خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۸۷ - رفتن سام در شب و دیدن پاسبان، او را و نومید آمدن
درین کینه از بند بگشا دلم
مزن آتش غم در آب و گلم
![خواجوی کرمانی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/khajoo.gif)
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۱۸ - بردن عالمافروز، قلواد را نزد سام
کزین کوه الماس خسته دلم
ز بیمش روان دل ز هم بگسلم
![خواجوی کرمانی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/khajoo.gif)
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۲۲ - نهان کردن پریدخت را به حکم فغفور در سردابه و آوازه مرگ او
همان گاه خورشید برزد علم
برون شد شب قیرگون از قلم
![خواجوی کرمانی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/khajoo.gif)
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۵
عشق تو داغ بندگی باز کشیده بر دلم
نام و نشان مقبلی شد به غم تو حاصلم
پیش دو دیده قدر من بین که میان مردمان
غیر خیال روی نو کی ننهد مقابلم
نیست عذاب خواندهای نامزد بهشتیان
[...]
![کمال خجندی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/khojandi.gif)
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۰
تا کی زنی ز تیغ جفا نیش بر دلم
تا من مگر ز مهر و وفای تو بگسلم
جان و جهان فدای غمش کرده ام ولی
جز آه و ناله نیست ز دلدار حاصلم
گر دوست غافلست ز احوال زار من
[...]
![جهان ملک خاتون](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jahan.gif)
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۴
غیر او با او نگنجد در دلم
مشکل این حل و حل مشکلم
از جمال اوست هر حسنی که هست
لاجرم بر حسن خوبان مایلم
غیر او در هر دو عالم هست نیست
[...]
![شاه نعمتالله ولی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/shahnematollah.gif)
قاسم انوار » انیس العارفین » بخش ۲۷ - الحکایة فی معرفة العشق
گفت:یک دم نیست بی یادش دلم
این بسست ازهر دو عالم حاصلم
![قاسم انوار](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/ghasem.gif)
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۴
سینه شکافم هر سحر کاید صبا زان منزلم
باشد خورد زین رهگذر یک لحظه بادی بر دلم
چشمم ز خوبان خون فشان دل همدم آه و فغان
طبع بلاجو هم چنان باشد بدیشان مایلم
هستم ز مرغ بسته پر در دام زلفش بسته تر
[...]
![جامی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jami.gif)
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۵
بنمای ساعد ز آستین آن دم که خواهی بسملم
چون خواهیم خون ریختن باری به دست آور دلم
فارغ دلان را ده فروغ ای شمع مجلس بعد ازین
کین شعله های آه بس شبها چرا محفلم
جان مرغ طرف بام تو من می طپم بر خاک ره
[...]
![جامی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jami.gif)
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۹ - در بیان آنکه از خودی خود رستن و از عجب و ریا خلاص شدن جز در خدمت پیر صاحب تصرف دست ندهد
شمعکی برزند به خانه علم
رخت بربندد از میانه ظلم
![جامی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jami.gif)
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۸۴ - در تأسف و تلهف بر نایافت صحبت عزیزانی که اذا رأوا ذکر الله نشان ایشان است و اولئک الذین انعم الله علیهم در شأن ایشان است
نسخه ای چون بخاری و مسلم
که ز سقم و علل بود سالم
![جامی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jami.gif)
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۲۵ - در بیان آنکه نسبت حال مؤمنان و کافران با انبیا علیهم السلام همچون نسبت حال سپاه اسکندر است با اسکندر
این بود حال کافر و مسلم
که درین تنگ موطن مظلم
![جامی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jami.gif)
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۴ - غزل گفتن عیینه در حسب حال خود
مانده دور از در تو آب و گلم
بر رخ توست چشم جان و دلم
![جامی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jami.gif)
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۴ - غزل گفتن عیینه در حسب حال خود
لیک حاشا که یار دل گسلم
رخت بر بندد از حریم دلم
![جامی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jami.gif)
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۲ - خریدن تاجر تحفه را و به خانه بردن و جذبه رسیدن مر او را
غم دیگر نیافت ره به دلم
تخم دیگر نرست ز آب و گلم
![جامی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jami.gif)
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۴ - به هم رسیدن شیخ سری قدس سره و تاجر و خریداری کردن شیخ سری تحفه را از وی
مانده در بار تحفه است دلم
سخنی گفته ام وز آن خجلم
![جامی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jami.gif)
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۶ - حکایت آن میپرست که به مراتب کمال پیوست؛ از وی سبب آن پرسیدند گفت این از برکت آن یافتم که هرگز جام می بر لب نیاوردم که بر عزیمت آن بوده باشم که به جام دیگر آلوده گردم
غیر ازین معنی نگشتی در دلم
کز نشاط می دل خود بگسلم
![جامی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jami.gif)
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۴ - حکایت شخصی که در ولادت فرزند از بزرگی استمداد همت کرده بود و باز از برای خلاصی از شر وی از همان بزرگ استمداد می کرد
تازه سروی روید از آب و گلم
کز وجود او بیاساید دلم
![جامی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jami.gif)