جمال روی تو هرگه نقاب بگشاید
ز زیر پرده هر ذره مهر بنماید
بعشوه جان جهانی کند اسیر بلا
بیک کرشمه دل جمله خلق برباید
فسانه گشت بعالم بحسن خال و خطت
جمال روی ترا هیچ در نمی باید
چنین که جمله اسباب حسن روی تراست
یقین که زیب جمالش جهان بیاراید
نهیم سر بارادت به پیش تیغ جفا
اگر بقتل من آن بیوفا همی آید
اگر چه جان و دلم سوخت همچو پروانه
ز تاب آتش شمع رخ تو می شاید
بوصل دوست اسیری کسی بود لایق
که دل بغیر غم عشق او نیالاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت چهره مخاطب اشاره دارد و میگوید که جمال او هر بار که نقابش را برمیدارد، هر ذرهای از او چهره مهر را نمایان میکند. شاعر بیان میکند که با یک نگاه از جانب این معشوق، همه خلق در عشق او اسیر میشوند. همچنین، زیبایی ظاهری او باعث ایجاد فسانهها و داستانهایی در عالم شده است و تصریح میکند که هیچ چیز نمیتواند با زیبایی او مقایسه شود. شاعر از غرور و قدرت عشق هم سخن میگوید و ابراز میکند که حتی اگر به قیمت جانش باشد، حاضر است تحت فشار عشق و جفا قرار گیرد. در نهایت، او میگوید که دوست داشتن کسی که غم عشق او را نداشته باشد، بیمعناست.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات هر بار که نقابش را کنار بزند، از زیر پرده هر ذره از عشق و محبت را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: با یک نگاه دلربا به جان جهانیان، باعث میشود که آنها در دام درد و رنج گرفتار شوند و به همین دلیل همه موجودات تحت تأثیر زیبایی دلانگیز او قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: قصه و داستان زیباییهای تو در جهان پیچیده است. هیچ چیز دیگری نمیتواند به اندازه جذابیت و زیبایی چهرهات توجه را جلب کند.
هوش مصنوعی: اگر تمام ویژگیهای زیبا و خوشایند در چهرهات جمع شده باشد، بیتردید زیباییات میتواند دنیا را به زیور زیبایی بیاراید.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است با بیمهری و ظلم مواجه شوم، با این حال، سر تسلیم را به خاطر عشق و وفاداریام خم میکنم، حتی اگر آن بیوفا قصد کند که من را بکشاند.
هوش مصنوعی: اگرچه جان و دل من مانند پروانه در برابر شعلههای شمع تو میسوزد، اما زیبایی و نوری که از چهرهات به من میتابد قابل چشمپوشی نیست.
هوش مصنوعی: کسی که بتواند در جستجوی وصال دوست باشد، باید لایق باشد و دلش به جز غم عشق او مشغول نشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آید او را چون من بناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.