بود در تبریز زیبا منظری
نازنین عالمی، نیک اختری
رشک سرو بوستان بالای او
آفتاب آسمان لالای او
چشم مستش آیتی در شان حسن
زلف شستش رایت سلطان حسن
داده بود از لطف بیچون ذولجلال
ذات پاکش را صفات بر کمال
در جوارش بود سید زاده ای
دل بدست محنت و غم داده ای
دردمندی، نامرادی، بیدلی
مست عشق،از خویشتن لا یعقلی
گرد کویش دایما در روز و شب
سیر می کردی،میان سوز و تب
هر که رویش دیده بودی یک نظر
خاک پایش سرمه کردی در بصر
چون بپرسیدی کسی کین حال چیست؟
این مثل می گفت و خوش خوش می گریست
هر که او دلدار ما را دیده است
هم چنان باشد که مارادیده است
در میان خلق حالش فاش کرد
آه سرد و اشک گرم و روی زرد
پند دادنش قبایل هر یکی
خود نبد سودش ز بسیار اندکی
آن یک ی گفتش که :ای پاکیزه جان
باشد این معنی سیادت را زیان
گفت :عشق و مهتری نایندراست
شاه اگر آید بکوی ما،گداست
آن دگر گفتش که :غافل مانده ای
وقت تحصیلست و جاهل مانده ای
گفت:یک دم نیست بی یادش دلم
این بسست ازهر دو عالم حاصلم
هر که او عاشق نشد بس جاهلست
گر همه علم جهانش حاصلست
از محبت حاصل آید معرفت
داند آن کس را که باشد این صفت
آن دگر گفتش که:بس طفلی هنوز
می کنی دعوی عشق و درد و سوز؟
گفت:هر کس را که عشق و درد نیست
نزد مردان آدمی و مرد نیست
سال عمرش گر صد آمد،گر هزار
پیش مردانست طفل شیر خوار
آن دگر گفتش که:بدنامی مکن
پند پیران بشنو و خامی مکن
در جوابش گفت،طفل خرده دان:
ای بصورت پیر و در معنی جوان
روزگاری در جهان گردیده ای
عشق و نام نیک هرگز دیده ای؟
آن دگر گفتش:که آن ترک از ختاست
گرچه نیکو روست،اما بی وفاست
بس جفا کارست ترک تند خو
کشته گردی ناگهان بردست او
گفت:حق داند که من در هر نماز
خواهم از حضرت بصد درد و نیاز
تا ابد مقتول جانان حی بود
این سعادت چون منی را کی بود؟
چون بدیدندش که بس لایعقلست
در طریق عشق کارش مشکلست
جمله برگشتند و رفتندش ز پیش
ماند تنها خسته دل با درد خویش
گرد کوی یار می کردی طواف
از غم دنیی و از عقبی معاف
داشت قومی بد گمان در کوی یار
جمله با دعوی عشق روی یار
عاشق بیچاره را کردند اسیر
در میان چوب و سنگ و دار و گیر
چون بدید آن فعل را زان قوم سست
در حمیتشان میان در بست چیست
غیرتش بگرفت دامن مست وار
حملها میکرد چون شیر شکار
چون میسرشان نشد کاری بدست
معترف گشتند کین کاری بدست
جمله بنشستند با اندوه و ناز
ماجری کردند با بیچاره ساز:
کای اسیر شهوت و نفس و هوا
میکنی بدنام مردم را چرا؟
گفته ای از خیره پیش مردمان:
دوست میدارم فلان کس را بجان
گفت:اگر هم دوست دارم شبهه چیست؟
دشمنش در جملهی تبریز کیست؟
عاشقم،عاشق،نیم شهوت پرست
هرکه عاشق شد خود از شهوت برست
بنده حاضر بودم آنجا بر کران
ناگهان سر فتنه آمد در میان
آنکه جنگ جمله را بود او سبب
وز غمش جان جهانی در تعب
ماهرو چون ابر نیسان میگریست
گفتم:ای جان،موجب این گریه چیست
گفت:دارم غصه ای در دل عجب
با تو گویم قصه مشکل عجب
عمرها شد تا کسی ندهد نشان
همچو من حوری نژادی در جهان
یوسفم در مصر جان بی اشتباه
یک زلیخا نیست در تبریز،آه!
این همه اسباب معشوقی مراست
در همه تبریز یک عاشق کجاست؟
گفتمش :ای یوسف عیسی نفس
زین عجب تر قصه نشنیدم ز کس
عالمی از مرد و زن حیران تو
داستانها کرده از دستان تو
شهر تبریز از صغار و از کبار
دوست میدارندت،ای زیبانگار
اندرین معنی ندارم صادقت
زانکه می بینم جهانی عاشقت
در جوابم گفت سرو سیم تن:
عاشقند،آری،ولی بر خویشتن
جمله ما را بهر خود دارند دوست
در طریق دوستی بس نانکوست
آنکه ما را بهر ما خواهد کجاست؟
وقت خوش بادت که خوش در خورد ماست
هر کرا با خویشتن کاری بود
نیست عاشق،خویشتن داری بود
هر که از هستی خود بیزار نیست
از وصال یار برخودار نیست
عاشقی در طور بو ورنگ نیست
در طریق عشق صلح و جنگ نیست
تا تو برخود عاشقی بی حاصلی
چون فنای یار گشتی واصلی
عاشقان کز خویش ناپروا نهاند
در محبت کمتر از پروانهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عاشقی و درد و رنج آن است. شاعر از زیباییهای تبریز و محبوبی نیکو سخن میگوید که دل بسیاری را به خود مشغول کرده است. عشق او چنان قوی است که فرد عاشق همواره در اطراف محبوبش میچرخد، در حالی که نگران قضاوت دیگران است. دیگران به او نصیحت میکنند که از عشق دست بردارد و به زندگی عادی خود بپردازد، اما او بر عشق خود پافشاری میکند و آن را بالاتر از هر چیز دیگری میداند.
شاعر به اهمیت عشق حقیقی و شناخت از راه عشق اشاره میکند و میگوید که کسی که عاشق نیست، حقیقت را نمیشناسد. عشق او را به درجات بالاتری میبرد که شادی و غم همزمان در آن وجود دارد. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که عشق واقعی باید از خودی و خودبینی برهاند و در اصل، عشق به محبوب تجلی عشق به خود و هستی است.
هوش مصنوعی: در تبریز، زیبایی وجود داشت که بسیار دلنشین و نیکو بود و به عنوان یک شخصیت برجسته شناخته میشد.
هوش مصنوعی: سرو بلند بوستان به زیبایی او حسودی میکند و آفتاب آسمان نیز در برابر زیباییاش خاموش و بیصداست.
هوش مصنوعی: چشم زیبایش نشانهای از خوبی و زیبایی در زلفهای شگفتانگیزش است که نماد سلطنت زیبایی به شمار میآید.
هوش مصنوعی: از روی لطف و رحمت بیپایان خداوند بزرگ، او صفات کمال خود را به انسان داده است.
هوش مصنوعی: در نزدیکی او، شخصی از نسل سید حضور دارد که دلش به خاطر رنج و غم دچار درد و ناخوشی است.
هوش مصنوعی: درد و رنج من، ناامیدی و بیقراری ناشی از عشق است، و من از خودم بیخبر شدهام.
هوش مصنوعی: در روز و شب به طور مداوم به دور از او در حال گشت و گذار بودی، در حالی که در دردی عمیق و سوز و تب به سر میبردی.
هوش مصنوعی: هر کسی را که یک بار دیدهای، به عنوان احترام و ارادت، در نظر خود او را با ارزش و بلندمرتبه تصور کردهای.
هوش مصنوعی: وقتی از کسی درباره حال و روزش میپرسی، او با گفتن یک مثال به تو پاسخ میدهد و در عین حال، با خوشحالی اشک شوق میریزد.
هوش مصنوعی: هر کس که معشوق ما را دیده باشد، مانند کسی است که ماری را دیده است.
هوش مصنوعی: در میان مردم، حال او را به وضوح نشان داد؛ با آهی سرد، اشکی گرم و صورتی زرد.
هوش مصنوعی: نصیحت کردن او برای قبایل مختلف هیچ نفعی نداشت، چون سودش از بخشی کوچک بسیار ناچیز بود.
هوش مصنوعی: آن یکی به او گفت: ای جان پاک و نیک! آیا این معنا به مقام و عزت آسیب میزند؟
هوش مصنوعی: او گفت: عشق و بزرگی در سایهٔ شاه وجود ندارد؛ اگر شاه به کوی ما بیاید، در واقع فقط یک گداست.
هوش مصنوعی: آن دیگری به او گفت: تو در حال بیخبری هستی و زمان یادگیری است و هنوز نادانی.
هوش مصنوعی: او گفت: دل من یک لحظه بدون یاد او آرام نمیگیرد و این تنها به خاطر اوست که از هر دو دنیا به من رسیده است.
هوش مصنوعی: هر فردی که عاشق نشده باشد، نادان است، حتی اگر دانش زیادی در جهان داشته باشد.
هوش مصنوعی: کسی که محبت را درک کرده باشد، به واسطه آن به شناخت و آگاهی میرسد و میداند چه ویژگیهایی باید داشته باشد.
هوش مصنوعی: او به دیگری گفت: تو هنوز بچهای و چطور میتوانی ادعای عشق و درد و رنج داشته باشی؟
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که عشق و درد را تجربه نکرده باشد، نزد مردان به عنوان یک انسان کامل و با ارزش شناخته نمیشود.
هوش مصنوعی: هر چند سالهای عمر او به صد یا حتی هزار برسد، اما او در نظر مردان بزرگ مانند یک کودک شیرخوار است.
هوش مصنوعی: او به او گفت: «بدنامی نکن و به حرفهای بزرگترها گوش کن، بیتجربه نباش.»
هوش مصنوعی: در پاسخ گفت، کودک نابغه: ای که از نظر ظاهری پیر هستی، اما در درون جوانی.
هوش مصنوعی: عشق، در این دنیای پر فراز و نشیب، به جایی رسیده که نام نیک و خوب را هرگز مشاهده نکردهای؟
هوش مصنوعی: آن شخص دیگر گفت: آن دختر ترک که از سرزمین ختا آمده است، هرچند که ظاهری زیبا دارد، اما بیوفا و غیرقابلاعتماد است.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان حسرت و غم ناشی از برتری و بیرحمی شخصی اشاره دارد. گویا فردی با رفتار تند و خشن خود باعث آسیب و درد دیگری شده و ناگهان همه چیز به یک باره تغییر کرده و فرد آسیبدیده تحت فشار و ضربه قرار گرفته است. در واقع، این شعر نشاندهنده عواقب ناشی از رفتارهای ناگهان و بیرحمانه است.
هوش مصنوعی: او گفت: خداوند میداند که من در هر نماز با دلپر درد و نیاز از او درخواست میکنم.
هوش مصنوعی: همیشه عشق معشوق زنده است، اما آیا ممکن است کسی مثل من که این خوشبختی را دارد، باقی بماند؟
هوش مصنوعی: وقتی دیدند که او در معرکه عشق، صاحب درک و فهم نیست، متوجه شدند که راهش دشوار و پرچالش خواهد بود.
هوش مصنوعی: همه به سمت خود برگشتند و او را تنها گذاشتند. اکنون او با دلِ خسته و دردهایش تنهاست.
هوش مصنوعی: دور کوی محبوب میگشتی و به خاطر غمهای دنیا و آخرت آسوده بودی.
هوش مصنوعی: در محله محبوب، گروهی بودند که با بدبینی به عشق و محبت نگاه میکردند و در عین حال ادعای عشق به محبوب را نیز داشتند.
هوش مصنوعی: عاشق زبون را در میان مشکلات و سختیها گرفتار کردند.
هوش مصنوعی: وقتی آن کار ناپسند را از سوی آن گروه ضعیفنفس دید، در غیرت و غیرتپرستی خود در را بست.
هوش مصنوعی: غرور و غیرت او مانند دامن یک زن وحشی و پرشور است که به شدت از چیزی دفاع میکند، همچون شیر که به دنبال شکارش میگردد.
هوش مصنوعی: وقتی نتوانستند کاری انجام دهند، به این واقعیت اعتراف کردند که این عمل به دست آنها نیست.
هوش مصنوعی: همه با ناراحتی و ظرافت نشسته بودند و داستانی را با دلسوختهای روایت کردند.
هوش مصنوعی: ای کسی که به شهوات و خواستههای نفسانی خود اسیر شدهای، چرا باعث بدنامی دیگران میشوی؟
هوش مصنوعی: گفتهای که در حضور مردم میگویی: من به شدت فلان شخص را دوست دارم.
هوش مصنوعی: گفت: حتی اگر دل من به او گرم باشد، چه اشکالی دارد؟ در میان دوستان، آیا کسی میتواند بگوید که او دشمن من است؟
هوش مصنوعی: من عاشق هستم و عابری در عشق، نه کسی که فقط به دنبال لذتهای زودگذر باشد. هر کس که به حقیقت عشق پی ببرد، از خواستههای نفسانی و مادی خود فاصله میگیرد.
هوش مصنوعی: من در آنجا حضور داشتم که ناگهان شخصی آشوبگر و فتنهانگیز وارد شد.
هوش مصنوعی: آنکه باعث تمام جنگهاست، او خود دلیل این نابسامانی است و غمهایش، موجب درد و رنج تمام جهانیان شده است.
هوش مصنوعی: دختر زیبا مانند ابرهای فصل بهار اشک میریخت. به او گفتم: ای عزیزم، دلیل این گریه چه چیزی است؟
هوش مصنوعی: او گفت: من در دل غم و ناراحتی دارم و عجب که با تو داستانی دشوار را در میان بگذارم.
هوش مصنوعی: سالها گذشت و هیچکس مانند من نشانهای از یک حوری زیبا و با اصالت در دنیا نشان نداده است.
هوش مصنوعی: من مانند یوسف در مصر هستم، اما در تبریز هیچکس مانند زلیخا وجود ندارد که به من عشق ورزد. آه!
هوش مصنوعی: این همه وسایل و امکانات برای محبوبم فراهم شده، اما در کل تبریز، یک عاشق واقعی پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای یوسف، که مانند عیسی نفس میکشی، من از هیچکس داستانی شگفتانگیزتر از این نشنیدهام.
هوش مصنوعی: مردم جهان، چه مرد و چه زن، از داستانهای تو شگفتزده و حیرتزدهاند و این داستانها به خاطر دستان تو به وجود آمدهاند.
هوش مصنوعی: شهر تبریز هم از جوانان و هم از بزرگترها تو را دوست دارند، ای زیبا روی.
هوش مصنوعی: من در این موضوع نمیتوانم صادق باشم، زیرا میبینم که جهان در عشق تو غرق است.
هوش مصنوعی: در پاسخم گفت که سرو زیبای تن: بله، عاشقند، اما عشقشان به خودشان است.
هوش مصنوعی: همه دوستان برای خودشان به ما توجه دارند و در مسیر دوستی، این محبت بسیار شیرین و لذتبخش است.
هوش مصنوعی: آنکه برای ما اهمیت قائل است و به فکر ماست، کجا میتواند باشد؟ لحظهای خوش برای تو آرزو میکنم که برای ما نیز خوشایند است.
هوش مصنوعی: هر کس که با خودش درگیری داشته باشد، نمیتواند عاشق باشد و در حقیقت، باید خود را کنترل کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از وجود خود راضی نباشد، نمیتواند به خوشبختی و وصل معشوق دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: عشق حقیقی نه در ظاهر و شکل خودش را نشان میدهد و نه در تضادهایی مانند صلح و جنگ. در واقع، در مسیر عشق، این مسائل معنایی ندارند.
هوش مصنوعی: زمانی که عاشق واقعی شدی، متوجه میشوی که عشق بدون فایده مشابه فنا و زوال یار است و ناپایدار میباشد.
هوش مصنوعی: عاشقانی که از خودشان بیخیالاند و در عشق کمتر از پروانه نیستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.