ای که از لطف جهان جانی
فرخ آنکس که توأش جانانی
مجلس افروزنگاری تو ازان
چون گل و شمع و قدح خندانی
هیچ دانی بچه ماند رویت
من ندانم تو بگو گر دانی
به چارده؟ والله که نی
کی بود ماه بدین رخشانی
آفتاب فلک و یوسف مصر؟
نه بجان تو که صد چندانی
مثل تو چون نبود در عالم
چو نتوان گفت فلان را مانی
عاشقان را بطراوت روحی
صوفیان را بلطافت جانی
لب شیرین ترا گویم چیست
هست یاقوت ولی رمانی
دور از روی تو رنجورم سخت
رنجه شو یکره اگر بتوانی
یا تفضل کن و یکباره بکش
تا ازین درد سرم برهانی
دیده خون گشت ز خود رائی خویش
دل بغم سوخت ز نافرمانی
آخر از روی منت ناید شرم
که بخواری ز برم میرانی
من که مدح قوام الدینم
زهره داری که مرا رنجانی
صدر عالم سر احرار جهان
که ندارد بجهان در ثانی
گوهر پاکش چون روح ملک
فارغ از غائله شیطانی
ای که در بحر سخائی کشتی
ویکه هنگام غضب طوفانی
عزم وقادت چون سیر فلک
خالی از حادثه کسلانی
چرخ دین را چو مه و پروینی
باغ جان را چو گل و ریحانی
مسند از درس تو شد لطف پذیر
منبر از وعظ تو شد روحانی
به حقیقت همه روح محضی
نیست در تو صفت جسمانی
چرخ تا پایه قدر تو ندید
بر نیاسود ز سرگردانی
در سخا بحر صدف پردازی
در سخن ابر گهر بارانی
شرع چون مرکز و تو دایره
فضل چون حجت و تو برهانی
صورت عقلی ازین روی چو عقل
تخته غیب ز بر میخوانی
روی مه گشت پر از گرد کلف
بسکه بر خاک نهد پیشانی
از گهر سوز دل خورشیدی
وز شرف تاج سر کیوانی
زان کمر بست بخدمت جوزا
تا کند بر در تو دربانی
روح را از دم تو آسایش
آز را از کف تو مهمانی
جود لفظست و توأش معنائی
بخل درد است و توأش درمانی
بچه تشبیه کنم دست ترا
بیش از ابر و ز بحر و کانی
بیش ازین می نتوانگفت که تو
سر فیض و کرم یزدانی
چرخ از جاه تو شد با رفعت
ماه از روی تو شد نورانی
نور چشم همه خاص و عامی
انس جان همه انس و جانی
کس نخیزد ز جهان چون تو که تو
هفت چرخی و چهار ارکانی
عالم بخشش را اقلیمی
کعبه دانش را ارکانی
در کف بخت ولی شمشیری
در دل و چشم عدو پیکانی
پایه او ز فلک بگذاری
در هر آنکس که سری جنبانی
من چو مقبول تو گشتم پس ازین
چرخ با من نکند کشخانی
تا که از ناطقه پیدا گردد
نفس را خاصیت انسانی
سر تو سبز و دلت خرم باد
روز تو عید و عدو قربانی
باد جسم تو چو جان پاینده
که تو در جسم مروت جانی
پشت جاه تو قوی باد که تو
قوت پشت مسلمانانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من همان گویم کان لاشه خرک
گفت و می کند بسختی جانی
چه کنم ؟ بار کشم ، راه روم
که مرا نیست جزین درمانی
یا بمیرم من و یا خر بنده
[...]
دلم ای دوست تو داری دانی
جان ببر نیز که میبتوانی
به دلی صحبت تو نیست گران
چه حدیثست به جان ارزانی
گویمت بوسه مرا گویی جان
[...]
ای حریم حرمت یزدانی
وی نهاد لطفت جسمانی
از نکوئی دوم فردوسی
وز بلندی شرف کیوانی
خوشتر از کارگه ار تنگی
[...]
بی تو دردی است ز هر درمانی
اینت بی دردی و بی درمانی
زلف پر فتنه فشانی هر دم
فتنه زلف چرا ننشانی
ماه روئی و چو چرخ دم ساز
[...]
ای صفات کرمت روحانی
وی تو در ملک نظام ثانی
هر کجا حضرت تو، آسایش
هر کجا دولت تو، آسانی
همه زرهای جهان را نقشست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.