خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی
ولی ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جانی
چو من به کنج ریاضت خزیده را چه تفاوت
کزان کرانه بهاری گذشت یا که خزانی
وداع یار بیاد آر و اشک حسرت عاشق
چو میرسی به لب چشمه ای و آب روانی
دهان غنچه مگر بازگو کند به اشارت
حکایت دل تنگی به چون تو تنگ دهانی
جهانیان به جهان میدهند صحبت جانان
منم که صحبت جانان نمیدهم به جهانی
به صحت و به امان زنده اند مردم دنیا
منم که زنده ام اما نه صحتی نه امانی
به رمز و راز دهان تو پی نمیبرم اما
به هر حدیث تو پی میبرم به راز نهانی
شعیب جلوه سینا جهیز دختر خود کرد
خدا چه اجرت و مزدی که می دهد به شبانی
در آستان تو کآنجا نیاز در نگشودهست
همه به پشت درند و گدای آبی و نانی
زبان به شکر همین یک زبان گشودمی ای دوست
اگر به هر سرِ موی من از تو بود زبانی
چه دلبخواه به غیر از تو باشد از توندانم
که آنچه فوق دل و دلبخواه ماست تو آنی
به غفلت از تو چه عمری تباه کردهام اکنون
امان نمیدهم از بیم غفلت تو به آنی
نه مستحق مکافات مومنیم و نه کافر
تجارتی نه به امّید سود و بیم زیانی
تو شهریار نبودی حریف عهد امانت
ولی به مغز سبک می کشی چه بار گرانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق شاعر نسبت به پیری، عشق و فراق میپردازد. او به فقدان جوانی و زیباییها اشاره میکند و به سوگ دوست و حسرتهایش میپردازد. شاعر به دنبال درک رازهای معشوق است و احساس میکند که علیرغم زنده بودن، زندگیاش بیمعنا و خالی از خوشی است. او درگیر غفلتهای گذشتهاش است و به عشق واقعی پی نبرده است. در نهایت، شاعر به مفهوم تجارت عشق اشاره میکند و از بار سنگین این احساسات رنج میبرد.
هوش مصنوعی: پیری خوب است اگر هنوز روح جوانی باقی بماند، اما از شانس بد، نه جسم سالمی دارم و نه روح جوانی.
هوش مصنوعی: اگر من در گوشهای مشغول عبادت و ریاضت باشم، چه فرقی میکند که بهار از آن دور بگذرد یا اینکه پاییز بیاید؟
هوش مصنوعی: وقتی که به کنار چشمهای با آب روان میرسی، یاد وداع محبوب به یادت میآید و اشکهای حسرت عشق بر چشمانت باریدن میگیرد.
هوش مصنوعی: غنچهی بسته نمیتواند به راحتی از دل تنگیاش بگوید، آیا تو هم که دهانی تنگ داری، میتوانی این احساس را به فهمی برسانی؟
هوش مصنوعی: مردم به دنیا صحبت از عشق و محبوبان میکنند، اما من فقط به محبوبم میاندیشم و دربارهاش صحبت نمیکنم.
هوش مصنوعی: مردم دنیا در سلامت و امنیت زندگی میکنند، اما من هرچند زندهام، نه تندرستی دارم و نه احساس امنیت.
هوش مصنوعی: بدون شک به نحوه بیان تو آگاه نیستم، اما به هر سخن و کلامی که از تو میشنوم، به عمق معنای پنهان آن پی میبرم.
هوش مصنوعی: شعیب به خاطر پیوندی که با کوه سینا داشت، دخترش را به او هدیه داد. در اینجا سوالی مطرح میشود که خداوند چه پاداش و مزد اقتصادی به شبانی و زندگی او میدهد.
هوش مصنوعی: در جلوی درب تو، جایی که نیازها و خواهشها برآورده نشدهاند، همه در انتظار هستند و مانند گدایانی به دنبال آبی و نانی میباشند.
هوش مصنوعی: ای دوست، من تنها همین یک زبان را برای بیان عشق و محبت به تو باز کردهام. اگر هر تار موی من زبانی داشت، باز هم نمیتوانست به خوبی عشق تو را بیان کند.
هوش مصنوعی: هیچ آرزویی جز تو در دلم نیست، زیرا هر چیزی که بالاتر از دل و آرزوهای ما باشد، تو هستی.
هوش مصنوعی: به خاطر نادانی و غفلت از تو، سالها از عمرم را تباه کردهام و حالا دیگر نمیتوانم اجازه دهم حتی برای یک لحظه از ترس غفلت تو دور شوم.
هوش مصنوعی: ما نه سزاوار مجازات مومن هستیم و نه کافر، و هیچکدام از ما در انتظار سود و ضرر نیستیم.
هوش مصنوعی: تو هرگز مانند کسی که رازهای وفاداری را میداند، نخواهی بود، اما با حماقت خود، بار سنگینی را بر دوش میکشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کجایی ای دل و جانم مگر که در دل و جانی
که کس نمیدهد از تو به هیچ جای نشانی
به هیچ جای نشانی نداد هیچ کس از تو
نشانی از تو کسی چون دهد که برتر از آنی
عجب بماندهام از ذات و از صفات تو دایم
[...]
دلم ز روح سحرگه سوال کرد به لفظی
چنانکه آب خجل گشت از او به گاه روانی
که چیست در همه عالم به طبع موجب صحت
که کیست در همه گیتی سجود حاتم ثانی
جواب داد دلم را که ای بر اسب تفکر
[...]
ببرد عقل و دلم را براق عشق معانی
مرا بپرس کجا برد آن طرف که ندانی
بدان رواق رسیدم که ماه و چرخ ندیدم
بدان جهان که جهان هم جدا شود ز جهانی
یکی دمیم امان ده که عقل من به من آید
[...]
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
[...]
چو تازه کرد جهان نوبهار و رفت خزانی
تهیست دستم ساقی بیار باده که جانی
وگر چو دستِ من است ای پسر تهی شده مشکت
دو اسبه از پیِ می شاید ار الاغ دوانی
چه گونه فوت توان کرد خاصه موسمِ گلها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.