بخت و اقبال خوهی خدمت درویشان کن
پادشاهی طلبی بندگی ایشان کن
دامن زنده دلان گیر و از آن پس چو مسیح
بنفس در بدن مرده اثر چون جان کن
لشکر دل بکش و ملک سلیمانی را
آبدان گر نخوهی همچو سبا ویران کن
گر تو خواهی که درین کارگه کون و فساد
آنچه گویی بکنند آنچه بگویند آن کن
ورتو فرمان بری از حکم تو گردن نکشد
چرخ را گر تو بگویی که مرا فرمان کن
ای خداجوی برو چاکر درویشان باش
وی شکم بنده برو بندگی سلطان کن
آب رو برد بسی را سگ نفس از پی نان
از تو گر گوشت خوهد سوزنش اندر نان کن
مال بگذار و درین راه تهی دست درآی
لکن از راه زن اندیشه چو بازرگان کن
بسر وقت تو تا دست حوادث نرسد
قدم خویشتن از همره خود پنهان کن
اگرت عشق ز بیماری جان صحت داد
هر کرا درد دلی هست برو درمان کن
عشق شیرست و چو طعمه طلبد، از پی او
جگر خون شده بر آتش دل بریان کن
زین نمط شعر ازو خواه که گرمست از عشق
از درختان طمع میوه بتابستان کن
سیف فرغانی اگر ملک ابد میخواهی
اینچنین ملک بدست از در درویشان کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یارب این درد جگر سوز مرا درمان کن
چاره کار من بیدل سرگردان کن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.