گنجور

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » چهل و یکم

 

نشد این سخن مشرح ، ترجیع را بیان کن

ثمرات عشق برگو، عقبات را نشان کن

مولانا
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰۸

 

درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را گلستان کن

به گفت تلخ چون می عاشقان را مست و غلتان کن

از آن زلف پریشان نامزد کن باد را، ور کس

به عهدت خواب خوش دارد، همه خوابش پریشان کن

مگو «پیراهن زیبایی آمد چست بر یوسف »

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳۳

 

جانا، گذری به بوستان کن

باده خور و رخ چو ارغوان کن

جان ها که گرانست نرخ ایشان

یک بار بخند و رایگان کن

از غمزه روانه کن خدنگی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷۰

 

ای دل، به چشم عبرت نظاره جهان کن

ظاهر نهان چه بینی، نظاره نهان کن

پرواز کن به همت، بر پر به اوج عزت

جبرئیل اوج خود شو، بر سدره آشیان کن

چشمت چو تندگیری چون پرده های دیده

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷۱

 

یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان کن

قربان هزار چون من بر چشم ناتوان کن

رویت بلاست، بنما، تا جان دهند خلقی

در عهد خود ازینسان نرخ بلاگران کن

از دیدن تو مردم تا بزیم و نمیرم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۳۵ - نامهٔ پنجم از زبان عاشق به معشوق

 

به کار آیم ترا، بوسی زیان کن

اگر باور نداری، امتحان کن

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز

 

گذری جانب غریبان کن

نظری سوی این اسیران کن

ابن یمین
 

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲ - سبب نظم کتاب

 

صدف چون دارد آن معنی بیان کن

کجا زو موج آن دریا نشان کن

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۱۳ - در حقیقت نفس گوید

 

مثال این‌ست نیکو فهم آن کن

مدارش سرسری فهمش به جان کن

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۱۵ - در حکمت و موعظت

 

تو نفست دل کن و دل را چو جان کن

پس آنگه سوی جانان روان کن

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۴ - در تحقیق بهشت و دوزخ

 

تو حق را بندگی چون بندگان کن

چو استحقاق آن داری به جان کن

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل اول » بخش ۷ - تحقیق

 

سخن راه بر خود آسان کن

چاک دامن زه گریبان کن

شیخ محمود شبستری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۷۵

 

آخر اول بگیر و اول آخر

چارم پنجم دگر اضافت آن کن

باز بگیر از کمیش حرف دوم را

نام بتی ماه روی پسته دهان کن

منقلبش کن که گرددت همه ثابت

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱ - مناجات

 

زر کان مرا پاک و عیان کن

به نام شاه در عالم روان کن

سلمان ساوجی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۴

 

بخت و اقبال خوهی خدمت درویشان کن

پادشاهی طلبی بندگی ایشان کن

دامن زنده دلان گیر و از آن پس چو مسیح

بنفس در بدن مرده اثر چون جان کن

لشکر دل بکش و ملک سلیمانی را

[...]

سیف فرغانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

ای شخص ضعیف دیده را گریان کن

بر آتش شوق سینه را بریان کن

گر گویدت ای دل که بشو دست ز جان

نوعی که رضای دوست باشد آن کن

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » ترجیع بند

 

ساقی قدحی ز می روان کن

درمان خمار خستگان کن

هر چند ز جور دور پیرم

می در ده و دیگرم جوان کن

ای مطرب عشق ساز بنواز

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۲۹

 

معانی خوشی جانا بیان کن

توجه میکنی باری چنان کن

شاه نعمت‌الله ولی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۱۳

 

یارب این درد جگر سوز مرا درمان کن

چاره کار من بیدل سرگردان کن

صوفی محمد هروی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode