، اثر آتشین آه من بر چهرهام دیده میشود.
هوش مصنوعی: دل من از لبهای آن معشوق خسته و ویران شده است و میخواهم که هر آنچه که دل بخواهد، برای این دل خسته، رازی در دل داشته باشد.
هوش مصنوعی: آن چشمی که با ناز و غمزهاش مرگ و زندگی را در دست دارد، هزار بار مرا به قتل رسانده و دوباره زنده کرده است.
هوش مصنوعی: ستاره ای وجود دارد که زیبایی چهره تو را به نمایش میگذارد و تمام ستارههای خوشچهره از نور آن بهرهمند هستند.
هوش مصنوعی: چشمانت همچون کمان ابرو میدرخشد و نگاه تو، همچون تیرهای خونین، هزاران احساس و درد را در دل مینشاند.
هوش مصنوعی: اگرچه تو پادشاهی، اما دل من آن ظلم را تحمل میکند که به خاطر حال بد تو به درد آمده و دیگر جایی برایش باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: دل من دیگر یاد تو را نمیکند، چرا که زیبایی تو به قدری ویژه و منحصر به فرد است که هیچ چیز دیگری نمیتواند توجهام را جلب کند.
هوش مصنوعی: جهان پر از نعمت و لطف است و میرخوای دینی به نام اسعد که دانش و حیات از وجود او نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: از علم غیب، عیسی (ع) به گونهای صحبت میکند که گویی خود روحی در او وجود دارد و سخنانش به راحتی و روانی بیان میشود.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی درباره ی هر یک از معانی آن موضوع سوال کنی، به اندازه ی هزار نکته برای هر صد توضیح وجود دارد.
هوش مصنوعی: در جایی که اسب با سرعت در حال حرکت است، اگر کنترل آن را به دست نگیری، همچنان به سمت خود میرود.
هوش مصنوعی: حرفی از آسمان نمیزنم، زیرا اینجا دریایی است که به اندازهی صد آسمان حباب دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که دستانت در کار جمعآوری محصول باشد، زمین زیر پای تو به خاطر نظم و ترتیب دانهها، به شکلی مشابه کهکشان میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که مورد لطف و رحمت خداوند قرار گیرد، به وسیله کرم و generosity او میتواند بهرههای زیادی ببرد و به بینهایتی از نعمتها دست یابد.
هوش مصنوعی: اگر فقیری باشد، از او دوری کن زیرا در آسمان دعا میکند، و اگر پادشاهی باشد، با سر به آستان فرمانروایی او میرسد.
هوش مصنوعی: آیا بلندای جنایتی وجود دارد که هیچ چیزی از آن باقی نماند و آفتابِ درون تو چیزی را پنهان کرده باشد؟
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که عقل و خرد از ابتدای آفرینش به تو نگریسته و هر آنچه انسانها به آن گمان میکنند، در وجود تو نمایان است.
هوش مصنوعی: اگر با مهربانی و لطافت صحبت کنی، مانند نسیم ملایمی میمونه که روح انسان را تازه میکند و بوی خوش گلستان را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: اگر با خشم به من حملهور شوی، مانند باد سوزان، خشم تو همچون شمشیری خواهد بود که جانم را میگیرد.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است ظاهری قوی و بیاحساس داشته باشد، اما کسی که با تو صحبت میکند، در دلش احساساتی عمیق و پر از تپش دارد.
هوش مصنوعی: با رعایت احکام و قوانین مذهبی تو، شیطان پلید نتوانسته است دل مرا به چنگ آورد، زیرا که جادوگران و فریبکاران از او محافظت شدهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به جایی رسیدهایم که حتی گرگ هم به اندازهای راضی شده که به کمترین چیزها قانع باشد، زیرا محبت و حمایت را از سگ شبان دریافت کرده است. در واقع، اشاره به این دارد که در شرایطی دشوار و ناامیدکننده، موجودات نیز به چیزهای کوچک و ساده بسنده میکنند.
هوش مصنوعی: سکندر به خاطر بزرگی و کرامتش، هر روز سفرهای پهن میکند که هر طرف آن پر از نانهای فراوان است.
هوش مصنوعی: هرچند که این دنیا تو را به وجود آورده و حمایتت کرده است، اما تو مانند درختی هستی که سایهاش برای این جهان نعمت و برکت به حساب میآید.
هوش مصنوعی: پاییز باغ محبت میتواند آغازگر شادیهایی باشد که در بهار به وجود میآید، در حالی که بهار دشمن تو، ویژگیهای پاییز را دارد.
هوش مصنوعی: اگرچه حسودان نمیگذارند که تو به آرزوهایت برسی، اما تو باید مانند شاخههای خزان مقاوم باشی و از زیبایی و شکوه خود دست برنداری.
هوش مصنوعی: دشمن تو در مقابل جلال و زیباییات مانند گل زردی است که با وجود زردی و پژمردگیاش، هنوز زهر خندهاش به زیبایی زعفران میافزاید.
هوش مصنوعی: اگر حسود مانند آتش سوزان باشد، آنگاه دل تو همواره در تپش و درد خواهد بود، چون دچار آن حسد و آسیب شدهای.
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، کسی نمیتواند خوب از او تمجید کند؛ زیرا کسی که شایستگی و بزرگی تو را ستایش کند، باید جایگاه ویژهای داشته باشد.
هوش مصنوعی: همیشه به دست تقدیر در این محل، هلال عید نشانهای از طلا دارد.
هوش مصنوعی: ماه رمضان بر تو مبارک باشد و عید خوشحالیات، خدا تو را از تمام بلاها محفوظ بدارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فراقِ یارِ سفر کرده رویِ آن دارد
که قصدِ جانِ منِ زارِ ناتوان دارد
دلِ سبک سرم از جان ملال خواهد کرد
مگر که بختِ سبک سارِ سرگران دارد
غلامِ هم نفسی ام که یک نفس با من
[...]
کسی که یار وفادار و مهربان دارد
سعادت ابد و عمر جاودان دارد
مگر که گرد لب لعل آن صنم گشته ست
که باد صبحدم امروز بوی جان دارد
حدیث او همه روز و هلاک او همه شب
[...]
دلی، که میل به دیدار دوستان دارد
فراغتی ز گل و باغ و بوستان دارد
کدام لاله به روی تو ماند؟ ای دلبند
کدام سرو چنین قد دلستان دارد؟
گرت به جان بخرم بوسهای، زیان نکنم
[...]
امیر و خواجه منعم کسی تواند بود
که پای همت بر فرق فرقدان دارد
ز راه لطف و کرم بر سر وضیع و شریف
دو دست خویش همه ساله زرفشان دارد
نه آنکه از زر و یاقوت او کله سازد
[...]
کسی که عشق نورزد مگو که جان دارد
جزین حدیث نگوید کسی که آن دارد
ز مرگ چون دل صاحب دلان بود آمن
کسی که او بتو زنده است و چون تو جان دارد
زمین ز روی تو چون آفتاب روشن شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.