گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش

که دیده نیز نخواهم که بنگرد سویش

مرا به دیده درون خواب از کجا آید؟

که شب نماند به عالم ز پرتو رویش

ولی ز رویش اگر در جهان نماند شبی

هزار شب نتوان ساختن ز یک مویش

ز فرق تا به قدم ماه نو شد و پهلو

بدان امید که پهلو نهد به پهلویش

ز بس که آینه گشته ست روی زانوی من

که آینه ز چه شد همنشین زانویش؟

به مردمی اگر آیم به کوی او روزی

سگم کند به فسونهای چشم جادویش

بدین صفت که کنم کام عیش را شیرین

شراب تلخ نماند ز تلخی خویش

خوش آن کسی که کشد جرعه ای ز جام لبش

که مست گشت جهانی چو خسرو از بویش

 
 
 
صوفی محمد هروی

بدان امید که ناگه ببینم آن رویش

به هر بهانه برم روزگار در کویش

ز شوق دیدن خالش کشیم ناله و آه

من شکسته چها می کشم ز هندویش

کشیده نیل بر ابرو ز بهر چشم بد او

[...]

محتشم کاشانی

مهی که زینت حسنست گرمی خویش

طپانچه بر رخ خورشید می‌زند رویش

چرنده را ز چرا باز می‌تواند داشت

نگاه دلکش ناوک گشای آهویش

هزار خنجر زهر آب داده نرگس او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از محتشم کاشانی
صائب تبریزی

به احتیاط نظر کن به چشم جادویش

که در کمین رمیدن نشسته آهویش

گلی که از عرق شرم نیست شبنم ریز

پلی است آن طرف آب، طاق ابرویش

هزار صید به یک تیر می تواند کشت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

مباش در پی مردم چو چشم عیب‌اندیش

چو کرم پیله فرو بر سری به خانه خویش

ز ننگ دیدن تو دست می‌زند بر سر

ترا خیال، که تسلیم می‌کند درویش

سلیم تهرانی

خبر بگیر ز احوال خضر در کویش

که آب تیغ رسیده ست تا به زانویش

حدیث معجز عیسی که راز پنهان است

مباد گل کند از غنچه ی سخنگویش

به نوبهار رخ او اگرنه بیمار است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلیم تهرانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه