مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » چهل و یکم
نشد این سخن مشرح ، ترجیع را بیان کن
ثمرات عشق برگو، عقبات را نشان کن
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴۵ - در بیان آنکه آرام گرفتن مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز با شیخ صلاح الدّین زرکوب قدس اللّه روحه العزیز و از طلب شمس الدین تبریزی عظم اللّه ذکره باز آمدن و فواید پر موائد بردن مریدان از صحبت هر دو و حسودی بعضی چنانکه در حق مولانا شمس الدین تبریزی داشتند و دشمنی آغاز کردن
شرح انکار آن مریدان کن
صفت آن فریق بیجان کن
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰۸
درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را گلستان کن
به گفت تلخ چون می عاشقان را مست و غلتان کن
از آن زلف پریشان نامزد کن باد را، ور کس
به عهدت خواب خوش دارد، همه خوابش پریشان کن
مگو «پیراهن زیبایی آمد چست بر یوسف »
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳۳
جانا، گذری به بوستان کن
باده خور و رخ چو ارغوان کن
جان ها که گرانست نرخ ایشان
یک بار بخند و رایگان کن
از غمزه روانه کن خدنگی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷۰
ای دل، به چشم عبرت نظاره جهان کن
ظاهر نهان چه بینی، نظاره نهان کن
پرواز کن به همت، بر پر به اوج عزت
جبرئیل اوج خود شو، بر سدره آشیان کن
چشمت چو تندگیری چون پرده های دیده
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷۱
یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان کن
قربان هزار چون من بر چشم ناتوان کن
رویت بلاست، بنما، تا جان دهند خلقی
در عهد خود ازینسان نرخ بلاگران کن
از دیدن تو مردم تا بزیم و نمیرم
[...]
اوحدی » منطقالعشاق » بخش ۳۵ - نامهٔ پنجم از زبان عاشق به معشوق
به کار آیم ترا، بوسی زیان کن
اگر باور نداری، امتحان کن
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز
گذری جانب غریبان کن
نظری سوی این اسیران کن
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲ - سبب نظم کتاب
صدف چون دارد آن معنی بیان کن
کجا زو موج آن دریا نشان کن
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۱۳ - در حقیقت نفس گوید
مثال اینست نیکو فهم آن کن
مدارش سرسری فهمش به جان کن
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۱۵ - در حکمت و موعظت
تو نفست دل کن و دل را چو جان کن
پس آنگه سوی جانان روان کن
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۴ - در تحقیق بهشت و دوزخ
تو حق را بندگی چون بندگان کن
چو استحقاق آن داری به جان کن
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل اول » بخش ۷ - تحقیق
سخن راه بر خود آسان کن
چاک دامن زه گریبان کن
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۷۵
آخر اول بگیر و اول آخر
چارم پنجم دگر اضافت آن کن
باز بگیر از کمیش حرف دوم را
نام بتی ماه روی پسته دهان کن
منقلبش کن که گرددت همه ثابت
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۴
بخت و اقبال خوهی خدمت درویشان کن
پادشاهی طلبی بندگی ایشان کن
دامن زنده دلان گیر و از آن پس چو مسیح
بنفس در بدن مرده اثر چون جان کن
لشکر دل بکش و ملک سلیمانی را
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۸
ای شخص ضعیف دیده را گریان کن
بر آتش شوق سینه را بریان کن
گر گویدت ای دل که بشو دست ز جان
نوعی که رضای دوست باشد آن کن
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » ترجیع بند
ساقی قدحی ز می روان کن
درمان خمار خستگان کن
هر چند ز جور دور پیرم
می در ده و دیگرم جوان کن
ای مطرب عشق ساز بنواز
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۱۳
یارب این درد جگر سوز مرا درمان کن
چاره کار من بیدل سرگردان کن