گنجور

 
ظهیر فاریابی

ای قبای سپهر آمده تنگ

از چه؟ از رشک حلقه کمرت

زلف جاروب کرده زهره و ماه

تا بروبند خاک رهگذرت

روی تو هر طرف که می آری

هم عنانند نصرت و ظفرت

گرچه از خدمت تو دور افتاد

بنده دور از ملازمان درت

مددی راست می کند ز دعا

تا فرستد دو اسبه بر اثرات

 
 
 
عنصری

خواستم با نیاز و داشادش

پدر اینجا بمن فرستادش

حرکاتش همه ره هنرست

برم از جان من عزیزترست

سنایی

آمد آن رگ زن مسیح پرست

تیغ الماس گون گرفته به دست

کرسی افگند و بر نشست بر او

بازوی خواجهٔ عمید ببست

نیش درماند و گفت: «عز علی»

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۰ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
حمیدالدین بلخی

وقتی اندر زمین و امر شاست؟

بود مردی گدا و گاوی داشت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه