نه خیال غنچه بندم نه به گل کنم نظاره
که مرا دلی فگار و جگریست پاره پاره
من و آفتاب رویت که به خلوت سعادت
شرفیست عالمی را ز طلوع آن ستاره
بخدا که در دل من رقم دویی نگنجد
تو بیا که من ز غیرت کنم از میان کناره
بجراحت دل من که نمک زدی حذر کن
که مباد ز آتش آن بگلت رسد شراره
تو بگشت باغ و گلها بکرشمه ی تو حیران
چه رود بجان مردم که برون روی سواره
نکشم سر از جفایت اگرم بتیغ پرسی
ز تو هر چه بر من آید بکشم هزار باره
چکنم اگر نسازم بجفای خار هجران
چو ز آب دیده ی من ندمد گلی چه چاره
همه برگ نا امیدی ز بهار عمر چیدم
که بکام من نگردد فلک ستیزه کاره
ز فسانهٔ فغانی دل کوه رخنه گردد
نفس نیازمندان گذرد ز سنگ خاره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسی از دل شکستگی و محبت غیرقابل دسترس است. شاعر نه تنها به زیباییهای گل و غنچه توجهی ندارد، بلکه از درد و رنج خود میگوید. او عاشق کسی است که زیباییاش برایش چون آفتاب است و در دلش، محبتی عمیق وجود دارد. شاعر از غم و آتش جدایی میگوید و به طور واضح احساس میکند که عشقش برایش زجرآور است. او ایستاده در برابر جفای معشوق، حتی اگر این جفا به مرگش بینجامد. در نهایت، شاعر به ناامیدی و گذر عمر اشاره میکند و از سختیها و غمهای عشقش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: نه به فکر بستن غنچه هستم و نه به تماشای گل مینشینم؛ چون دلم داغدار و جگرم پارهپاره است.
هوش مصنوعی: من و نور خورشید روی تو در کنار یکدیگر، در گوشهای از خوشبختی، حالتی داریم که به جهانیان از درخشش آن ستاره خبر میدهد.
هوش مصنوعی: به خدا قسم در دل من محبت کسی جز تو جا نخواهد گرفت. بیایید که من به خاطر غیرتم شما را از میان این روابط دیگر دور میکنم.
هوش مصنوعی: دل من را با درد و رنجی که به آن زدی، بیشتر آزرده نکن. مواظب باش که مبادا شعلههای آتش آن به تو هم برسد و درد تو را نیز بسوزاند.
هوش مصنوعی: تو در باغ میگردی و گلها به زیبایی تو شگفتزدهاند. چه اتفاقی برای جان مردم میافتد وقتی که تو سوار بر اسب بیرون میروی؟
هوش مصنوعی: اگر از جفاهای تو بگذرم و سرم را از دردهایم بر نداشته باشم، حتی اگر با تیغ از تو بپرسم که چه بر من آمده، باز هم هزار بار این درد را تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: چه کنم اگر نتوانم با درد دوری و سختیها کنار بیایم، وقتی که از چشمانم اشکم بریزد و گلی نرویید؟ چه راه حلی دارم؟
هوش مصنوعی: تمام امیدهایم را در دوران زندگیام از دست دادهام، زیرا سرنوشت به نفع من عمل نمیکند و همچنان با من سر جنگ دارد.
هوش مصنوعی: از داستان غمانگیز فغان، دل کوه نیز تحت تأثیر قرار میگیرد و نفس نیازمندان میتواند از میان سنگهای سخت عبور کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظاره
نظری ز تو عفاالله چه می است مستکاره
به چسانت سیر بینم که هم از نخست دیدن
شوم از خود و نیارم که ببینمت دوباره
هوسم بود که دیده ز همه ستانم و پس
[...]
بکجا روم ز دردت؟ چه دوا کنم؟ چه چاره؟
که هزار باره خون شد جگر هزار پاره
منم و ز عشق دردی، که اگر بکوه گویم
بخدا! که نرم گردد دل سخت سنگ خاره
بدو دیده کی توانم که رخ تو سیر بینم؟
[...]
دل و دیده را نباشد، چه نهان چه آشکاره
نه تحمل صبوری، نه تهوّر نظاره
ز تو بس که ناامیدم، به گمان خود نیفتم
اگرم به جانب خود طلبی به صد اشاره
بروید چارهجویان، پی کار خود، که دیگر
[...]
دگرم زدست ماهی شده دل هزار پاره
که گشاده باده بر من زقضا در نظاره
نزنی گرم به ناوک ز قضا چنان بنالم
که شود ز آه من خون به دل فلک ستاره
ز غمت چنان بربزم ز دو دیده بحر خونی
[...]
ز حجاب عشق خون شد جگرم کنم چه چاره
که تو در کنارم و من ز تو مانده بر کناره
گر از الفت دل تو شکند دلم چه حیرت
که دل من آبگینه دل تست سنگ خاره
نگری باشک گرمم چو بچشم کم نظرکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.