ما دگرباره توبه بشکستیم
وز غم نام و ننگ وارستیم
خرقهٔ صوفیانه بدریدیم
کمر عاشقانه بر بستیم
در خرابات با می و معشوق
نفسی عاشقانه بنشستیم
از می لعل یار سرمستیم
وز دو چشمش خمار بشکستیم
شاید ار شور در جهان فکنیم
کز می لعل یار سر مستیم
چون بدیدیم آفتاب رخش
از طرب، ذرهوار، بر جستیم
چنگ در دامن شعاع زدیم
تا بدان آفتاب پیوستیم
ذره بودیم، آفتاب شدیم
از عراقی چو مهر بگسستیم
این همه هست، خود نمیدانیم
کین زمان نیستیم یا هستیم؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی سرگشتگی و توبهشکنی عاشقان است. شاعر از رهایی از درد و عذاب نام و ننگ سخن میگوید و به دنیای عشق و میگساری میپردازد. آنها خود را در خرابات مییابند و از عشق و می لعل یار مست میشوند. در برابر زیبایی و تابش آفتاب محبوب، جان میدهند و به شادی و طرب میپردازند. در نهایت، شاعر به تأمل در وجود و اینکه آیا واقعاً وجود دارند یا نه، میرسد و اشاره به تحولی عمیق دارد که از حالتی ذرهوار به حالتی درخشان و آفتابی تغییر میکنند.
هوش مصنوعی: ما دوباره عهد و پیمان خود را شکستیم و از درد و رنج نام و ننگ رهایی یافتیم.
هوش مصنوعی: خرقهٔ صوفیانه را کنار گذاشتیم و با عشق خود را محکم بستیم.
هوش مصنوعی: در محلی پر از عشق و شراب، با محبوب خود دمی عاشقانه سپری کردیم.
هوش مصنوعی: ما از شراب خوش رنگ یار به شدت شاداب و مست شدهایم و به خاطر زیبایی و ناز چشمانش، دلمان شکست.
هوش مصنوعی: شاید اگر در دنیا هیجان و شور ایجاد کنیم، به خاطر مستی ناشی از شراب لعل یار باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که نور زیبای خورشید را از سر شوق و شادی دیدیم، مانند دانههای ریز، با شوق و هیجان بالا پریدیم.
هوش مصنوعی: به دنبال روشنایی و زیبایی، دامن شعاع را در دست گرفتیم تا به آفتاب نزدیک شویم و به آن بپیوندیم.
هوش مصنوعی: ما در ابتدا همچون ذراتی کوچک بودیم، اما با تابش آفتاب عشق و شناخت، به روشنی و بزرگی تبدیل شدیم. هنگامی که محبت و دوستی ما قوی شد، از همدیگر جدا شدیم و به مراتب بالاتری دست یافتیم.
هوش مصنوعی: ما در دنیای پر از شگفتیها و رازها قرار داریم و به نظر میرسد که درک و شناخت درستی از وجود و بودن خود نداریم. نمیدانیم آیا واقعاً در این لحظه حضوری داریم یا در حالتی دیگر به سر میبریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا ز جان با غم تو پیوستیم
رخت هستی خویش بربستیم
ما همه از الست همدستیم
عاقبت شکر بازپیوستیم
ما همه همدلیم و همراهیم
جمله از یک شراب سرمستیم
ما ز کونین عشق بگزیدیم
[...]
گفته با هم کز آن یکی رستیم
چون نگه میکنیم در شستیم
گر تو توفیقمان دهی، رستیم
ور نه، بس مفلس و تهیدستیم
در شهود جمال او مستیم
می ندانیم نیست یا هستیم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.