گنجور

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۳ - مناظره کردن خسرو با فرهاد

 

هر آن تیشه که او می زد به خاره

ز هیبت کوه می شد پاره پاره

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۱ - رفتن خسرو به شکار و رفتن از شکار به سوی قصر شیرین

 

ز نعل و میخ اسبانشان هماره

زمین گردیده پر ماه و ستاره

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۲ - رفتن خسرو به پای قصر شیرین

 

و زان سوی دگر، خسرو سواره

به سوی قصر او بودش نظاره

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۴ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین

 

ز هجران گرچه دل بد پاره پاره

نمی نالم که وصلش کرد چاره

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۵ - نامه نوشتن پیغمبر صلی الله علیه و سلم به پرویز

 

چو شیرین کرد از آن حالت نظاره

گریبان تا به دامن کرد پاره

سلیمی جرونی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف هشتم که قماش است و کم براست » برگ ششم هفت قماش

 

ای شاه بتان و رشک صد مهیاره

گر سوی فلک گهی کنی نظاره

در پیش تو بره حمل چرخ کشد

با هفت قماش سبعه سیاره

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۶ - صفت شب گذراندن پروانه

 

شب هجران که بنماید ستاره

مگو شب، هست دودی بی شراره

اهلی شیرازی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۰

 

نه خیال غنچه بندم نه به گل کنم نظاره

که مرا دلی فگار و جگریست پاره پاره

من و آفتاب رویت که به خلوت سعادت

شرفیست عالمی را ز طلوع آن ستاره

بخدا که در دل من رقم دویی نگنجد

[...]

بابافغانی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶

 

بکجا روم ز دردت؟ چه دوا کنم؟ چه چاره؟

که هزار باره خون شد جگر هزار پاره

منم و ز عشق دردی، که اگر بکوه گویم

بخدا! که نرم گردد دل سخت سنگ خاره

بدو دیده کی توانم که رخ تو سیر بینم؟

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۲ - در صفت خزان و وفات کردن خسرو

 

بلبل از بوستان شد آواره

گل صد برگ شد به صد پاره

هلالی جغتایی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۵ - وله ایضا

 

ای جوان بخت سرافراز که بر خاک درت

خسرو تخت فلک سوده جبین صد باره

وی درم پاش سنی پیشه که بر اهل نیاز

بوده اهل کرمت قطره فشان همواره

هست شش ماه که از بهر دعا گوئی تو

[...]

محتشم کاشانی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

دل و دیده را نباشد،‌ چه نهان چه آشکاره

نه تحمل صبوری، نه تهوّر نظاره

ز تو بس که ناامیدم،‌ به گمان خود نیفتم

اگرم به جانب خود طلبی به صد اشاره

بروید چاره‌جویان، پی کار خود، که دیگر

[...]

میلی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش

 

شیر را بند گر شود پاره

میرد از بیم گور بیچاره

وحشی بافقی
 
 
۱
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۲۶
sunny dark_mode