جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷۹ - عقد بیست و چهارم در حریت که طوق بندگی حق را گردن نهادن است و ربقه بندگی خلق از گردن گشادن
بنده ای شو ز دو کون آزاده
لوحی از نقش تعلق ساده
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۹ - عقد سی و چهارم در سماع که از خود گذشتن است و آستین بر خلق افشاندن نه گرد خود گشتن و از خدای بازماندن
زیر آن بار گران جان داده
پشته بر پشت ز پای افتاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۶ - در صفت و نسب زلیخا که مغرب از طلوع آفتاب جمالش مشرق گشته بود بلکه به هزار درجه از آن گذشته
سرینش کوهی اما سیم ساده
چه کوهی کز کمر زیر اوفتاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۶ - در صفت و نسب زلیخا که مغرب از طلوع آفتاب جمالش مشرق گشته بود بلکه به هزار درجه از آن گذشته
ز همزادان هزاران حورزاده
به خدمت روز و شب پیشش ستاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۳ - فرستادن پدر زلیخا قاصدی به سوی عزیز مصر و عرض کردن زلیخا بر وی و قبول کردن وی آن را
معنبر طره ها بر گل گشاده
مقوس طاق ها بر مه نهاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۴ - نسیم قبول از جانب مصر وزیدن و محمل زلیخا را چون عماری گل به مصر کشیدن
کلاه لعل بر سر کج نهاده
گره از کاکل مشکین گشاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۵ - خبر یافتن عزیز مصر از مقدم زلیخا و به عزیمت استقبال برخاستن و لشکریان مصر را به تجمل تمام آراستن
نوای نی نوید وصل داده
به جان از وی امید وصل زاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۶ - دیدن زلیخا عزیز مصر را از شکاف خیمه و فریاد برداشتن که این نه آن کس است که من در خواب دیده ام و سالها محنت محبتش کشیده ام
زبان از تشنگی بر لب فتاده
لب از تبخاله موج خون گشاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۷ - درآمدن زلیخا همراه عزیز مصر به مصر و بیرون آمدن مصریان و طبق های نثار بر عماری زلیخا افشاندن
هزاران تن سواره یا پیاده
خروشان بر لب نیل ایستاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۷ - درآمدن زلیخا همراه عزیز مصر به مصر و بیرون آمدن مصریان و طبق های نثار بر عماری زلیخا افشاندن
در آن دولتسرا تختی نهاده
به زیبایی ز هر تختی زیاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۲ - تمنا کردن یوسف علیه السلام شبانی را به حکم آنکه هیچ پیغمبری نبوده است که شبانی نکرده است و مهیا ساختن زلیخا اسباب شبانی وی را
چو مشکین آهوی تنها فتاده
به سوی گوسفندان رو نهاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۴ - پرسیدن دایه از زلیخا سبب گداختن و سوختن وی را در مشاهده شمع جمال یوسف علیه السلام
به خدمت پیش رویم ایستاده
ولی بی خدمتی را داد داده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۵ - فرستادن زلیخا دایه را به نزدیک یوسف علیه السلام و مطالبه مقصود کردن و ابا نمودن وی از آن
سری بر خط فرمانش نهاده
به خدمتگاریم اینک ستاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۷ - فرستادن زلیخا یوسف را علیه السلام به جانب باغ و تهیه اسباب وی کردن
صبا جعد بنفشه تاب داده
گره از طره سنبل گشاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۰ - عمارت کردن دایه خانه ای که در وی تصویر جمال یوسف و زلیخا کردند
به یکجا این لب او بوسه داده
به یکجا آن میان این گشاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۲ - درآوردن زلیخا یوسف را علیه السلام به خانه هفتم و بذل کردن مجهود در نیل مقصود و گریختن یوسف و ماندن زلیخا در تحیر و تأسف
هوس را عرصه میدان گشاده
طمع را آتش اندر جان فتاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۷ - انگیز کردن زنان مصر زلیخا را بر فرستادن یوسف علیه السلام به زندان و فرمان بردن زلیخا ایشان را
وگر نی صد در محنت گشاده
پی زجر تو زندان ایستاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۹ - بی طاقت شدن زلیخا در مفارقت یوسف علیه السلام و در شب همراه دایه به زندان رفتن و مشاهده جمال وی کردن
دلش چون غنچه در تنگی فتاده
و یا چون گل به شادی لب گشاده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۹ - بی طاقت شدن زلیخا در مفارقت یوسف علیه السلام و در شب همراه دایه به زندان رفتن و مشاهده جمال وی کردن
گهی چون شمع بر پا ایستاده
ز رخ زندانیان را نور داده
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۴ - در شرح حال زلیخا بعد از وفات عزیز مصر و استیلای محبت یوسف علیه السلام بر وی و ابتلای وی به محنت فراق
زهی بیچاره آن از پا فتاده
زمام اختیار از دست داده