گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳ - قطعه

 

اگر دانائی اندر کار باشد

کمال مرد در نطق و بیانست

ولی گر نیست دانائی مسلم

تکلم آفت ایمان و جانست

خلاصه بهر هر دانا و نادان

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - قطعه

 

راستی آنچه تصور رود از بهر بشر

هیچ ز اخلاق نکو نیست بعالم بهتر

فی‌المثل همچو درختیست وجود من و تو

ثمرش مهر و وفا و ادب و علم و هنر

آنشجر زین ثمر ار بارور آید ریبر

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - قطعه ذیل بجهه تمثال مبارک حضرت قطب العارفین

 

بیا تمثال قطب عارفان بین

ز چشم سرمبین از چشم جان بین

حدیث آدم و اسما شنیدی

بیا آن آدم با عزوشان بین

بکن از اهل معنی دیده‌ئی وام

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - قطعه

 

جناب خواجه محیت حقش بیامرزد

ببین چه گوهر ذیقیمتی ز دنیا رفت

وفا مجوی ز خلق زمانه کاین اکسیر

به اسم بدرقه اندر قفای عنقا رفت

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - قطعه

 

هرچه در عالم خرابی رخ دهد

چون به بینی از نفاق است از نفاق

وانچه تعمیر خرابیها کند

درحقیقت اتفاق است اتفاق

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - قطعه

 

پرورد بهر خدمت خلق آنکه خویش را

حاصل رضای حضرت پروردگار کرد

با نام نیک زنده بود خیرخواه خلق

کی میرد آنکه خدمت مردم شعار کرد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰ - قطعه

 

دهان بسته قفس و اندر آن سخن مرغیست

که پرگشوده و دارد همی سر پرواز

پرد ز بام تو ناگه ببام خاطر خلق

کنی چو بهر ضرورت در قفس را باز

سخن چو بوم و چه بلبل شوند هر دو قبول

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲ - قطعه

 

اگر نه نفس محیلت مطیع فرمانست

چه سود از اینکه جهانی بود بفرمانت

اگر نه سایه فکن گشته بی‌سرائی را

چه حاصل اینکه بگردو نکشیده ایوانت

تراست گر کنی احسان که حق نوید دهد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳ - قطعه

 

شنیدم که از مال داری لئیم

یکی بی‌نوا خواست چندین درم

بگفتا مرا دار معذور و کن

روا حاجت خود ز اهل کرم

ولی کم کن از خواهش خویش گفت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴ - قطعه

 

جبرئیل‌ آمد بامر حضرت پروردگار

ذوالفقار آورد بهر حیدر دلدل سوار

گفت بهر تهنیت بین زمین و آسمان

لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - قطعه

 

یک بنده تمام عمر خود را

ره با قدم غنای پوید

وز خالق و خلق بهر‌ام ساک

پیوسته ره فرار جوید

یک بنده ز فرط احتیاجات

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶ - قطعه

 

این قدر ای توانگر مفشارنای مسکین

میترس از آنکه زین نای ناگه نوا برآید

دوران اگر بکامت باشد مباش غره

بس دورها بسر شد این دور هم سرآید

از پاره آستینا بنما حذر که روزی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷ - قطعه

 

بر این سرا چه فانی مبند دل زنهار

که پل برای عبور است نی برای قرار

براستی که فلک راست کجروی عادت

که دیده راستی از این سپهر کجرفتار

نیامده است و نیاید کسی در این عالم

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - قطعه

 

مبر رشک بر آنکه او را ملک

پی‌امتحان کرد روزی بلند

چه بسیار کس را که این گنج نهاد

فرا برد‌ام روز و فردا فکند

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹ - قطعه

 

این شنیدی که نکته پردازی

پی تحقیق با ظریفی گفت

چیست شیرین‌تر از عسل گفتا

اگر آید بدست سرکهٔ مفت

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰ - قطعه

 

بود قرآن کتابی پای تا سر

کلام ایزد علام ذوالمن

دو عالم یک ورق کانرا دورویست

همه معنای آن آیات متقن

چو این یکرو که خواندی صدق دیدی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱ - قطعه

 

دریغ کان هنر اوستاد ما شیدا

که در فضائل او عقل مات و حیرانست

جدا شد آن گل باغ ادب ز ماورواست

چو زلف سنبل اگر حال ما پریشانست

بصورت ار چه ز ما رخ نهفت در معنی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲ - قطعه

 

یکی را گه و بی گه اندر سرای

بسرقت همی رفت مال و منال

بر آورد دیوار خانه به ابر

نبود ایمن از دزد در عین حال

کسی گفتش این دزد در خانه است

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳ - قطعه

 

اگر بکار تو افتد گره ز بازی چرخ

غمین مشو که گشایش ز بعد بستگی است

دل شکسته بیار و ببین درستی کار

که هرچه هست درستی در این شکستگی است

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴ - قطعه

 

حرمت دهقان بود لازم اگرچه بنده را

آنکه جانش میدهد البته نانش می‌دهد

لیک دهقان در میان خلق دست اول است

از خدا می‌گیرد و بر بندگانش می‌دهد

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۶۴۰۱
۶۴۰۲
۶۴۰۳
۶۴۰۴
۶۴۰۵
۶۴۵۴