گنجور

 
سام میرزا صفوی

بعد الحمد قبل کل کلام

بصفات الجلال و الاکرام

حمد او تاج و تارک سخن است

صدر هر نامه ی نو و کهن است

خامه چون تاج نامه آراید

دره التاج، نام او شاید

سر غزل دیوان فصاحت بیان قافیه سنجان معجز طراز، و حسن مطلع طوطی صفتان شیرین کلام سحر پرداز، نظم ناظمی است که نظام سلسله مکونات از اشعه قدرت او قصیده ایست مطلعش منور بکواکب ثواقب نور محمدی که :

«اول ما خلق الله نوری » اشارتیست بدان . و مقطعش مزین به خلخال نبوت احمدی که : « ولکن رسول الله و خاتم النبیین » کتابتی است از آن، نعت کمال جلالش شمه ای از دیوان بهارستان فصحای بلاغت انتماء و منقبت آل کثیرالنوالش سر لوحه تذکره شعرای فصاحت لواست، اعنی آن صدر نشینان مجالس انفاس قدس و شمایم گلزار نفحات انس .

لیس کلامی یفی بنعت کماله

صل الهی علی النبی و آله

صل اللهم و بارک علیه و ارزقنا درجه الشفاعه یوم المیزان و سلم علی عترته و اصحابه خصوصا المرتضی و الزهرا و سبطین و ائمه الدین بصفحات السعادت صدر الکتاب و لصحایف الهدایت فصل الخطاب و بعد چنین گوید فقیر حقیر مستهام ابن اسماعیل الحسینی سام، ختم الله لنا با الحسنی، بر ضمیر آفتاب انجلای مهر ورزان الهام آرای و خاطر عاطر سحر پردازان معجز نمای، پوشیده نخواهد بود که عروج دل و جان بر غرفات رفیع البنیان قصر وصول و صعود روح و روان بر شرفات بلند ایوان مسند قبول متصور نیست، مگر به حبل المتین عشق و وفا و عروه الوثقای لا انفصام لها، زیرا که نفیس ترین جوهر هدیه که از پیشگاه تخت شاهنشاه عالم بالا بر منزویان خلوت خانه « و فضلنا هم علی کثیر ممن خلقنا» نازل میشود لؤلؤ آبدار مهر و محبت و یاقوت شفاعت عشق و مودتست، ان احبکم الله الذین یألفون و تألفون.

در جهان نیست متاعی که ندارد بدلی

خاصه عشق بود منقبت بی بدلی

آری عشق خلعتی است که تار و پودش در کارگاه « یحبهم و یحبونه » اندوخته اند و طراز تعلق از جانبین در کارخانه بود دوخته اند ان کنتم یحبون الله فاتبعونی یحبکم الله

دل فارغ ز درد عشق دل نیست

تن بیدرد دل، جز آب و گل نیست

ز عالم روی آور در غم عشق

که باشد عالمی خوش عالم عشق

غم عشق از دل ما . کم مبادا

دل بی عشق در عالم، مبادا

سخن، که یکی از خصایص انسانیست ثمره ی او و شعر که یکی از محسنات روحانیست منتج از او .

سخن، دیباچه دیوان عشق است

سخن، نوباوه بستان عشق است

خرد را کار و باری چون سخن نیست

جهانرا یادگاری چون سخن نیست

شعر، گوهر گرانمایه کان وجود است و اختر بلند پایه سپهر مقصود .

شعرا، برگزیده درگاه الهیند و ذات ایشان مهبط انوار نامتناهی، نظامی راست :

پیش و پسی بست صف کبریا

پس شعرا آمد و پیش انبیا

اگر چه فرقه ای از ایشانرا بنابر مدح و ذم لئیمان خلعت شقاوت ابدی از جامه خانه ی « و الشعراء یتبعهم الغاوؤن» پوشانیده اند و در بادیه ضلالت « الم ترانهم فی کل و اد یهیمون» سر داده، اما دیگران را بجهت سعادت حسن معرفت از اقداح راح « الا الذین آمنو و عملو الصالحات » ساغر ناب چشانیده، و ابواب تلقین ذکر « و اذکرالله کثیرا» بر روی آمال و امانی ایشان گشاده اند و هر چند که حضرت ناظم سلسله ی نبوت و معدل میزان رسالت را، بموجب مؤدای « و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له » از شعر منع نموده اند و ذات قدسی صفاتش را از آلایش شعراء و « ما هو شاعرا و مجنون »، معرا ساخته اند و این خود دلیلی واضح و برهانی لایح، بر ارتقای مراتب شعر و شاعری است چه کوتاه نظران اندک بین نظم و ترتیب قرآن را متهم بسلیقه شعرا، ندارند و معاندان دور از جاده یقین، متصدی تحدی آنرا از زمره شعرا نشمارند و این کمالیست ظاهر و اعتلائی باهر .

پایه ی شعر بین که چون ز نبی

نفی نعت پیمبری کردند

بهر تکذیب صحت قرآن

نسبت او بشاعری کردند

بی سخن، سخنوران این روزگار گوی لطافت بچوگان مسابقت از شعرای سلف ربوده اند و بصیقل نزاکت و دقت زنگ کدورت از خاطر اهل ادراک زدوده اند، هر یک در اقلیم سخنوری، خسرو و سعدی و انوری، و هریک در کشور دانائی، پیشوای فردوسی و سنائی ؛ اما چون رسایلی که خصوصیات حالات و صادرات اقوال و مقامات این زمره کثیرالصفات مرقوم رقم بلاغت شیم گشته، چون بهارستان و مجالس النفائس و تذکره الشعرا از این طبقه اثری نیست و از این طایفه خبری نه، چرا که این فرقه جلیل القدر بعد از تدوین آنها از بدو طلوع آفتاب عالمتاب این دولت عظمی، الی یومنا هذا، لوای فصاحت افراشته اند و دواوین بلاغت آئین در میان همگنان گذاشته اند. لاجرم چون ملاحظه نمود که بمرور ایام، و تمادی شهور و اعوام، ذکر این نادره گویان از صفحه ی زمان سترده میگردد، و مهما امکن تتبع احوال و خلاصه اشعار و اقوال هر یک نموده، بر صحیفه تحریر نگاشت و این صحیفه گرامی، که موسومست به تحفه سامی مشتمل است بر : یک تنبیه و « هفت صحیفه » و « ذیلی » بر آن، امید که بدین وسیله بر خاطر فیض مآثر ارباب فهم و ذکاء و ضمیر منیر اصحاب مهر و وفا مقبول گشته ذیل عفو و اغماض بر سهو و نقصان این صحایف پوشیده بقدر وسع در اصلاح معایب آن کوشند .

و منه الاعانه و التوفیق