بنمای ساعد ز آستین آن دم که خواهی بسملم
چون خواهیم خون ریختن باری به دست آور دلم
فارغ دلان را ده فروغ ای شمع مجلس بعد ازین
کین شعله های آه بس شبها چرا محفلم
جان مرغ طرف بام تو من می طپم بر خاک ره
عیسی دمی کو تا کند مرغی دگر ز آب و گلم
تو بار ره بستی و دل خود را ز طرف محملت
ناله کنان آویخته یعنی درای محملم
عمریست بیمار توام در کشتنم تعجیل کن
زیرا که غیر از تیغ تو نبود شفای عاجلم
چشمت به انبازی لب نقد دل از من می برد
آن در کمین بنشسته خوش وین کرده افسون غافلم
گفتی که جامی بگسل از فتراک من دست هوس
گر رشته جان بگسلد من دست از آنجا نگسلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
سینه شکافم هر سحر کاید صبا زان منزلم
باشد خورد زین رهگذر یک لحظه بادی بر دلم
چشمم ز خوبان خون فشان دل همدم آه و فغان
طبع بلاجو هم چنان باشد بدیشان مایلم
هستم ز مرغ بسته پر در دام زلفش بسته تر
[...]
دور از تو هرشب تا سحر گریان چو شمع محفلم
تا خود چه باشد حاصلی از گریهٔ بیحاصلم؟
چون سایه دور از روی تو افتادهام در کوی تو
چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم
از بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.