سینه شکافم هر سحر کاید صبا زان منزلم
باشد خورد زین رهگذر یک لحظه بادی بر دلم
چشمم ز خوبان خون فشان دل همدم آه و فغان
طبع بلاجو هم چنان باشد بدیشان مایلم
هستم ز مرغ بسته پر در دام زلفش بسته تر
بسم الله اینک تیغ اگر خواهد همین دم بسملم
زینسان که آید دمبدم زین چشم طوفان بار نم
مشکل رسد از موج غم کشتی به سوی ساحلم
نبود زبان گویا مرا جز بهر ناله چون درا
ای کاش ازین محنت سرا گردون ببندد محملم
جانم ز جانان نگسلد پیوند پیمان نگسلد
تا رشته جان نگسلد دستش ز دامان نگسلم
جامی صفت رفتم فرو در لای خم بی لعل او
دستی به من ده ای سبو تا پا برآید از گلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف و احساسات عمیق عاشقانه و غم و اندوه شاعر است. شاعر از درد و رنج جدایی از معشوق صحبت میکند و به زلف و زیبایی او اشاره دارد. او خود را در دام عشق حس میکند و از آتشی که در دل دارد شکایت میکند. با توصیفاتی شاعرانه، احساس ناامیدی و جدایی تا جایی پیش میرود که میگوید جانش به جانان پیوند نخواهد خورد و حتی اگر محنت و مشکلات وجود داشته باشد، باز هم دست از عشق برنداشته و به امید وصال معشوق خواهد ماند. در پایان، شاعر از سبویی میخواهد تا به او کمک کند تا از درد و غم رهایی یابد.
هوش مصنوعی: هر صبح که نَفَس نسیم صبحگاهی از خانهام میگذرد، دل شاداب و پر از احساساتم را مینوازد و یک لحظه از این گذر، مرا تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: چشمم به تماشای زیباییها اشک میریزد و دل من در کنار این غم و اندوه به سر میبرد. طبیعت من همیشه در جستجوی درد و رنج است و به همین خاطر، همچنان به این زیباییها تمایل دارم.
هوش مصنوعی: من مانند پرندهای هستم که در دام زلف معشوق گرفتار شدهام، و با این حال، اگر او بخواهد، آمادهام که به دست تیغ او، به سرعت جان دهم.
هوش مصنوعی: به خاطر این طوفانی که مدام از این چشم به راه میرسد، باران مشکلات از موج غم باعث میشود که کشتیام به سوی ساحل برود.
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر از ناتوانی در بیان احساسات و دردهای خود صحبت میکند و آرزو دارد که ای کاش مشکلات و رنجهایش به پایان برسد و او را از این وضعیت سخت رهایی دهد.
هوش مصنوعی: جانم هرگز از محبوب جدا نمیشود و این پیمان نیز هیچگاه گسسته نخواهد شد. تا زمانی که رشتهی وجود من از محبوب نگسلد، من نیز ارتباطم را با او قطع نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: من در لابهلای خم زیبای او غرق شدم و به شیشه عطرش احتیاج دارم، ای سبو، تا بتوانم از این گِل و حال و روزم بیرون بیایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بنمای ساعد ز آستین آن دم که خواهی بسملم
چون خواهیم خون ریختن باری به دست آور دلم
فارغ دلان را ده فروغ ای شمع مجلس بعد ازین
کین شعله های آه بس شبها چرا محفلم
جان مرغ طرف بام تو من می طپم بر خاک ره
[...]
دور از تو هرشب تا سحر گریان چو شمع محفلم
تا خود چه باشد حاصلی از گریهٔ بیحاصلم؟
چون سایه دور از روی تو افتادهام در کوی تو
چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم
از بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.