عشق تو داغ بندگی باز کشیده بر دلم
نام و نشان مقبلی شد به غم تو حاصلم
پیش دو دیده قدر من بین که میان مردمان
غیر خیال روی نو کی ننهد مقابلم
نیست عذاب خواندهای نامزد بهشتیان
از نظرم مران چو شد خاک در تو منزلم
درد دلم طبیب گو زود مکن معالجت
پرسش دیر دیر تو به ز شفای عاجلم
دل ز رقیب میکند فکر به من چو بگذری
حیف که بگذرد چنین عمر به فکر باطلم
بر سر خاک هر کسی لاله برویه از هوا
من چو روم درین هوس ناله برآمده از گلم
گفت کمال عافیت در سر زلف ما رسی
هم برسم بشست چون عمر گذشت از چلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر از عشق و دلتنگی خود سخن میگوید. او عشق محبوبش را همچون داغی بر دل میبیند و غم و اندوهی که از دوری او ناشی شده، زندگیاش را تحت تاثیر قرار داده است. شاعر معتقد است که در میان مردم، هیچ چیز دیگری غیر از خیال چهره محبوبش به او نمیآید. او همچنین به دردهای درونیاش اشاره کرده و میگوید که نمیخواهد کسی به فکر درمانش باشد، چرا که عشقش او را به شدت بیمار کرده است. در نهایت، او با اشاره به گذر عمر و ناتوانی از رهایی از اندیشههای باطلش، از زیباییهای زندگی و نگرانیهایش در مورد عشق میگوید.
هوش مصنوعی: عشق تو همچون شعلهای سوزان بر دلم حاکم است و غم تو گوهری ارزشمند و نشانهای از حقیقت وجودم شده است.
هوش مصنوعی: به دو چشم خود بنگر و ارزش من را درک کن، زیرا در میان مردم، غیر از تصور و خیال تو، کسی شایسته دیدن من نیست.
هوش مصنوعی: عذاب و دردسر خواندن نامزد بهشتیان از نظر من نیست؛ چون وقتی که شدی خاک، من هم در تو خانه کردهام.
هوش مصنوعی: دلمشغولی من را به کسی بگو که زودتر به درمانم بپردازد. تو بارها و بارها از حالم میپرسی، اما من به درمان فوری نیاز دارم.
هوش مصنوعی: دل از رقیب گرفته میشود و وقتی به من فکر میکنید، متأسفانه عمر در چنین افکار بیهودهای سپری میشود.
هوش مصنوعی: بر بالای خاک هر فردی، لالهای از زمین سر برآورده است. زمانی که من به این آرزو برسم، صدای نالهای از درون قلبم به گوش خواهد رسید.
هوش مصنوعی: کمال آرامش و خوشبختی در کنار و نزد ماست؛ اما وقتی که به آن برسید، مانند آب که عمرش به پایان میرسد، به سرعت تمام میشود و میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
میروم و نمیرود ناقه به زیر محملم
بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی
بار دل است همچنان ور به هزار منزلم
ای که مهار میکشی صبر کن و سبک مرو
[...]
عکس جمال این و آن هر چه فتاد در دلم
میرود و نمیرود روی تو از مقابلم
پرتو شمع خاوری تافت زمشرق دلم
شمع برید یک نفس همنفسان زمحفلم
بانگ جرس زهر طرف میرسدم بگوش جان
[...]
آه کزین سفر نشد جز تب و تاب حاصلم
داد ز سعد روشنم وای ز بخت مقبلم
رخت کجا کشم کزین غایله خیز منزلم
بار فراق دوستان بسکه نشسته بردلم
گفت سکینه با پدر نیست اگر چه قابلم
ماندن قتلگاه را بیش ز هر چه مایلم
لیک چه سود کز برت برد و بزد موکلم
بار فراق دوستان بسکه نشسته بردلم
تیر ملامتت به بین بسکه نشسته بر دلم
کیست که متصل کند ضربت شست قاتلم
خصم کند خراب اگر خلوت قدس یار را
باز شود عمارت این هیکل اعظم از گلم
من بسر ره افکند سایه همای همتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.