سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۸ - در بیان آنکه موحدان در هر چه نظر کنند احد را بینند
هرکجا رو کنی بود رویش
همه عالم پراست از بویش
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۲ - در نعت سیدالمرسلین (ص)
خاک لشکر شکن ز بازویش
که ز دست خداست نیرویش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۷
نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش
که دیده نیز نخواهم که بنگرد سویش
مرا به دیده درون خواب از کجا آید؟
که شب نماند به عالم ز پرتو رویش
ولی ز رویش اگر در جهان نماند شبی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۸
دل من دست بازی می کند هر لحظه با مویش
معاذالله که گر ناگه ببیند چشم بدخویش
گهی کز در برون آید به عیاری و رعنایی
زهی تاراج جان و دل به هر سو کاوفتد هویش
گرفته آتش اندر جان و می سوزد همه مستی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۷ - نعت کامل جمالی که سر ناخنی از حسنش یک بدر را دو هلال گردانید، صلی الله علیه و آله و سلم
محمد کایت نورست رویش
سواد روشن و اللیل، مویش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۴ - عقد بستن دختران با پسران به فرمان خسرو
کنونم ده زکات خوبی خویش
که فردا من غنی گردم تو درویش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۱ - خبر یافتن شیرین از عقد کردن خسرو شکر را و به صحرا رفتن و ملاقاتش با فرهاد
شتابان شد به صد رغبت به سویش
وزان پس کرد لختی جستجویش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۱ - خبر یافتن شیرین از عقد کردن خسرو شکر را و به صحرا رفتن و ملاقاتش با فرهاد
کرم نگذاشتش کز خوبی خویش
زکاتی را را بگرداند ز درویش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۲ - خراب شدن مجنون به اول دور عشق، و از مستی، در پایهاء کو افتادن، و خبر یافتن پدر، وسوی آن بی خبر دویدن، و از آب دیده و باد سینه سلسله در پای مجنون کردن، و زنجیر کشانش پیش مادر آوردن
چون سوختگان دوید سویش
بنشست به گریه پیش رویش
اوحدی » جام جم » بخش ۶۳ - در حال پیشه کاران راست کردار
خردهٔ نان به عاجز و درویش
برساند هم از نصیبهٔ خویش
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه
بیاو افتقار من برویش
بیان کن بعد از آن بگذر بکویش
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل اول » بخش ۸ - حکایت
چون درآمد ز خواب خوش درویش
دید محکم گرفته دامن خویش
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل ششم » بخش ۲ - حکایت
گر توانگر بوی و گر درویش
نخوری جز که قدر روزی خویش
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۷۹
ناگشته شبی چو طره هم زانویش
در پای فتاد کارم از گیسویش
دل در سر او رفت و من سوخته دل
خوردم جگر سوخته از پهلویش
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۴۲ - دیدن سام، پریدخت را و بیهوش شدن
کشیده کمان بر قمر ابرویش
ستاده پرینوش در پهلویش
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۳ - جواب دادن حورزاد جمشید را
گهی پیچیدن اندر تاب مویش
گهی دادن نشان از نقش رویش
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۶
نکهت عنبرست یا بویش
مشک تاتار یا که گیسویش
آنکه محراب جان دلها گشت
چیست گویی دو طاق ابرویش
بر رخ همچو ماه او دل من
[...]