عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۷
نگر تا ای دل بیچاره چونی
چگونه میروی سر در نگونی
چگونه میکشی صد بحر آتش
چو اندر نفس خود یک قطره خونی
زمانی در تماشای خیالی
[...]
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم
ازان مغزی که دایم در درونی
صفات خود در آنجا رهنمونی
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۳) مناظرۀ عیسی علیه السلام با دنیا
مسیحش گفت تو دنیای دونی
منم گفتا چنین باری تو چونی
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۶) حکایت دیوانۀ که از حق کرباس میخواست
اگر تو هیچکس دانی که چونی
بهم بِسرشته مشتی خاک و خونی
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۳) حکایت مجنون
یکی پرسید از مجنون که چونی
که بس بیچارهٔ و بس زبونی
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱ - المقاله الحادیه و العشرون
مجوی از عیب بر موری فزونی
که در قدرت تو چون موری زبونی
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
چو تو همچون منی در سرنگونی
منم در چاه، تو بر ماه چونی
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
چو در عقل و تمیز از ما فزونی
چرا باید در این سودا زبونی؟
عطار » خسرونامه » بخش ۳۰ - بیمار گشتن جهانافروز خواهر شاه اصفهان و رفتن هرمز بهطبیبی بر بالین او و عاشق شدن او بر هرمز
بدو گفتا نپرسی خود که چونی
ز سوز اندرونی و برونی
عطار » خسرونامه » بخش ۳۳ - دفن کردن گل دایه را و رفتن با خسرو به روم
الا ای شاخ طوبی شکل چونی
چو شاخی می مکن این سرنگونی
عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان
بدان رنجور گفت ای ماه چونی
که داری همچو گردون سرنگونی
عطار » هیلاج نامه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
توئی بیرون ولی در اندرونی
همه ذرات خود را رهنمونی
عطار » هیلاج نامه » بخش ۶ - در اسرار عشق الهی فرماید
چه میدانی در اینجا تا تو چونی
توئی آن جوهری که ذوفنونی
عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۲ - سؤال کردن شیخ جنید از منصور در حقیقت شرع
تو استادی و ما را رهنمونی
گرفته هم درون و هم برونی
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
طلبکار تو و تو در درونی
چو بیچونی چه گویم من که چونی
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴ - در ثنای احدیت و فنای بشریت فرماید
نمانده عقل تو راز دو کونی
از آن اندر یکی بر لون لونی