گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴

 

بر من نظری کن، که منت عاشق زارم

دلدار و دلارام به غیر از تو ندارم

تا خار غم عشق تو در پای دلم شد

بی‌روی تو گلهای چمن خار شمارم

نی طاقت آن تا ز غمت صبر توان کرد

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵

 

نگارا، بی‌تو برگ جان ندارم

سر کفر و غم ایمان ندارم

به امید خیالت می‌دهم جان

وگرنه طاقت هجران ندارم

مرا گفتی که: فردا روز وصل است

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶

 

هر زمان جوری ز خوبان می‌کشم

هر نفس دردی ز دوران می‌کشم

خون دل هر دم دگرگون می‌خورم

جام غم هر شب دگرسان می‌کشم

باز دست غم گریبانم گرفت

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷

 

ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم

باری، بیا که جان را در پای تو فشانم

این هم روا ندارم کایی برای جانی

بگذار تا برآید در آرزوت جانم

بگذار تا بمیرم در آرزوی رویت

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸

 

جانا، نظری که ناتوانم

بخشا، که به لب رسید جانم

دریاب، که نیک دردمندم

بشتاب، که سخت ناتوانم

من خسته که روی تو نبینم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹

 

کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم

بیا، که بی رخ خوب تو بیش می‌نتوانم

بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم ماندن

تو خود بگوی که: بی تو چگونه زنده بمانم؟

چگونه باشد در دام مانده حیران صید

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰

 

دلی یا دلبری؟ یا جان و یا جانان؟ نمی‌دانم

همه هستی تویی، فی‌الجمله، این و آن نمی‌دانم

به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمی‌بینم

بجز تو در همه گیتی دگر جانان نمی‌دانم

به جز غوغای عشق تو درون دل نمی‌یابم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱

 

با من دلشده گر یار نسازد چه کنم؟

دل غمگین مرا گر ننوازد چه کنم؟

بر من آن است که با فرقت او می‌سازم

وصلش ار با من بیچاره نسازد چه کنم؟

جانم از آتش غم سوخت، نگویید آخر

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲

 

شاید که به درگاه تو عمری بنشینم

در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم

دریاب که از عمر دمی بیش نمانده است

بشتاب، که اندر نفس باز پسینم

فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳

 

شود میسر و گویی که در جهان بینم؟

که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟

به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟

به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟

اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴

 

نیست کاری به آنم و اینم

صنع پروردگار می‌بینم

صبر از تو نکرد دل، والله

نیست پروای عقلم و دینم

سخنی، کز تو بشنود گوشم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵

 

مرا جز عشق تو جانی نمی‌بینم نمی‌بینم

دلم را جز تو جانانی نمی‌بینم نمی‌بینم

ز خود صبری و آرامی نمی‌یابم نمی‌یابم

ز تو لطفی و احسانی نمی‌بینم نمی‌بینم

ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶

 

بر در یار من سحر مست و خراب می‌روم

جام طرب کشیده‌ام، زآن به شتاب می‌روم

ساغری از می لبش دوش سؤال کرده‌ام

وقت سحر به کوی او بهر جواب می‌روم

از می ناب جزع او گرچه خراب گشته‌ام

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷

 

من آن قلاش و رند بی‌نوایم

که در رندی مغان را پیشوایم

گدای درد نوش می پرستم

حریف پاکباز کم دغایم

ز بند زهد و قرابی برستم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸

 

ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم

لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم

ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم

سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم

بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹

 

ما دگرباره توبه بشکستیم

وز غم نام و ننگ وارستیم

خرقهٔ صوفیانه بدریدیم

کمر عاشقانه بر بستیم

در خرابات با می و معشوق

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰

 

افسوس! که باز از در تو دور بماندیم

هیهات! که از وصل تو مهجور بماندیم

گشتیم دگر باره به کام دل دشمن

کز روی تو، ای دوست، چنین دور بماندیم

ماتم زدگانیم، بیا، زار بگرییم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱

 

گرچه ز جهان جوی نداریم

هم سر به جهان فرو نیاریم

زان جا که حساب همت ماست

عالم همه حبه‌ای شماریم

خود با دو جهان چکار ما را؟

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲

 

ما، کانده تو نیاز داریم

دست از تو چگونه باز داریم؟

شادان به غم تو چون نباشیم؟

کز سوز غم تو ساز داریم

با سوز تو از چه رو نسازیم؟

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳

 

من که هر لحظه زار می‌گریم

از غم روزگار می‌گریم

دلبری بود در کنار مرا

کرد از من کنار، می‌گریم

از غم غمگسار می‌نالم

[...]

عراقی
 
 
۱
۱۴۷۵
۱۴۷۶
۱۴۷۷
۱۴۷۸
۱۴۷۹
۶۴۶۲