گنجور

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۸ - حکایت

 

آن شنیدی که عاشقی جانباز

وعظ گفتی به خطهٔ شیراز؟

سخنش منبع حقایق بود

خاطرش کاشف دقایق بود

روزی آغاز کرد بر منبر

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل پنجم » بخش ۱ - سر آغاز

 

مطربا، نغمهٔ حزین بر دار

یک زمانم دماغ جان تر دار

از نه آهنگ خردهٔ عشاق

نغمه‌ای گو، ز پردهٔ عشاق

مردم از هجر دوست، یک دمه‌ای

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل پنجم » بخش ۲ - حکایت

 

بود مردی همیشه در گلخن

گلخنش بود سال و مه گلشن

گرد حمام نفس می‌گردید

گلخن جسم را همی تابید

زان مقامش ملال پیدا شد

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل پنجم » بخش ۳ - غزل

 

در هوای تو جان و تن بارست

جان فدا کرد عاشق و وارست

صید خود را چرا زنی تو به تیر؟

کو به دام تو خود گرفتار است

در هلاک دلم چه می‌کوشی؟

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل پنجم » بخش ۴ - مثنوی

 

آن پری، بعد از آنکه تیر انداخت

گلخنی زخم خورده را بشناخت

اندر آمد ز اسب پیشش شد

مرهم اندورن ریشش شد

نفسی راه لطف پیش گرفت

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل پنجم » بخش ۵ - غزل

 

تیری، ای دوست، برکش از ترکش

پس به آبروی چون کمان درکش

هان! دلم گر نشانه می‌خواهی

زدن از توست و از من آهی خوش

کی ز تیرت الم رسد؟ که مرا

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل پنجم » بخش ۶ - مثنوی

 

هر که را نیست عیش خوش بی‌دوست

این مناجات می‌کند: کاری دوست

جان ما گوهری است بیش بها

کالبدهای ما چو مزبل‌ها

اندرین مزبله چه می‌پاییم؟

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل ششم » بخش ۱ - سر آغاز

 

ساقیا، بادهٔ صبوح بده

عاشقان را غذای روح بده

بادهٔ عشق ده به ما مستان

می بده «مای» ما ز ما بستان

در دلم نه حلاوت مستی

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل ششم » بخش ۲ - غزل

 

دل و جانی است با من مشتاق

به تو نزدیک و تن اسیر فراق

روی زیبا ز من چرا پوشی؟

«این تحریمه علی‌العشاق»؟

تو طبیبی و ما چنین بیمار

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل ششم » بخش ۳ - مثنوی

 

نکند جز که شوق دیدارت

خانهٔ صبر عاشقان غارت

آرزوی تو هردم از دل ریش

راتبی می‌برد به عادت خویش

نه فراغی به حسب حال منت

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل ششم » بخش ۴ - حکایت

 

پسری داشت شحنهٔ تبریز

حسن او دلفریب و شورانگیز

خلعت ذات او، ز موزونی

صورت لطف و صنع بیچونی

شیخ عالم، امام غزالی

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هفتم » بخش ۱ - سر آغاز

 

ما مقیم آستان توایم

عندلیبان بوستان توایم

گر رویم از درت و گر نرویم

از تو گوییم و هم ز تو شنویم

چون که در دام تو گرفتاریم

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هفتم » بخش ۲ - غزل

 

گر ز شمعت چراغی افروزیم

خرمن خویش را بدان سوزیم

در غمت دود از آن به عرش رسد

آتشی کز درون برافروزیم

آفتاب جمال بر ما تاب

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هفتم » بخش ۳ - مثنوی

 

تا غمت با من آشنایی کرد

دلم از جان خود جدایی کرد

تا غم تو قبول کرد مرا

هستی خود ملول کرد مرا

در سماع توام، چو حال گرفت

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هفتم » بخش ۴ - حکایت

 

یکی از عاشقان جمالت را

بود نجم اکابر کبری

آن معین شریعت احمد

آن قرین دل و قریب احد

بود بر چرخ انجم اخیار

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هشتم » بخش ۱ - سر آغاز

 

ای هوای تو مونس جانم

مایهٔ درد و اصل درمانم

مرغ جان تا بیافت دیدهٔ باز

در هوای تو می‌کند پرواز

گفت و گوی تو روز و شب یارم

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هشتم » بخش ۲ - غزل

 

ای شده چشم جان من به تو باز

از تو در دل نیاز و در جان آز

شب اندوه من نگردد روز

تا نبینم جمال روی تو باز

تو ز فارغی و ما داریم

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هشتم » بخش ۳ - مثنوی

 

ای غم تو مجاور دل من

وز زمانه غم تو حاصل من

تا دلم باد، مبتلای تو باد

دایما بستهٔ بلای تو باد

دیده را دیدن تو می‌باید

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هشتم » بخش ۴ - حکایت

 

بود صاحبدلی به دانش و هوش

در نواحی فارس تره‌فروش

از قضای خدا و صنع اله

می‌گذشت او به راه خود ناگاه

پیش قصری رسید و در نگرید

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هشتم » بخش ۵ - غزل

 

عاشقی ترک خواب و خور کرده

جای خود را ز گریه تر کرده

حیرت حسن دوست جانش را

از تن خویش بی‌خبر کرده

دایم اندر نماز و روزهٔ عشق

[...]

عراقی
 
 
۱
۱۴۹۳
۱۴۹۴
۱۴۹۵
۱۴۹۶
۱۴۹۷
۶۴۶۲