خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸
آنها که ز آیینهٔ دل زنگ زدودند
خود را به تو هر نوع که بودند نمودند
اهل نظر از آینهٔ وحدت از آن پیش
حیران تو بودند که موجود نبودند
تا چشم دل از غیر تماشای تو عشّاق
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۱ - در مذمت آن طایفه شقاوت مال که خود را آل نبی و اهل بیت او شمرند صلی الله علیه و علی آله و سلم: و حال آنکه نباشند. قال صلی الله علیه و سلم: لعن الله الداخل فینا بغیر نسب و الخارج عنا بغیر سبب
پیش ازین فاضلان بسی بودند
که ز کسب و هنر نیاسودند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۱ - در مذمت آن طایفه شقاوت مال که خود را آل نبی و اهل بیت او شمرند صلی الله علیه و علی آله و سلم: و حال آنکه نباشند. قال صلی الله علیه و سلم: لعن الله الداخل فینا بغیر نسب و الخارج عنا بغیر سبب
بعد ازان پای سعی فرسودند
در نسب راه کسب پیمودند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۰ - در بیان آنکه کاملان و عارفان را ملاحظه صورت کثرت از مشاهده سر وحدت باز نمی دارد
سر به سر در رکاب او بودند
بر رکابش جبین همی سودند
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۲۶ - حکایت آن ماهیان که گوهر حیات در جستجوی دریا باختند و تا به خشکی نیفتادند دریا را نشناختند
زنده در بحر شهود آسودند
غرقه بودند در آن تا بودند
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۲ - حکایت اعرابی که در معامله احسان و کرم بدره دینار و درم مهمانان به تخویف از زخم نیزه باز پس گردانید
گفت کین چیست زبان بگشودند
صورت حال بدو بنمودند
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷ - در معراج وی که از آفتاب رفیع الدرجات ذوالعرش سایه ایست و از معارج قدر آن از ذروه عرش تا حضیض فرش پایه ای
بنات النعش و پروین لب گشودند
به نثر و نظم خود او را ستودند
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۳ - بردن برادران یوسف را از پیش پدر و در راه هدایت خود چاه ضلالت کندن و وی را بی هیچ جنایت در چاه افکندن
به چشمان پدر تا می نمودند
ز یکدیگر به مهرش می ربودند
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۴ - رسید کاروان به سر چاه و یوسف را بیرون آوردن و یک بار دیگر عالم را به آفتاب جمال وی روشن کردند
حسودان هم در آن نزدیک بودند
ز حال او تفحص می نمودند
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۸ - به معرض بیع درآوردن مالک یوسف را علیه السلام و خریدن زلیخا وی را به اضعاف آنچه دیگران می خریدند
بدین قانون ترقی می نمودند
ز انواع نفایس می فزودند
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۱ - نمودن شاپور صورت خسرو به شیرین بار دوم
گهی گفتند و گاهی می شنودند
به هر غم زان نشاطی می فزودند
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۵ - رسیدن خسرو به چشمه ماه و دیدن شیرین را در چشمه
پس از حالش تفحص ها نمودند
به بهتر مدحتی او را ستودند
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۷ - گوی باختن خسرو و شیرین بار دوم و مجلس داشتن
چو گو از صحن میدان در ربودند
محبان گنج گوهر برگشودند
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۹ - طلب کردن خسرو شاپور را و تنها ماندن شیرین و زاری نمودن روز و شب
نه هم گفتند مرغان نی شنودند
مگر کان شب به خواب مرگ بودند
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
کجا رفتند یارانی که بودند
چنان رفتند پنداری نبودند
چو خورشید و قمر در روز و در شب
جمال خویشتن را می ستودند
ز چشم ما نهان گشتند و رفتند
[...]
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۶ - سبب نظم کتاب
دری از غیب بر رویم گشودند
به شمع معنی ام راهی نمودند
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۲ - دیدن پروانه شمع را و عاشق شدن بر او
چو آن آتش که موسی را نمودند
دل پروانه زان آتش ربودند
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش
زمرهای در شکست من بودند
جد نمودند و جهد فرمودند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » حکایت ناقل این مقاله و شکایت قایل این رساله در بیوفایی یاران ریایی و دلایل بر فضیلت گوشهٔ تنهایی
بسا یاران که همدم مینمودند
وفادارانه خود را میستودند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » یاد نمودن ناظر از بزم آشنایی و ناله کردن از اندوه جدایی و شکایت بخت نامساعد بر زبان آوردن و حکایت طالع نامناسب بیان کردن
به یک جا بار بگشودند بودند
به حرف آشنایی لب گشودند