گنجور

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹

 

نشنیده‌ام مشکی چو آن زلف و نه جایی دیده‌ام

در چین شنیدم مشک را در مشک چین نشنیده‌ام

شب در ثریا ماه را دیدم به یاد آمد مرا

روزی که اندر اشک خود عکس رخش را دیده‌ام

روز وداع آن پری کردم، وداع جان و دل

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹۵

 

مدتی چون غنچه در خون جگر پیچیده‌ام

تا درین گلزار چون گل یک دهن خندیده‌ام

از سر هر خار صد زخم نمایان خورده‌ام

تا چو شبنم روشناس این چمن گردیده‌ام

خضر دارد داغ‌ها بر دل ز استغنای من

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹۶

 

تا شده است از دوربینی عاقبت‌بین دیده‌ام

در ترازوی قیامت خویش را سنجیده‌ام

منت دست نوازش می‌کشم از دست رد

از قبول خلق از بس بی‌تمیزی دیده‌ام

کی نظر بندم به صحرا می‌کند چشم غزال

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹۷

 

تا نظر از عارض گل‌فام او پوشیده‌ام

خار در چشمم اگر روی فراغت دیده‌ام

در به هم پیچیدن زلف درازش عاجزم

من که طومار دو عالم را به هم پیچیده‌ام

سال‌ها در پردهٔ دل خون خود را خورده‌ام

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸۰

 

روی سخن ز آینه‌رویان ندیده‌ام

گاهی ز پشت آینه حرفی شنیده‌ام

در قبضه من است رگ خواب هرچه هست

هر کوچه‌ای که هست به عالم دویده‌ام

لب‌تشنهٔ فراقم و آمادهٔ وداع

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۲

 

ز گوهر بساطی فروچیده‌ام

تو دیگر مسنجش که سنجیده‌ام

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۲۴

 

چنان بر خود از ذوق بالیده‌ام

که چون نغمه در تار گنجیده‌ام!

قدسی مشهدی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۵۱ - در تاریخ مرگ فرزندش عبدالحسین سرود

 

رفت نور دیده ام «عبدالحسین »

تابم از دل برد و، خواب از دیده ام

چون تواند دید خالی جای او

دیده در خون خود غلتیده ام

موی آتش دیده را ماند تنم

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مناجات

 

فنون سخن جمله ورزیده ام

همین گفته ام، هیچ نشنیده ام

واعظ قزوینی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۶

 

تا بود سودای زلفش در سر شوریده‌ام

دانهٔ زنجیر می‌ریزد سرشک از دیده‌ام

از تنم پیکان او زنجیر می‌آید برون

در شب هجران او از بس به خود پیچیده‌ام

چشم بینایی است هر داغی دل آشفته را

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۷

 

دست هوس زنعمت دنیا کشیده ام

چون طفل غنچه خونه دل خود مکیده ام

چندان نهان به زیر غبار غمم که گرد

بر بام و در نشسته ز رنگ پریده ام

مستغنی از لباس بود دوش همتم

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۲

 

یک‌رنگ بی‌خودی شده از خود بریده‌ام

با وحشت آرمیده‌ام از بس رمیده‌ام

عرش برین مقام من از فیض بی‌خودی است

از خویش رفته‌رفته به جایی رسیده‌ام

چون سایه در ره تو به خاک اوفتاده‌ام

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۶

 

برق حسنی در نظر دارم به خود پیچیده‌ام

جوهر آیینه یعنی موی آتش دیده‌ام

نادمیدن زین شبستان پاس ناموس حیاست

چون سحر عمریست خود را با نفس دزدیده‌ام

هر قدر پر می‌زنم پرواز محو بیخودی است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۷

 

چون تپش در دل نفس دزدیده‌ام

موجم اما در گهر لغزیده‌ام

مستی‌ام از مشرب میناگری‌ست

هر قدر بالیده‌ام کاهیده‌ام

رفتن رنگم به آن کو می‌برد

[...]

بیدل دهلوی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۰

 

ندیده کسی آنچه من دیده‌ام

سرم گشت از بس که گردیده‌ام

اگر تار عمرم کند دور نیست

بر این رشته بسیار پیچیده‌ام

دمی بی‌محبت کجا بوده‌ام

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱

 

آنچه تو را پیش پرستیده ام

خشت خطا بر سر هم چیده ام

سعیدا
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۲

 

من ز عشق اسمی همی بشنیده‌ام

از طلب رسمی کجا کی دیده‌ام

نشاط اصفهانی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۳۱ - رجوع به حکایت حضرت خلیل الرحمن

 

امشب ای همدم ز غم شوریده ام

دوش بس خواب پریشان دیده ام

ملا احمد نراقی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵

 

تا با تو آرمیده‌ام از خود رمیده‌ام

منت خدای را که چه خوش آرمیده‌ام

روی تظلم من و خاک سرای تو

دست تطاول تو و جیب دریده‌ام

در اشک من به چشم حقارت نظر مکن

[...]

فروغی بسطامی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode