گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۳

 

بر اوج حسن چون خورشید فردی

ولی هرگز به گرد ما نگردی

ازانم چون شفق در خون که بی تو

نهاده ست آفتابم رو به زردی

شود طی بر دعاهای تو یکسر

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۶۰

 

ای خواجه مرا به لطف خود پروری

زآوردن پشت و دنبه فربه کردی

بنشستی و دنبه را به رغبت خوردی

بردی به شکم آنچه به پشت آوردی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۱۹

 

ای مهر که نیست چون تو عالم گردی

زین رهرویم ببخش راه آوردی

امروز که را دیدی کاندر ره عشق

بر رخ بودش گردی و در دل دردی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۳

 

چنان ز پایه مردی فتاد خواجه برون

ز بس فسردگی و خام ریشی و سردی

که گر هزار فضیلت رسد ز مردانش

قدم برون ننهد از حدود نامردی

جامی
 

جامی » رسالهٔ اربعین » (۲۰) وَ مِنْ کَلَامِهِ صلی الله علیه و سلم: آفَةُ السَّمَاحَةِ الْمَنُّ. (المعجم الکبیر للطبرانی)

 

کَی به نعمت کسی شود دل گرم

چون ز منّت کنند دم سردی

غیرِ بادِ خزانِ منّت نیست

آفت روضۀ جوانمردی

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۶۷ - در وسوسه نماز و نیت برای کسب جمعیت

 

کاش این فکر پیش ازین کردی

غم این کار پیش ازاین خوردی

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۲ - حکایت مجنون

 

گفت من آن که زخم او خوردی

به تمناش سر فرو بردی

جامی
 
 
۱
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۲۸
sunny dark_mode