دل من دست بازی می کند هر لحظه با مویش
معاذالله که گر ناگه ببیند چشم بدخویش
گهی کز در برون آید به عیاری و رعنایی
زهی تاراج جان و دل به هر سو کاوفتد هویش
گرفته آتش اندر جان و می سوزد همه مستی
من از خود بی خبر، مشغول در نظاره رویش
به نرمی شانه کن در مویش، ای مشاطه کز دردش
رگ جان بگسلد ما را، مبادا بگسلد مویش
گذشته ست آن که مستم کردی از بویش، صبا، اکنون
خرابم هم به بوی خود که از من می زند بویش
رخی بر خاک می سایم کیم من تا قبول افتد
نماز ناروای من به محراب دو ابرویش
ازان ابروی کژ کو با کمان هندوان ماند
نزد جز تیر زهر آلود بر جان چشم هندویش
چه عیش است اینکه من این جا و جان من بر رعنا
دوان سرگشته همچون گرد بادی بر سر کویش
دل گم کرده می جستم میان خاک کوی او
به خنده گفت چون خسرو نخواهی یافت، می جویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و شیفتگی شاعر به معشوقش پرداخته است. شاعر در آغاز احساسات درونی خود را بیان میکند که در هر لحظه با زیباییهای معشوقش بازی میکند و نگران تاثیر چشم بدخواهان است. او به حالت مستی و شیدایی ناشی از عشق اشاره میکند و میگوید که در تماشای چهره معشوقش غرق شده است. شاعر از نرمش در شانه کردن موی معشوق میگوید و این عمل را به عنوان نشانهای از عشق و احتمال جدایی از جان خود میداند.
شاعر از بوی خوش معشوق و تاثیر آن بر خود میگوید و ابراز میکند که وجودش به واسطه این عشق خراب شده است. او همچنین به تمسک به نمادهای عاشقانه مانند ساییدن رخ بر خاک و دعا به محراب ابروهای معشوق اشاره میکند. در نهایت، شاعر به جستجوی دل خود در کوی معشوق میپردازد و میگوید که هرچقدر جستجو کند، نمیتواند مانند خسرو معشوقش را پیدا کند. شعر تصویری از عشق عمیق و مشکلات آن ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: دل من هر لحظه به بازی با موی او مشغول است و به حفاظت از او میپردازد، زیرا اگر ناگهان چشم بدی او را ببیند، ممکن است به او آسیب برسد.
هوش مصنوعی: گاهی او با زیبایی و جذابیتش از در بیرون میآید و در دل و جان آدمی هجومی میکند، به طوری که هر جا که میرود، عشق و خواستهاش را با خود به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: آتش عشق در وجودم شعلهور است و تمام سرخوشیهایم را میسوزاند. من از خودم بیخبرم و در تماشای چهرهاش غرق شدهام.
هوش مصنوعی: ای آرایشگر، با دقت و آرامی در تارهای موی او بگردان، زیرا اگر به دل درد بیفتد، ممکن است ما هم در رنج و سختی بیفتیم. پس موی او را نازک و بیدرد بگسل.
هوش مصنوعی: زمانی بود که با عطر تو مست و شادم کردی، ای نسیم. حالا اما به خاطر بوی خودم که از من به مشام میرسد، در حال خراب شدن و ناامیدی هستم.
هوش مصنوعی: من بر زمین چهرهام را میسایم تا دعا و نماز بینقص من در مقابل او، که با دو ابرویش همچون محرابی است، پذیرفته شود.
هوش مصنوعی: این ابرو که قوس مانند است و به شکل کمان هندیها میماند، تنها تیر زهرآلودی بر جان چشمهای هندیاش است.
هوش مصنوعی: این چه لذتی است که من در اینجا هستم و در عین حال جانم به دنبال محبوبی زیبا و دلربا میگردد، مانند گردبادی که در اطراف کوی او میچرخد.
هوش مصنوعی: دل من در جستجوی معشوقهام بود و در خاک کوی او دنبال نشانهای میگشتم. او به نرمی گفت: «چون خسرو را نخواهی یافت، چرا ادامه میدهی؟»
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از آن چون شمع میسوزد دلم در شام گیسویش
که جانها سجده میآرند در محراب ابرویش
سواد خال او دارم به جای نور در دیده
مباد از چشم من خالی، خیال خال هندویش
صبا میبرد با ضعفی قوی پیغام ما امشب
[...]
مرا از روی هر دلبر تجلی میکند رویش
نه از یکسوش می بینم که میبینم ز هر سویش
کشد هر دم مرا سویی کمند زلف مه رویی
که اندر هر سر موئی نمیبینم بجز مویش
ندانم چشم جادویش چو افسون خواند بر چشمم
[...]
نمیخواهد که دست کس رسد بر طاق ابرویش
بود پیوسته آن ابرو بلند از تندی خویش
چنین در خاک و خون افتاده ام مگذرا ای همدم
که میترسم بخون من کشد تهمت سگ کویش
پی تسکین دل خواهم نشینم پهلویش لیکن
[...]
بکویش می روم بهر تماشای مه رویش
تماشاییست از رسواییم امروز در کویش
ندارم تاب تیر غمزهای آن کمان ابرو
مگر سویم بتندی ننگرد تا بنگرم سویش
چه حاجت با رقیبان دگر در منع من او را
[...]
مباش ای مدعی خوش دل که از من رنجه شد خویش
که شمشیر و کفن در گردن اینک میروم سویش
هلالآسا اگر ساید سرم بر آسمان شاید
که باز از سر گرفتم سجدهٔ محراب ابرویش
ز بس کز انفعالم مانده سر در پیش چون نرگس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.