گنجور

 
ظهیر فاریابی

خدایگانا با دست گوهر افشانت

همیشه کار زمین وزمان گهر چینی ست

اگر به رفعت قدرت فلک به صد درجه

فراز خویش نبیند ز خویشتن بینی ست

مرا به خلعت زیبا و استر رهوار

بزرگ کردی و این از بزرگ آیینی ست

هنوز زین و لگامی امید می دارم

وگرنه من به چه دانم که استرم زینی ست

 
 
 
قاسم انوار

بپیش مردم نادیده این سخن شینیست

که غیر دلبر ما در جهان دگر شی نیست

خیال باطل از آنست در دماغ فقیه

که در مزاج دلش بوی نشأئه می نیست

هزار مجنون در حی عشق نعره زنان

[...]

بلند اقبال

غمین مباش که چیزی ز عمر باقی نیست

روا بود خوری ار غم که جام وساقی نیست

مرا به زاهد این شهر دوستی نبود

که درزمانه چواوکس به بدسیاقی نیست

خلاف ساقی ومطرب که درهمه عالم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه