گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۴ - معما

 

ای رای ملک شه معظم

مه‌پرور سال‌بخش ثانی

ای کرده کلیم‌وار عدلت

آبان خدای را شبانی

حقا که شوی به مهر مه بر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۵ - در حسب حال

 

گویند که چیست حاصل تو

ای بی‌حاصل ز زندگانی

گویم خطکی و بیتکی چند

از نعمتهای این جهانی

خطی نه چنین چنانکه باید

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۶ - در موعظه

 

ای خواجه مکن تا بتوانی طلب علم

کاندر طلب راتب هر روز بمانی

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی

نی گوشهٔ کنجی و کتابی بر عاقل

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۷ - این قطعه در شکایت از ملکشاه و نظام‌الملک گفت و متغیر شدند و فتوحی آنرا جواب گفت

 

کار کار ملک و دوران دوران وزیر

این ز آصف بدل و آن ز سلیمان ثانی

عالمی از کرم این همه در آسایش

امنی از قلم آن همه در آسانی

جود ایشان رقم رغبت روزی بخشی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۸ - فتوحی شاعر بفرمودهٔ شاه و وزیر جواب حکیم را گفت

 

انوری ای سخن تو به سخا ارزانی

گر به جانت بخرند اهل سخن ارزانی

در سر حکمت و فطنت ز کرامت عقلی

در تن دانش و رامش به لطافت جانی

حجت حقی و مدروس ز تو باطل شد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۹ - در موعظه

 

پیشی ز هنر طلب نه از مال

اکنون باری که می‌توانی

هان تا به خیال بد چو دونان

در حال حیوة این جهانی

افزون نکنی برانچه داری

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸۰

 

هر آنگه که چون من نیایم نخوانی

چنان باشد ایدون که آیم برانی

نخوانی مرا چون نخوانی کسی را

که مدح تو خواند چو او را بخوانی

کرا همسر خویش چون من گزینی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳۰

 

در ملک چنین که وسعتش می‌دانی

با شعر چنین که روز و شب می‌خوانی

آبم بشد از شکایت بی‌نانی

کو مجدالدین بوالحسن عمرانی

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳۱

 

ای دل طمعم زان همه سرگردانی

نومیدی و درد بود و بی‌درمانی

این کار نه بر امید آن می‌کردم

باری تو که در میان کاری دانی

انوری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۱ - در مدح قوام الدین صاعد

 

آن زلف نگر بدان پریشانی

وان روی نگر بدان درخشانی

زلفی که چو گرد گل برافشاند

تو دست زجان و دل برافشانی

روئی که کراکند که از دورش

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۵ - در وصف کاخ

 

ای حریم حرمت یزدانی

وی نهاد لطفت جسمانی

از نکوئی دوم فردوسی

وز بلندی شرف کیوانی

خوشتر از کارگه ار تنگی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۶ - در مدح قوام الدین ابوالفتوح

 

ای که از لطف جهان جانی

فرخ آنکس که توأش جانانی

مجلس افروزنگاری تو ازان

چون گل و شمع و قدح خندانی

هیچ دانی بچه ماند رویت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۶ - هجای روا

 

اگر در شعر من زین پس یکی بیت هجا گفتم

مرا معذور باید داشت چون آن بیت میخوانی

روا باشد هجای آنکه حق من کند ضایع

بخوان ان لایحب الله اگر قرآن همیدانی

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۱ - در مدح رکن الدین

 

بی اثر نعمت تو نیست دهانی

بی کمر خدمت تو نیست میانی

در ره تو چرخ کیست حلقه بگوشی

بر در تو عقل کیست بسته دهانی

چون تو نخیزد بروزگار کریمی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » آغاز کتاب

 

آخر ای آفتاب نورانی

سرّ این حال ها همی دانی

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » حکایت دوم

 

گر بخوانی مرا وگر رانی

قیمت و قدر من تو بر دانی

حمیدالدین بلخی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳

 

زهی با حسن تو همدم صفا و لطف روحانی

به زلف ار سایه خضری به لب چون آب حیوانی

مه و خورشید پیشانی کنند از روی بی شرمی

اگر پیش رخت بر خاک ره ننهند پیشانی

دلم سوزی و این معنی رگی با جان همی دارد

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴

 

ز تاب زلف تو ای آفتاب روحانی

به مشگ سوده در آمد هزار ارزانی

مهی به حسن ازین روی آفتاب نهاد

چو سایه پیش تو بر خاک تیره پیشانی

جهان خوبی از آن خواندمت که همچو جهان

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۳

 

به خدا گر خدا روا دارد

که تو یک پشه را برنجانی

چون زبانت به غیبت آلوده ست

قل هوالله به هرزه می خوانی

دل یک کس اگر بیازاری

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۴۹

 

جلال الدین! نلت مدی الامانی

و ساعدک الزمان بلا توانی

خداوندا! می نوشین طلب کن

که در اقبال صد نوشین روانی

لقد نالت بک الایام فخرا

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 
 
۱
۲۲
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۱۲
sunny dark_mode