گنجور

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۵ - عرض شوق

 

شبی شوقم شبیخون بر سر آورد

ز غم در پای دل جوشی برآورد

عبید زاکانی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

از مخزن دل دیده هر آن دُر که بر آورد

چون مردمیی داشت روان در نظر آورد

المنّة لله که صبا گرچه دلم برد

بر بوی توام آمد و از جان خبر آورد

کس نیست که آرد ز توام شربت دردی

[...]

خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

گل جامه دران بار دگر سر به در آورد

وز حال رفیقان گذشته خبر آورد

رخسارهٔ سروی و خط سبز نگاری ست

هر لاله و سنبل که سر از خاک برآورد

ساقی قدح بادهٔ گلرنگ به چرخ آر

[...]

خیالی بخارایی
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۵۹ - شیخ سعدی فرماید

 

باد آمد و بوی عنبر آورد

بادام و شکوفه بر سرآورد

تن چون زلحاف سر برآورد

کوته جبه زود در بر آورد

شد غرقه بجیب خویشتن حبر

[...]

نظام قاری
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۶ - گوی باختن خسرو و شیرین با یکدیگر

 

چو صبح از بام مشرق سر برآورد

هزیمت بر سپاه شب در آورد

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۴ - نصیحت کردن مهین بانو شیرین را

 

اجل پیغام مرگ من در آورد

زمانه عمر من بر من سرآورد

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۳ - مناظره کردن خسرو با فرهاد

 

تنم هر چند کوه از جا بر آورد

مرا کوه غمت از پا در آورد

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۵ - نامه نوشتن پیغمبر صلی الله علیه و سلم به پرویز

 

چو شب، دیبای کحلی بر سر آورد

زمانه سر به بی مهری برآورد

سلیمی جرونی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

دی باد چو بوی تو ز بزم دگر آورد

چون مجمرم از کاسهٔ سر دود برآورد

از داغ جنون من مجنون خبری داشت

هر لاله که سر از سرخاکم به درآورد

شیرین قدری رخش وفا راند که فرهاد

[...]

محتشم کاشانی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶

 

چون وقت شد که کشت امیدم برآورد

از خوشه برق حادثه ای سر برآورد

صد گونه انقلاب درین بحر اگر رسد

خس را نمی برد که گهر سر برآورد

صد گلبن امید من از ریشه کند چرخ

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶۶

 

هر کس ز قید تن دل روشن برآورد

اخگر برون ز توده خاکستر آورد

دست از طلب مکش که سمندر ز جذب عشق

از بال وپر بهم زدن آتش برآورد

چشمی که ساخت سرمه عبرت منورش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷۵

 

جانی که سر از روزن فتراک برآورد

از گرد گریبان بقا سر بدر آورد

امید که دولت ز درش بیخبر آید

هر کس به من از آمدن او خبر آورد

دیگر نکند خیر به محراب عبادت

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode