ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۲
ای خسروی که از رخ دوشیزگان غیب
هر لحظه دست فکرت تو در کشد نقاب
در عرض گاه زینت بزم تو فی المثل
طاووس وقت جلوه نماید کم از غراب
حفظت به هر زمین که سپر در سپر کشید
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۳
عالی رضی دین تویی آن شمع دل که هست
لفظ شکرفشان تو پیرایه صواب
با شمع دولت تو بر افروخت روزگار
درکام آرزو چو شکر گشت صبر و صاب
چون بخت در رخ تو شکرخنده زد چو صبح
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۴
خدایگانا شاگرد رای توست قضا
ادب نباشد اگر بگذرد ز حکم ادیب
ز چوب منبر خشک از نشاط گل بدمد
نسیم نام تو چون بگذرد به لفظ خطیب
نه قطره ماند به دریا نه ذره ماند به دشت
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۵
ای تو را در وجوه شمع و شکر
نقد هر کیسه کاسمان بر دوخت
چشم گردون ندید روی وجود
تا قضا شمع دولتت بفروخت
هین که پروانه های وعده تو
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۶
ای سینه روزگار پر جوش
از آتش تیغ آبدارت
هرچ از لب آرزو برآید
ایام نهاده در کنارت
در مدت عمر نارسیده
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۷
ای قبای سپهر آمده تنگ
از چه؟ از رشک حلقه کمرت
زلف جاروب کرده زهره و ماه
تا بروبند خاک رهگذرت
روی تو هر طرف که می آری
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۸
حامی ملک سعد دولت و دین
چرخ در سایه حمایت توست
صحف آمال و نسخه ارزاق
تا ابد در کف کفایت توست
کرم شاه کار خویش بکرد
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹
ای خسروی که رایت جاه و جلال تو
سر بر محیط عالم علوی فراشته ست
گردون مظلّه ای ست که در عرصه وجود
عصمت همیشه بر سر مُلکت بداشته ست
از چهره زمانه فرو شوی گرد ظلم
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۰
بدر دین حاکم آفاق مبارک تویی انک
گلبن ملک ز تو تازه و تر بشکفته ست
آستین کرمت بی غرض دنیاوی
صد ره از روی جهان گرد حوادث رفته ست
این سعادت که تو را روی نموده ست هنوز
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۱
خدایگان صدور زمانه صدرالدّین
تویی که طلعت تو نوردیده خردست
از آن به رقص درآید فلک در گوشش
صریر کلک تو همچون نوای باربدست
به حضرت تو که پیوسته نیک باد تو را
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۲
پناه و مقصد اهل هنر صفیّ الدّین
تویی که همَّت تو سر بر آسمان سوده ست
هر آن صفت که ز جیب فنا برآرد سر
به عمر دامن جاهت بدان نیالوده ست
قلم که دایم و صّافی کمال تو کرد
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۳
شاها عجم چو گشت مسخر به تیغ تو
رو لشکری به بارگه مصطفا فرست
پس کعبه را خراب کن و ناودان بسوز
خاک حرم چو ذرّه به سوی هوا فرست
تا کعبه جامه می چکند در خزانه نه
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۴
خدایگان جهان شهریار روی زمین
تویی که رایت عزمت همیشه منصور است
به زنده کردن ارواح نصرت و تایید
صدای نوبت تو همچو نوبت صور است
به یاد بزم تو گردون صبوح کرد مگر
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۵
خدایگانا بر بنده بندگیت چنانک
نماز و روزه بود بر جهانیان فرض است
و لیک عرض کنم حال خود که نزد صدور
گشایش غم ارباب حاجت از عرض است
معلّق است دلم در کشاکش غم وام
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۶
پناه و قدوه شاهان عصر نصرت دین
تویی که خاک درت کیمیای فرهنگ است
به گرد موکب قدرت نمی رسد گردون
که در میانه مسافت هزار فرسنگ است
به ساعتی شکند رُمح تو طلسم عدو
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۷
خدایگان جهان شهریار روی زمین
تویی که ذات تو تنها نشان اقبال است
هر آنچه خواهی و گویی تو را جز آن نبود
از آنک فکرت تو ترجمان اقبال است
چو عالمی به نماز و به روزه می خواهند
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۸
خدایگان همه خسروان روی زمین
تویی که طبع لطیفت سراچه قدم است
در اهتمام تو آسوده اند جمله جهان
از ان جناب رفیع تو قبله کرم است
قضا به نام تو پرداخت دفتر اقبال
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۹
صاحب جلد کت از راه ببرد
وین هم از جلدی آن قحبه زن است
ورنه این سیم سر زرین گوش
چه سزاوار چو تو سیم تن است
یک شبی حجره من روشن کن
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۲۰
ای فلک سر بدان درآورده
که تو گویی که خاک پای من است
زینت آسمان و زیور ماه
عکس جام جهان نمای من است
سایبان سپهر نُه پوشش
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۲۱
خدایگانا با دست گوهر افشانت
همیشه کار زمین وزمان گهر چینی ست
اگر به رفعت قدرت فلک به صد درجه
فراز خویش نبیند ز خویشتن بینی ست
مرا به خلعت زیبا و استر رهوار
[...]