بخش ۱۱۸ - بردن عالمافروز، قلواد را نزد سام
سراینده نامه باستان
ز قلواد زد این چنین داستان
که چون راند بر ابرش تیزگام
نشانی ندید از گو نیکنام
هوا بود از تابش آفتاب
بر آن ریگ از پر فتادی عقاب
بسی راند که پیکر بادپا
به ناگاه شد چشمه ساریش جا
به ناگه گوزنی برآمد ز دشت
بر آن نامور همچو صرصر گذشت
روان شد پی او چو آذرگشسب
خرامنده او و شتابنده اسب
همی گفت با دل کزین بگذری
که دارد درین دشت آبشخوری
چو لختی براند اسب را کامیاب
پدیدار گردید از دور آب
سوی آب شد صید از آن پهن دشت
ز رود رونده روان برگذشت
چو آمد بر رود قلواد راد
چنین با دل خویشتن کرد یاد
که باید نخست این گوزن دلیر
فکندن به تیر اندرین آبگیر
وز آن پس نشستن بر رود آب
برافروختن آتش تیزتاب
به نوعی پدید آوریدن خورش
که تن یابد اندر خورش پرورش
بگفت و برانگیخت باره چو دود
شتابان درآمد در آن ژرف رود
به آب اندر آمد چو شیر ژیان
یکی موج زد رود را ناگهان
جهانجوی در آب شد ناپدید
کسی این شگفتی به گیتی ندید
ز هش رفت آن نامور سرفراز
زمانی چو شد دیدگان کرد باز
ندید هیچ در زیر خود اسب جنگ
نشستنگهی بد بر افراز سنگ
شگفتی زمانی همی بد به جا
ز ناگه برش شد یکی اژدها
خروشان و جوشان و آتشفشان
از آن گشت قلواد چون بیهشان
بترسید و لرزید بر خود چو بید
ز افراز ناگه صدائی شنید
که خواهی که از چنگ این اژدها
تنت یابد ای مرد جنگی رها
ز عالمفروز پری یاد کن
دل سام نیرم بدو شاد کن
که او را کنون جاست در برزکوه
ابا نامداران زابل گروه
ز گفتار تو ای جهانجوی مرد
نپیچید روی و به من روی کرد
تو را در جهان بر سر افسر کنم
مهی تختت از چرخ برتر کنم
وگر سر بپیچی نیابی رها
ز چنگال آتش فشان اژدها
پذیرفت قلواد فرخنده کام
که او را دهد شادمانی ز سام
همانگه پریزاد افسون نما
از آن سنگ بردش به روی هوا
زمانی به روی هوا شد چو دود
بر قلوش وسامش آورد زور
پس از پرسش سام قلواد راد
به افسون نما گفت قلواد شاد
که امروز بخشی تو ما را امان
از ایدر شوی همچو عنقا نهان
به نیکی شوم سام را رهنما
که با تو نشیند به خلوت سرا
پری درپذیرفت این گفتگو
شد اندر هوا و نهان کرد روی
چو او شد جهانپهلو نامدار
بگفتا چو شد او بدین تیرهکار
کز افسون او مر مرا دست نیست
توانائی و کوشش و بست نیست
بدو گفت قلواد کای رزمزن
همان به کزو درپذیری سخن
به شیرینزبانی و گفتار نرم
چو آمد زمانی سخن گوی گرم
بگویش که گر میل داری به جام
سوی مرغزاری برآری مقام
ولیکن به شرطی که از کیش من
نگوئی سخن هیچ در پیش من
اگر گوید از دخت فغفور شاه
مکن یاد دیگر به هر چشمگاه
بگویش کزو چشم برداشتم
به مهر تو اکنون سرافراشتم
چو ما را بدین منزل جانگداز
رساند بر چشمهساری فراز
بگویش که بر صورت آدمی
برآرای رخ از پی خرمی
چو بینی بدان سان که گفتم رخش
به نرمی همی باز ده پاسخش
به خلوتسرا چون شوی رام او
به ناگه بتابی رخ از کام او
جگرگاهش از تیغ کین چاک کن
ز بیمش دل خویش را پاک کن
ز قلواد شد شاد سام گزین
بگفتا که بر رای تو آفرین
دلم را هم ایدون به گفتت هواست
ولی خنجرم پیش افسون نماست
بدو گفت قلواد کای نیکبخت
مرا هست خنجر نهان زیر رخت
مبادا که جادو برد زین گمان
نیابیم از آن پس ز چنگش امان
بگفت و کمر از میان برگشاد
به دست جهانجوی فرخنده داد
نهان کرد در زیر جامه دلیر
وزو شد رخ بخت جادو چو قیر
زمانی چو بگذشت ازین داوری
پدیدار گردید ناگه پری
بدو گفت قلواد بشنو سخن
برو نزد سام آن یل پیلتن
سزد دگر کنون کام جوئی ازو
درآری سوی مهرش از مهر رو
فسونگر ز قلواد شد شادمان
بیامد بر پهلوان زمان
جهانجو ز جا جست و بنشاختش
به نرمی همی سر برافراختش
وز آن پس بدو گفت کای نازنین
مرا بر به سر منزلی دلنشین
کز آنجا ز عشرت نتابیم سر
ببینیم کام دل از یکدگر
کزین کوه الماس خسته دلم
ز بیمش روان دل ز هم بگسلم
پذیرفت گفتارش افسون نما
ببردش به سرمنزلی دلگشا
از آن پس بزد بال و زو شد نهان
بیاورد گردنکشان را روان
جهانجوی قلواد و قلوش به مهر
همان شیردل سام فرخنده چهر
برفتند با جادوی تیره کار
خرامان به نزدیکی چشمه سار
بدیدند تختی نهاده به زر
مرصع سراسر به در و گهر
یکی جشن آراسته چون بهار
نشسته پریپیکران هم کنار
مهیا درو چنگ و طنبور و نی
ز یک سوی بر جا بتکهای می
چو از راه رسیدند هر سه دلیر
نشستند هر سه بر آن آبگیر
پریزاد بنشست از آن سو که خواست
به جام دماغم غم از دل بکاست
ز ناگه نوا ساخته چنگ و نی
چو خوشدل شدند آن دلیران ز می
جز ایشان کسی دیگر آنجا نبود
نوا بود و سازنده آنجا نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی اساطیری و حماسی دربارهی قهرمان قلواد روایت شده است. قلواد به دنبال یک گوزن در دشت میدود و در حین تعقیب، به یک رودخانه میرسد. او تصمیم میگیرد که گوزن را به تیر بزند و سپس در کنار رود آتش برپا کند. اما ناگهان، از زیر آب، یک اژدها ظاهر میشود که قلواد را تهدید میکند. اژدها به او میگوید که اگر میخواهد از چنگال او فرار کند، باید یاد سام، یکی از قهرمانان زابل، را گرامی دارد.
قلواد در پی این تهدید، نزد پری میرود که او را به سام راهنمایی کند. پری به قلواد وعده میدهد که او را از خطر نجات میدهد و به مکانی امن میبرد. در حین گفتگو، قلواد برای شکست اژدها به سام نیازمند است و از او میخواهد که در هنگام مواجهه با خطر، به یادش باشد.
سرانجام، آنان به یک جشن میرسند که در آن ساز و آواز به راه است و قهرمانان در کنار هم از لحظههای شاد زندگی لذت میبرند. این داستان به تحسین قهرمانی و دوستی میپردازد و نشاندهندهی تلاشهای قلواد برای غلبه بر موانع است.
هوش مصنوعی: داستان نامههای قدیمی از سوی شاعری به نام قلواد سروده شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به توصیف شخصی میپردازد که با سرعت و شجاعت خود بر ابرها میتازد، اما هیچ نشانی از کسی که نیکوکار و نامدار باشد نمیبیند. این نشاندهندهی احساس تنهایی و بیخبری از دیگران است، بهطوریکه گویا در دنیایی خالی از خوبیها و نیکیها قدم میزند.
هوش مصنوعی: بخار در هوا به دلیل تابش آفتاب بر روی شنها در حال پدیدار شدن است و این باعث میشود که عقابی بر روی آنها فرود آید.
هوش مصنوعی: بسیاری از روحی که سریع و چابک است، ناگهان به سرچشمهای تبدیل میشود که در آن آب جاری است.
هوش مصنوعی: ناگهان گوزنی از دشت بیرون آمد که همچون بادی شدید و معروف به سرعت گذشت.
هوش مصنوعی: آدمی به دنبال او روانه شد، مانند آذرگشسب که نماد شجاعت و سرعت است، و در حالی که او در حال حرکت بود، اسبش هم تند و سریع میتاخت.
هوش مصنوعی: او به دلش میگوید که از اینجا عبور کند، زیرا در این دشت، آبشخوری وجود دارد.
هوش مصنوعی: پس از لحظهای که اسب را به دویدن وادار کرد، از دور، آب خوشگوار نمایان شد.
هوش مصنوعی: ماهی به سوی آب رفت و از دشت وسیع عبور کرد و از رودخانهای که به آرامی در حال حرکت بود گذشت.
هوش مصنوعی: وقتی رودی پرآب و خروشان به وجود آمد، او با دل خود یاد گذشته را زنده کرد.
هوش مصنوعی: باید ابتدا این گوزن دلیر را به تیر بیندازیم تا در این آبگیر بیفتد.
هوش مصنوعی: بعد از آن، نشستن کنار آب و روشن کردن آتش به سرعت انجام میشود.
هوش مصنوعی: به نوعی ایجاد کردن غذا که بدن را تغذیه و تقویت کند.
هوش مصنوعی: او گفت و با سرعتی همچون دود به سوی رود عمیق و پرشتاب وارد شد.
هوش مصنوعی: زمانی که شیر ژیان به آب وارد شد، ناگهان موجی به سمت رود ایجاد شد.
هوش مصنوعی: جهانجو در آب غرق شد و ناپدید گردید، و هیچکس در این دنیا چنین عجایبی را ندیده است.
هوش مصنوعی: از جایی که آن شخصیت مشهور و برجسته رفت، زمانی که چشمانش را باز کرد.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی را زیر پای خود نمیبیند، حتی در زمان جنگ که به نشستن بر روی اسب میپردازد؛ گاهی اوقات سنگی را بر میافرازد.
هوش مصنوعی: یک اتفاق عجیب و ناخوشایند به وقوع پیوست؛ ناگهان یک اژدها ظاهر شد.
هوش مصنوعی: جوانان پرشور و پرتحرک مانند آتشفشان، به علت ناآرامی و بیقراری، شبیه به افرادی هستند که در بیابان به سر میبرند.
هوش مصنوعی: بترسید و مانند بید بلرزد، هنگامی که ناگهان صدایی را میشنود.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از چنگال این اژدها نجات یابی، ای مرد جنگی، باید آزادانه و شجاعانه عمل کنی.
هوش مصنوعی: به یاد آن موجود نورانی و مسحور کننده باش، که دل من را شاداب میکند و زندگیام را روشن میسازد.
هوش مصنوعی: او اکنون در برزکوه به سر میبرد، جایی که گروهی از نامداران زابل حضور دارند.
هوش مصنوعی: از کلام تو ای مردی که به دنبال جهان هستی، سرمان را نچرخان و به من توجه کن.
هوش مصنوعی: من تو را در دنیا به مقام بلندتری میرسانم، بهگونهای که جایگاهت از آسمان هم بالاتر باشد.
هوش مصنوعی: اگر از مسیر درست منحرف شوی، هرگز نمیتوانی از دست چنگال آتشین اژدهایی که پراکنده میشود، رهایی یابی.
هوش مصنوعی: قلواد با خوشحالی قبول کرد که به او آرامش و شادی از سرزمین سام بدهد.
هوش مصنوعی: در همان لحظه، ای پری زیبا، به من دویدی و مرا از آن سنگ به آسمان بردی.
هوش مصنوعی: روزی در فضایی که شبیه به دود بود، بر سر قلوش به زندگیاش قدرتی وارد شد.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه سام از قلواد سوال کرد، قلواد برایش با ترفندی خوشحال جواب داد.
هوش مصنوعی: امروز بخشی از تو به ما امان میدهد تا همچون پرندهای افسانهای در اینجا پنهان بمانیم.
هوش مصنوعی: من میخواهم مانند سام، که یک راهنمای خوب است، باشم تا در کنار تو در خلوت و آرامش بنشینم.
هوش مصنوعی: یک پری این گفتگو را پذیرفت، سپس در آسمان رفت و چهرهاش را پنهان کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که او به مقام جهانی معروف رسید، گفت: وقتی که او به این کارهای ناپسند دست زد.
هوش مصنوعی: به خاطر جادوی او، من هیچ قدرتی ندارم و نه توانایی و نه تلاشی برای مقابله با این وضعیت.
هوش مصنوعی: قلواد به رزمزن گفت که بهتر است از کسی که از او سخن میشنوی، دوری کنی.
هوش مصنوعی: وقتی زمان گفتگو فرا میرسد، با زبانی شیرین و گفتاری ملایم سخن به میان میآید.
هوش مصنوعی: به او بگو اگر تمایل داری، به سمت باقچهای خوشبو برو که در آنجا راحت و آسوده میتوانی بگذرانویی.
هوش مصنوعی: اما تو به شرطی میتوانی صحبت کنی که از عقاید و باورهای من چیزی نشané نمیگویی، در غیر این صورت، نزد من حرفی نزن.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید درباره دختر پادشاه فغفور صحبت نکن، در هر لحظهای که به او نگاه میکنی، چیز دیگری را به یاد نیاور.
هوش مصنوعی: به او بگو که به خاطر محبت تو از او دور شدم و حالا با افتخار به زندگیام ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: هنگامی که ما را به این مکان جانفرسا و زیبا رساندند، در بالای چشمهای قرار گرفتیم.
هوش مصنوعی: به او بگو که برای خوشبختی و شادی، چهرهای زیبا و خوشحال بر صورت انسان بگذارد.
هوش مصنوعی: زمانی که ببینی مانند آنچه که گفتم، در نرمش و لطافت، پاسخ او را خواهی گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی به مکانی آرام و خلوت بروی، ناگهان او چهرهاش را از تو پنهان میکند و از دل تو دور میشود.
هوش مصنوعی: دلش را از ترس دشمن پاک کن و جگرش را از زخمهای کینهتوزی بریده و آزرده نکن.
هوش مصنوعی: سام از قلواد خوشحال شد و گفت: تو را به خاطر تدبیر و ایدهات تحسین میکنم.
هوش مصنوعی: دل من هم به حرفهای تو علاقهمند است، اما در عین حال خنجری در دست دارم که نشاندهنده فریبندگی و جادوگری است.
هوش مصنوعی: او به قلواد گفت: ای خوشاقبال! من یک خنجر پنهان زیر لباس دارم.
هوش مصنوعی: مراقب باش که جادو تو را از فکر نجات دور کند، زیرا بعد از آن ممکن است نتوانی از چنگال آن رهایی یابی.
هوش مصنوعی: او با خوشحالی کمر خود را باز کرد و با دست، هدیهای شگفتانگیز به فردی که جستجوگر جهانی خوب است، داد.
هوش مصنوعی: دلیر در زیر پوشش خود چیزی پنهان کرده و به همین خاطر به کارنامهاش خوش شانسی و شگفتی خاصی بخشیده است.
هوش مصنوعی: زمانی که از این قضاوت گذشت، ناگهان موجودی زیبا و فرشتهمانند نمایان شد.
هوش مصنوعی: به او گفتند: ای قلواد، به سخنان گوش بسپار و به نزد سام، آن جنگجوی بزرگ برو.
هوش مصنوعی: شایسته است که اکنون برای به دست آوردن خوشحالی و عشق، به دنبال او بروی و با عشق به او نزدیک شوی.
هوش مصنوعی: جادوگر از جایی خوشحال و سرزنده به نزد پهلوان زمان آمد.
هوش مصنوعی: جهانگرد از مکان خود حرکت کرد و به آرامی سرش را بالا گرفت و به دوردست نگاه کرد.
هوش مصنوعی: سپس به او گفت: ای دلبر نازنین، به من کمک کن تا به یک مکان دلپذیر برسم.
هوش مصنوعی: ما از آنجا که در خوشی و شادی هستیم، سرمان را پایین نمیآوریم و نمیگذاریم از همدیگر جدا شویم تا کام دلمان را ببینیم.
هوش مصنوعی: از این کوه الماس، دل من از ترس و نگرانی خسته و رنجور است و روحم از هم گسسته میشود.
هوش مصنوعی: او سخنانش را مانند جادو پذیرفت و او را به جایی دلپذیر و خوشایند برد.
هوش مصنوعی: پس از آن، پر و بال خود را گشود و ناگهان به پوشش پنهان رفت و روح گردنکشها را آورد.
هوش مصنوعی: در این بیت به شخصیتی اشاره شده که با شجاعت و قدرت، تواناییهای ویژهای دارد. او به خاطر مهربانی و دل بزرگی که دارد، به مانند سمندری نیکو چهره و خوشبخت است. این افراد عموماً تأثیر زیادی در نبردها و زندگیهای دیگران دارند و به عنوان نمادهایی از دلیران و دلاوران شناخته میشوند.
هوش مصنوعی: با جادوی تاریکی، بیخبر از خود، راهرفتگان به نزدیکی چشمهساری رفتند.
هوش مصنوعی: آنها تختی را دیدند که با طلا و جواهرات تزئین شده بود و از هر طرف زیباییاش مشهود بود.
هوش مصنوعی: جشنی زیبا و دلربا برپا شده، مانند بهاری که عطر و زندگی به همراه دارد و پرندگان زیبا کنار هم نشستهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا فضا و محیطی فراهم شده است که در آن ساز و آواز به راه است و از یک سو، نشانهها و جلوههای شادی و نشاط با نوشیدنیهای گوارا نمایان شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که هر سه دلاور از راه رسیدند، در کنار آبگیر نشسته و استراحت کردند.
هوش مصنوعی: پریزاد (یعنی فرشته یا نیرویی مثبت) از دور و از جایی که میخواست، نشسته و به من کمک کرد. او با دمی که به من داد، غم و درد را از دل من دور کرد.
هوش مصنوعی: ناگهان نواهایی از چنگ و نی به گوش رسید و دلیران با دلشاد و شاداب از شراب به خوشحالی و نشاط آمدند.
هوش مصنوعی: جز آن افراد هیچکس در آنجا حضور نداشت و هیچ آهنگساز دیگری در آن فضا وجود نداشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.