گنجور

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۴

 

پس آگاهی آمد بنزد فرود

که شد روی خورشید تابان کبود

ز نعل ستوران وز پای پیل

جهان شد بکردار دریای نیل

چو بشنید ناکار دیده جوان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۵

 

سواران رسیدند بر تیغ کوه

سپاه اندر آمد گروها گروه

سپردار با نیزه‌ور سی هزار

همه رزمجوی از در کارزار

سوار و پیاده بزرین کمر

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۶

 

چو ایرانیان از بر کوهسار

بدیدند جای فرود و تخوار

برآشفت ازیشان سپهدار طوس

فروداشت بر جای پیلان و کوس

چنین گفت کز لشکر نامدار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۷

 

چو بهرام برگشت با طوس گفت

که با جان پاکت خرد باد جفت

بدان کان فرودست فرزند شاه

سیاوش که شد کشته بر بی گناه

نمود آن نشانی که اندر نژاد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۸

 

وزان پس چنین گفت با سرکشان

که ای نامداران گردنکشان

یکی نامور خواهم و نامجوی

کز ایدر نهد سوی آن ترک روی

سرش را ببرد بخنجر ز تن

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۹

 

چنین گفت پس پهلوان با زرسپ

که بفروز دل را چو آذرگشسپ

سلیح سواران جنگی بپوش

بجان و تن خویشتن دار گوش

تو خواهی مگر کین آن نامدار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۰

 

تخوار سراینده گفت آن زمان

که آمد بر کوه کوهی دمان

سپهدار طوسست کامد بجنگ

نتابی تو با کار دیده نهنگ

برو تا در دژ ببندیم سخت

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۱

 

فرود جوان را دژ آباد بود

بدژ درپرستنده هفتاد بود

همه ماهرویان بباره بدند

چو دیبای چینی نظاره بدند

ازان بازگشتن فرود جوان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۲

 

همی گفت و جوشن همی بست گرم

همی بر تنش بر بدرید چرم

نشست از بر اژدهای دژم

خرامان بیامد براه چرم

فرود سیاوش چو او را بدید

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۳

 

چنین گفت شاه جوان با تخوار

که آمد بنوی یکی نامدار

نگه کن ببین تا ورا نام چیست

بدین مرد جنگی که خواهد گریست

بخسرو تخوار سراینده گفت

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۴

 

چو خورشید تابنده شد ناپدید

شب تیره بر چرخ لشکر کشید

دلیران دژدار مردی هزار

ز سوی کلات اندر آمد سوار

در دژ ببستند زین روی تنگ

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۵

 

چو خورشید تابنده بنمود چهر

خرامان برآمد بخم سپهر

ز هر سو برآمد خروش سران

گراییدن گرزهای گران

غو کوس با نالهٔ کرنای

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۶

 

سه روزش درنگ آمد اندر چرم

چهارم برآمد ز شیپور دم

سپه برگرفت و بزد نای و کوس

زمین کوه تا کوه گشت آبنوس

هرآنکس که دیدی ز توران سپاه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۷

 

ازان پس خبر شد بافراسیاب

که شد مرز توران چو دریای آب

سوی کاسه‌رود اندر آمد سپاه

زمین شد ز کین سیاوش سیاه

سپهبد به پیران سالار گفت

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۸

 

چو خورشید بر زد ز گردون درفش

دم شب شد از خنجر او بنفش

غمی شد دل مرد پرخاشجوی

بدانست کو را بد آمد بروی

برآمد خروش خروس و چکاو

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۹

 

گزین کرد زان لشکر نامدار

سواران شمشیرزن سی‌هزار

برفتند نیمی گذشته ز شب

نه بانگ تبیره نه بوق و جلب

چو پیران سالار لشکر براند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۰

 

دبیر خردمند را پیش خواند

دل آگنده بودش ز غم برفشاند

یکی نامه بنوشت پر آب چشم

ز بهر برادر پر از درد و خشم

بسوی فریبرز کاوس شاه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۱

 

فریبرز بنهاد بر سر کلاه

که هم پهلوان بود و هم پور شاه

ازان پس بفرمود رهام را

که پیدا کند با گهر نام را

بدو گفت رو پیش پیران خرام

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۲

 

چو آمد سر ماه هنگام جنگ

ز پیمان بگشتند و از نام و ننگ

خروشی برآمد ز هر دو سپاه

برفتند یکسر سوی رزمگاه

ز بس ناله بوق و هندی درای

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۳

 

دوان رفت بهرام پیش پدر

که ای پهلوان یلان سر به سر

بدانگه که آن تاج برداشتم

به نیزه بابراندر افراشتم

یکی تازیانه ز من گم شده‌ست

[...]

فردوسی
 
 
۱
۵۹
۶۰
۶۱
۶۲
۶۳
۶۵۲۹