گنجور

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۵ - دلجویی و چاره سازی عنبر شمع را

 

ببوی من پری سوی من آید

یکایک قصه غیبم نماید

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

هر لحظه بروئی دگر آن روی نماید

هر دم بمن از باب دگر یار درآید

جانا بدل پاک نظر کن رخ او بین

آئینه صافی چو همه روی نماید

اعمی نتواند که به بیند مه رویت

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

جمال روی تو هرگه نقاب بگشاید

ز زیر پرده هر ذره مهر بنماید

بعشوه جان جهانی کند اسیر بلا

بیک کرشمه دل جمله خلق برباید

فسانه گشت بعالم بحسن خال و خطت

[...]

اسیری لاهیجی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

جز بندگیم کاری از دست نمی آید

من بنده فرمانم، تا دوست چه فرماید؟

تو عمر من و وصلت آسایش عمر من

یارب! که رقیب تو از عمر نیاساید

ای گل، تو بحسن خود مغرور مشو چندین

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱

 

گر ز من جز گنه نمی‌آید

از تو غیر از کرم نمی‌شاید

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۵ - حال عشق شاه‌زاده با گدا

 

یار می‌باید و نمی‌آید

غیر می‌آید و نمی‌باید

هلالی جغتایی
 

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » مقدمه » بنام یزدان پاک

 

خامه چون تاج نامه آراید

دره التاج، نام او شاید

سام میرزا صفوی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱ - استر بی‌علف

 

ای خداوند که چون مرکب آهو تک تو

ناورد کره گر آهو همه مرکب زاید

مرکبی دارم و از حسرت یک مشت علف

بر علفزار فلک بیند و دندان خاید

نسبتی هست چو با اسب تو او را در اصل

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷

 

خوش آن که ره عشق بتی پیماید

برخاک رهش روی ارادت ساید

یک سو نظرش که غیر پیدا نشود

دل در طرفی که یار کی می‌آید

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در هجو کیدی (یاری) شاعر نما

 

تا آن گرهش ز گه گشاید

ابروش گره‌گشا نماید

وحشی بافقی
 
 
۱
۴۶
۴۷
۴۸
۴۹
۵۰
۶۰