گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

غیر او با او نگنجد در دلم

مشکل این حل و حل مشکلم

از جمال اوست هر حسنی که هست

لاجرم بر حسن خوبان مایلم

غیر او در هر دو عالم هست نیست

من نگویم فاصلم یا واصلم

عالمی خواهند از من عالمی

من به ایشان همچو ایشان مایلم

جام می بر دست می نوشم مدام

بر در میخانه باشد منزلم

عمر من نگذشت بی حاصل دمی

حاصلم عشق است و نیکو حاصلم

سر خوشم مستانه می گویم سخن

از زبان نعمت الله قائلم