گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۹۲

 

یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی

شاگرد که بودی که چنین استادی

خوبی و کرم را چو نکو بنیادی

ای دنیا را ز تو هزار آزادی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌پنجم

 

ز شاه ماست ملک با مرادی

که او ختمست احسان را، و بادی

گر احسان را زبان باشد بگردد

به مدح و شکر او سیصد عبادی

بدان سوی جهان گر گوش داری

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲

 

دستار مرا گرو نهادی

یک کوزه مثلثم ندادی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲

 

انصاف بده عوان نژادی

ما را کم نیست هیچ شادی

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۷

 

ایزد چو خصال خوب دادم

ای کاش مرا حیا ندادی

چون داد حیا در این حیاتم

از رزق دری دگر گشادی

گر شب نبدی و شکر خلوت

[...]

مجد همگر
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳

 

ای باد بامدادی خوش می‌روی به شادی

پیوند روح کردی پیغام دوست دادی

بر بوستان گذشتی یا در بهشت بودی

شاد آمدی و خرم فرخنده بخت بادی

تا من در این سرایم این در ندیده بودم

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴ - در ستایش

 

به خرمی و به خیر آمدی و آزادی

که از صروف زمان در امان حق بادی

به اتفاق همایون و طلعت میمون

دری ز شادی بر روی خلق بگشادی

به هر مقام که پای مبارکت برسد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مراثی » ترجیع بند در مرثیهٔ سعد بن ابوبکر

 

برفت آن گلبن خرم به بادی

دریغی ماند و فریادی و یادی

زمانی چشم عبرت‌بین بخفتی

گرش سیلاب خون باز ایستادی

چه شاید گفت دوران زمان را

[...]

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۲

 

نه قلزمم که به هم در شوم به هر بادی

که در میانه دلم هست کوه فولادی

غلط شدم که دلِ نا شکیب فرتوتم

چو آبِ تیره شود گر برون زند بادی

مثالِ صبر ِ من از روی ِ دوست دانی چیست

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۳

 

چون هیچ بقایی نکند خاکی و بادی

دل بر کن این رهگذر انده و شادی

در حلقه ی رندانِ قلندر شو و بنشین

گر پای خود از زهد ریایی بگشادی

منزل مطلب چون که هم از گام نخستین

[...]

حکیم نزاری
 
 
۱
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۲۶
sunny dark_mode