شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱ - ماه بر سر مهر
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی
چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی
منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲ - شمشیر قلم
نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی
گرچه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی
شرمسار توام ای دیده ازین گریه خونین
که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی
ای اجل گر سر آن زلف درازم به کف افتد
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳ - با روح صبا
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی
به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴ - انتظار
باز امشب ای ستاره تابان نیامدی
باز ای سپیده شب هجران نیامدی
شمعم شکفته بود که خندد به روی تو
افسوس ای شکوفه خندان نیامدی
زندانی تو بودم و مهتاب من چرا
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵ - دیوانه و پری
آن کبوتر ز لب بام وفا شد سفری
ما هم از کارگه دیده نهان شد چو پری
باز در خواب سر زلف پری خواهم دید
بعد از این دست من و دامن دیوانه سری
منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶ - مکتب طبیعت
فریب رهزن دیو و پری تو چون نخوری
که راه آدم و حوا زده است دیو و پری
اگر نه شاهسوارستی و شکارانداز
دریغ توسن تازی و ترکش تتری
به پردهداری شب بود عیب ما پنهان
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷ - پریشان روزگاری
زلف او برده قرار خاطر از من یادگاری
من هم از آن زلف دارم یادگاری بیقراری
روزگاری دست در زلف پریشان توام بود
حالیا پامالم از دست پریشان روزگاری
چشم پروین فلک از آفتابی خیره گردد
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸ - ماه کلیسا
ای پریچهره که آهنگ کلیسا داری
سینهٔ مریم و سیمای مسیحا داری
گرد رخسار تو روحالقدس آید به طواف
چو تو ترسابچه آهنگ کلیسا داری
آشیان در سر زلف تو کند طایر قدس
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹ - پری و فروغ
ز دریچههای چشمم نظری به ماه داری
چه بلند بختی ای دل که به دوست راه داری
به شب سیاه عاشق چه کند پری که شمعی است
تو فروغ ماه من شو که فروغ ماه داری
بگشای روی زیبا ز گناه آن میندیش
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰ - خال برنده
دستی که گاه خنده به آن خال میبری
ای شوخ سنگدل دلم از حال میبری
هرکس به نرد حسن تو زد باخت پس بگو
دست از حریف خویش بدان خال میبری
چالی فتد به گونهات از نوشخند و دل
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱ - سیهچشمان شیرازی
دل و جانی که دربردم من از ترکان قفقازی
به شوخی میبرند از من سیهچشمان شیرازی
من آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم
تو آهووَش چنان شوخی که با من میکنی بازی
بیا این نرد عشق آخری را با خدا بازیم
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲ - درس حال
اگر بلاکش بیداد را به داد رسی
خدا کند که به سر منزل مراد رسی
سیاهکاری بیداد عرضه دار ای آه
شبان تیره که در بارگاه داد رسی
جهان ز تیرگی شب بشوی چون خورشید
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳ - کاش یارب
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی
آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴ - یار باقی کار باقی
رفتی و در دل هنوزم حسرت دیدار باقی
حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقی
عقده بود اشکم به دل تا بیخبر رفتی ولیکن
باز شد وقتی نوشتی یار باقی کار باقی
وه چه پیکی هم پیام آورده از یارم خدایا
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵ - زندانی خاک
نه عقلی و نه ادراکی و من خود خاک و خاشاکی
چه گویم با تو کز عزت ورای عقل و ادراکی
نه مشکاتم که مصباح جمال عشقم افروزد
چه نسبت نور پاکی را به چون من خاک ناپاکی
نه آتش هم به چندین سرکشی خاکستری گردد
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶ - جمع و تفریق
ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی
خوش دار خاطری ز خزان دیده بلبلی
فردا که رهزنان دی از راه میرسند
نه بلبلی به جای گذارند و نه گلی
دیشب در انتظار تو جانم به لب رسید
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷ - مزد شبانی
خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی
ولی ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جانی
چو من به کنج ریاضت خزیده را چه تفاوت
کزان کرانه بهاری گذشت یا که خزانی
وداع یار بیاد آر و اشک حسرت عاشق
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸ - مقام انسانی
خلوتم چراغان کن ای چراغ روحانی
ای ز چشمه نوشت چشم و دل چراغانی
سرفرازی جاوید در کلاه درویشی است
تا فرو نیارد کس سر به تاج سلطانی
تا به کوی میخانه ایستادهام دربان
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹ - شرم و عفت
نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی
من بدو میرسم اما تو که دیدن نتوانی
من سراپا همه شرمم تو سراپا همه عفت
عاشق پا به فرارم تو که این درد ندانی
چشم خود در شکن خط بنهفتم که بدزدی
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰ - نای شبان
ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی
تا مگر پیرانه سر از سر بگیرم نوجوانی
آری آری نوجوانی می توان از سرگرفتن
گر توان با نوجوانان ریخت طرح زندگانی
گرچه دانم آسمان کردت بلای جان ولیکن
[...]